در باب سادهزیستی
انتخابات به پایان رسیده ولی سخن پیرامون معیارهای ارزیابی میتواند و باید ادامه یابد؛
علی سرزعیم
انتخابات به پایان رسیده ولی سخن پیرامون معیارهای ارزیابی میتواند و باید ادامه یابد؛ چرا کهاین معیارها در زمانهای دیگر ملاک رفتار رایدهی قرار میگیرد و اگراین ملاکها مورد نقد و بررسی و کنکاش و اصلاح قرار نگیرد، ای بسا که موجب رفتارهای نامناسبی شود. یکی از ویژگیهایی که در فرهنگ سیاسی امروزایران به عنوان یک ملاک یا معیار برای ارزیابی سیاستمداران درآمده، ساده زیستی است. گاه در مورداین ملاک چنان صحبت میشود که گویی تنها ملاک مهم برای ارزیابی است و ملاکهای دیگر در مقایسه با آن اهمیت قابل ذکری ندارند و یا در درجات بعدی از اهمیت قرار دارند. از این رو بهتر است که در مورد آن دقت بیشتری داشته باشیم.
نخست باید میان کم درآمد بودن و ساده زیست بودن تفکیکی قائل شد. روشن است که هر کس کم درآمد باشد، به طور طبیعی ساده زیست خواهد بود و محدودیت بودجه سختتری را تجربه میکند، اما این رابطه کاملا یک به یک نیست؛ به این معنا که کسانی بوده اند که درآمد بالا و ثروتهای فراوان داشتهاند، ولی از روی زهد و دنیاگریزی، ساده زیستی را ترجیح داده اند. اگر زهد و تقوا را یک امتیاز اخلاقی برجسته بدانیم که میدانیم، دراین صورت ساده زیستی را باید تنها در حالت دوم گرامیداشت و قدر نهاد. واضح است که وقتی کسی نمیتواند زندگی مرفه و تجملاتی داشته باشد، ساده زیستی وی واجد هیچ ارزش اخلاقی نخواهد بود. اما کسی که امکان تنعم مادی را دارد، اما از آنجا که قلب وی متوجه آخرت است و توجه به دنیا را مانعی برای حرکت خود در مسیر آخرت میبیند و ترجیح میدهد حداقل تنعم مادی را در این جهان تجربه کند، برای وی ارزشی بالا قائل میشویم؛ چرا که توجه به آخرت را یک فضیلت مهم میشماریم که اکثر انسانهای عادی فاقد آن هستند. بنابراین در مجموع، ساده زیستی تنها در حالتی که فرد امکان زندگی تجملاتی داشتن را دارد، یک فضیلت به شمار میرود و باید در زمره دیگر فضایل آن را به شمار آورد.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، رابطه میان کارآیی افراد و درآمد آنها است. اصولا هرچه کارآیی انسان بیشتر باشد، درآمد بیشتری خواهد داشت. اگر بپذیریم که مواهبی چون هوش، سلامت و عقل به طور نرمال و متوازن میان جامعه توزیع شده است، آنگاه میتوان صحنه کسب و کار را به صحنه رقابت افراد برای استفاده از این مواهب در جهت کسب درآمد تعبیر کرد. به عبارت دیگر، هر روز صبح که سر کار میرویم و انبوه انسانها را در مسیر کار مشاهده میکنیم، میتوانیم با خود بیندیشیم که همه افراد دارند آماده میشوند تا در رقابت کسب درآمد با هم مسابقه دهند. آخر شب هر کس تقریبی از میزان موفقیت خود را در جهت کسب درآمد خواهد داشت. روشن است که در این مسابقه نیز همانند دیگر مسابقهها انسانها از تمام عقل، هوش و استعداد خود بهره میگیرند تا با شناخت فرصتهای رفع نیاز جامعه به پیروزی برسند. اتفاقا عرصه رقابت اقتصادی عرصهای است که به تعبیر اقتصاددانان، حداکثر رفتار عقلایی را در زمره رفتارهای انسانها میتوان مشاهده کرد. حال هر کس که دراین رقابت موفقتر و پیروزتر باشد، نظیر هر مسابقه دیگر باید قدر دانسته شود و گرامی داشته شود؛ چرا که توانسته از این مواهبی که تقریبا به طور متوازن توزیع شده بهترین بهرهبرداری را بکند. از همین روست که دقیقا در کشورهای دیگر افراد ثروتمند گرامیداشته میشوند و با افتخار نام آنها برده شده و عکس آنها منتشر میشود؛ زیرا حکایت از بهرهبرداری بهتر از مسابقهای دارند که بیش از شش میلیارد انسان در آن مشارکت میکنند. شاید هیچ مسابقهای همانند مسابقه کسب درآمد، شرکتکننده بیشتری نداشته باشد و شدت رقابت در آن بیشتر نباشد. در عین حال فرد پیروز میتواند ادعا کند که بیشترین نیازهای جامعه را برآورده کرده که توانسته بهاین موقعیت نایل آید. لذا پیروزی دراین مسابقه افتخار بالاتری را نصیب فرد پیروز یا همان فرد متمول میکند.
