دکتراصغر شاهمرادی*

به باور بسیاری، برنامه و برنامه‌ریزی از ملزومات اولیه و شاید بدیهی برای رسیدن به اهداف در زندگی فردی و اجتماعی است.‌ البته این تلقی می‌تواند برداشتی معطوف به تجربه بوده و عاری از حقیقت نباشد؛ ولی باید متذکر شد که تعریف درست و دقیق از مفهوم برنامه‌ریزی خصوصا در مباحث اجتماعی حائز اهمیت است و می‌تواند اذهان را از غلتیدن در وادی خطا باز دارد.

برنامه‌ریزی اقتصادی در یک تعریف ساده، به‌مجموعه‌ای از راهکارها برای نیل به یک هدف از پیش تعیین شده اطلاق می‌شود. البته ‌این تعریف خالی از اشکال نیست، ولی برای انتقال مفهوم، کافی به نظر می‌رسد. در ذیل این تعریف، یک اندیشه و تفکر بنیادین نسبت به اقتصاد نهفته است که تعریف برنامه‌ریزی در واقع صورت ظاهری‌این اندیشه قرار گرفته است. این تفکر فلسفی نسبت به اقتصاد چیزی جز پنداشت ﺁن بسان یک مجموعه مکانیکی نیست. بالطبع یک سیستم مکانیکی می‌تواند‌ در یک فضای مکانیکی قابل هدف‌گذاری‌، کنترل و برنامه‌ریزی باشد. باور نگارنده آن است که‌ این تفکر سعی در ساده‌سازی اقتصاد داشته و بر ﺁن است که با ‌این ساده‌سازی، این پدیده بی‌نهایت پیچیده و شگرف را که ماهیت مدرن ﺁن بیش از هر پدیده دیگر منجر به تعالی زندگی مادی انسان‌ها شده است، به تصرف خود درآورد. بی‌شک خواننده محترم با ‌این تفکر در یک قرن گذشته آشنایی دارد. تفکر مارکسیستی- کمونیستی از اقتصاد که در نهایت در قالب اداره شوروی سابق و اقمار ﺁن نمود عینی یافت و برنامه‌ریزان اقتصادی با هدف دربند کشیدن اقتصاد دست به‌ایجاد برنامه‌های اقتصادی میان‌مدت و بلندمدت زدند تا به زعم خود، عدالت اجتماعی را جاری و رشد و توسعه را فراهم آورند. برنامه‌ریزی از یک مکانیسم از بالا به پایین آغاز و کلیه شئون زندگی اجتماعی را فرا گرفت‌، نحوه کاشت و برداشت، تولید کالا و خدمت و فعالیت هر جنبنده از قبل برنامه‌ریزی شده و جهت اجرا ابلاغ شد‌، سر انجام ‌این همت گسترده و البته بسیار ناگوار و در عین حال مضحک‌، داستان فروپاشی یک امپراتوری و فقر و فلاکت مردم آن و بی‌اعتباری تئوری پیشینیان است که امروزه نقل هر محفلی است.

خواننده محترم توجه دارد که گرفتاری اساسی نه برنامه‌ریزی اقتصادی، بلکه تفکر اقتصادی پیشینیان آن بوده است‌، این که اقتصاد به مانند یک سیستم مکانیکی قابل کنترل و هدف‌گذاری مشخص‌، تعیین مسیر دقیق و از قبل پیش‌بینی شده باشد، دچار سستی شده است.

در عین حال در کنار مفهوم برنامه‌ریزی اقتصادی‌، مفهوم دیگری به نام سیاست‌گذاری اقتصادی مطرح شده است. سیاست‌گذاری اقتصادی در یک تعریف ساده عبارت است از ‌ایجاد یا اعمال مشوق‌هایی از سوی دولت یا نهادهای دیگر سیاست‌گذاری به منظور دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و متکی بر ابزارهای سیاست‌گذاری اقتصادی. این تعریف نیز به مانند قبلی برگرفته از یک نگاه فلسفی به اقتصاد است. در‌این دیدگاه، اقتصاد مانند یک موجود زنده‌، متحرک و با شعور تلقی می‌شود که نسبت به اعمال مشوق‌ها واکنش نشان داده و قادر است در یک فرآیند خورد و باز خورد در جهت مشوق‌ها حرکت کرده و به هدف نهایی دست یابد.