روشن است که این پیروزی در شرایطی گرامی داشته میشود که در یک رقابت منصفانه ایجاد شده باشد. هرچه بازار سرمایه توسعه یافتهتر باشد، نقش ثروت پدری و ارث و میراث در موفقیت شغلی نسل بعد کم اهمیت تر خواهد بود و افراد بیبضاعت نیز میتوانند به نحوی سرمایه لازم را برای تحقق دیدگاههای خود فراهم کنند. همچنین زمانی رقابت بر سر کسب درآمد منصفانه است که از رانت خبری نباشد. وجود رانت مسابقه مذکور را بههم میزند و موجب میشود تا فرد پیروز لزوما کسی نباشد که بیشترین بهرهبرداری را از توان ذهنی خود برای رفع نیازهای جامعه کرده است. ضمن اینکه این حرف درست است، اما باید توجه داشت که همه واقعیت را منعکس نمیکند. بیتردید همه کسانی که در جامعه ثروتمند میشوند، به رانت دسترسی نداشتهاند و دادن چنین نسبت ناروایی پیش از آنکه وصف وضع موجود باشد، نشان از تخلیه روانی بازندگان مسابقه دارد. علاوه بر آن امروز ادبیات اقتصاد سیاسی به ما نشان داده که حتی وقتی جامعهای رانتی میشود، رقابت بر سردستیابی به رانت به راه میافتد. به عبارت دیگر انسانها به جای اینکه هوش و استعداد خود را در جهت مولد بودن به کار گیرند، آن را صرف فعالیتهای رانتجویانه میکنند. بنابراین توفیق در رانتجویی باز هم دلالت بر استفاده موثرتر از هوش و استعداد میکند، با این تفاوت که این بار چنین پیروزی و هوشمندی از قوای انسانی، شایسته قدردانی و گرامیداشت نیست. هیچ کس حاضر نیست کسی را که بهتر توانسته رقابت کند تا به رانت دست یابد، تجلیل کند و اتفاقا خود این افراد نیز مایل نیستند همانند بسیاری از ثروتمندان جهان نظیر بیل گیتس، ثروتمند بودن و میزان ثروت خود را علنی کنند، چرا که نمیتوانند به سوالی که بلافاصله به تبع آن مطرح میشود، یعنی چطور این شخص ثروتمند شده، پاسخ گویند.
با این مقدمات به سوال اصلی برگردیم. آیا در برگزیدن سیاستمداران و سیاستگذاران، سادهزیستی ملاک قابل اعتنا و حتی مهمترین ملاک ارزیابی است؟ پاسخ به این سوال بهاین مساله بر میگردد که رابطه بین وظیفه سیاستگذاران و سیاستمداران چه رابطهای با ساده زیستی دارد. سیاستمداران و سیاستگذاران در یک تعریف کلی کسانی هستند که برای زندگی جمعی انسانهای تحت فرمان خود (فارغ از اینکه منتخب باشند یا خودخوانده) تصمیمگیری میکنند. در نظامهای دموکراتیک سیاستگذاران و سیاستمداران تلاش میکنند تا تصمیماتی اتخاذ کنند که رفاه مردم را حداکثر نماید. هرچه جامعه پیچیدهتر میگردد، تصمیمات مذکور دشوارتر میشود و انتظار میرود که سیاستمداران مستعدتری بر سر کار آیند که بتوانند بااین پیچیدگیها روبهرو شده یا حداقل قدرت تشخیص متخصصین صاحب صلاحیت را داشته باشند. بنابراین از این زاویه اگر سادهزیستی نشان از کم درآمد بودن داشته باشد، ملاکی است که نشان میدهد سیاستمدار مذکور در مقایسه با دیگر آحاد جامعه که درآمد بیشتری دارند، از توان خدادادی کمتری برای روبهرو شدن با پیچیدگیهای مسائل اجتماعی برخوردار است. مثال روشن آن این است که آیا ما ساخت خانه خود را به مهندسی میسپاریم که کم درآمد است یا مهندسی که پردرآمد است؟ در این مواقع، هوشمندانه میفهمیم که پردرآمد بودن مهندس مذکور، دلالت بر توانمندی وی دارد و این امر، اعتماد ما را برای سپردن کار بیشتر جلب میکند.
اما از سوی دیگر، از آنجا که سیاستمداران و سیاستگذاران با منابع ملی سروکار دارند و معمولا به دلیل کمبود نظارت اجتماعی ناشی از رسانههای آزاد، یک عدم تقارن اطلاعاتی میان آنها و مردم در مورد امکانات سوءاستفاده وجود دارد، بنابراین احتمال دست اندازی به ثروتهای عمومینیز مطرح است. ساده زیستی یک سیاستمدار، این علامت را به مردم میدهد که وی در هنگام تصدی منصب سیاستگذاری به اموال عمومی دستاندازی نخواهد کرد و با چپاول آن، رفاه عمومی را کم نخواهد کرد. لذا ساده زیستی بر فسادناپذیری نیز میتواند دلالت کند و روشن است که مردم در عین اینکه اولویت اصلیشان افزایش رفاه شان است، اما در عین حال، دغدغه فساد و تعدی به اموال عمومی را نیز مطمح نظر قرار میدهند.
تبصره دیگری که باید در کنار ملاحظات فوق در نظر گرفت، این است که گاه ثروت و تجمل و رفاه برای برخی سیاستمداران جاذبه ندارد، ولی به عوض آن قدرت، سرمستی ناشی از مطاع بودن و شهرت ناشی از قدرت، جاذبه خیرهکنندهای دارد. این افراد اگر ساده زیستی را انتخاب کنند، نه به دلیل مبارزه با نفس و دنیاگریزی است، بلکه آن را به عنوان یک استراتژی در معاملهای با یک امر دنیوی دیگر (یعنی قدرت و شهرت ناشی از قدرت) اتخاذ میکنند. روشن است که دراین حالت نیز ساده زیستی فضیلت نخواهد بود.
ارسال نظر