بدیهی است که سیاست‌گذاری اقتصادی به دنبال طرح دقیق مسیر دستیابی به اهداف نیست، بلکه تنها در جهت هدایت رفتارهای اقتصادی عاملان اقتصادی، بدون اعمال دخالت مستقیم در تصمیمات آنها و با استفاده از ابزارهای شناخته شده اقتصادی است. این ابزارها را می‌توان به ابزارهای پولی‌، مالی، ارزی و تجاری تقسیم‌بندی کرد. نمونه ابزارهای پولی، تعیین نرخ‌های بهره بین بانکی و نمونه ابزارهای مالی مخارج دولتی و درآمدهای مالیاتی را می‌توان برشمرد.

سابقه سیاست‌گذاری اقتصادی را به مانند برنامه‌ریزی اقتصادی، می‌توان در بسیاری از کشورهای صنعتی رصد کرد. ‌این کشورها توانسته‌اند با اعتقاد به لزوم راهبری اقتصاد در قالب «سیاست» و نه «برنامه‌ریزی» سطح قابل‌قبولی از رفاه و ثبات اقتصادی را برای شهروندان خود به ارمغان آورند. بدیهی است در ‌این کشورها دولت‌ها و بانک‌های مرکزی به عنوان سیاست‌گذاران و نه برنامه‌ریزان در کنار سایر عوامل اقتصادی که بر اساس منافع خود به کار و فعالیت می‌پردازند، به تنظیم روابط و جهت‌دهی امور می‌پردازند.

خواننده فهیم توجه خواهد داشت که تفاوت‌این دو تفکر را در نحوه عملکرد آنها در عرصه اقتصادی می‌توان به روشنی مشاهده کرد. چنین است که نگارنده خود را در مقام اثبات هیچ‌کدام قرار نداده و قضاوت را به خواننده واگذار می‌کند.

به نظر می‌رسد که در کشور عزیز ما هر دو دیدگاه تا به اندازه‌ای خود نمایی کرده و در مقاطعی توانسته‌اند دولتیان را شیفته خود سازند. وجود برنامه‌های توسعه پنج ساله و نیز تشکیل شوراهایی مانند شورای پول و اعتبار و یا شورای جدیدالتاسیس رقابت را می‌توان ماحصل این شیفتگی‌ها دانست. نکته مهم در ‌این است که نظام تصمیم‌گیری اقتصادی کشور، بایستی ابتدا موضع خود را با دو نگرش کاملا متفاوت به اقتصاد مشخص کند، سپس یکی از دو مفهوم برنامه‌ریزی اقتصادی یا سیاست‌گذاری اقتصادی را جهت نیل به مقصود انتخاب نماید. البته ناگفته پیداست که حضور اندک اقتصاددانان به همراه تعدد مهندسان در نظام تصمیم‌گیری اقتصادی، کفه ترازو را در گذشته به سوی دیدگاه مکانیکی از اقتصاد سوق داده است. امید آنکه در آینده دوستان «مهندسی اقتصاد» را به فراموشی سپرده و سعی در تحصیل علم اقتصاد و یا واگذاری آن به اهل کنند.

نکته: هیچ اقتصاددانی به پل‌سازی اقدام نمی‌کند و هیچ فرد عاقلی از روی چنان پلی گذر نمی‌کند؛ اما بسیارند مهندسانی که بنای اقتصادی می‌سازند و همه را از فراز ﺁن عبور می‌دهند!

* عضو هیات‌علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران