حمید زمان‌زاده

یکم: سیاست‌های اقتصادی عموما ذاتی دوگانه دارند: ظاهرشان بر خلاف باطنشان است؛ سیاست‌های اقتصادی که ظاهری جذاب و عامه‌پسند دارند و در بادی امر برای عموم مردم خوشایند می‌نمایند، عموما در باطن خود پیامدهای ناگوار و نامطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند؛ اما سیاست‌های اقتصادی که ظاهری سرد، بی‌روح و کسل‌کننده دارند و در بادی امر برای عموم مردم ناخوشایند می‌نمایند، عموما در باطن خود پیامدهای مطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند. این درسی است که بینش عمیق اقتصادی برای ما به ارمغان می‌آورد.

مشکل اینجا است که ظاهر سیاست‌های اقتصادی برای مردم ملموس و به سادگی قابل‌درک خواهد بود، اما باطن سیاست‌های اقتصادی و پیامدهای ناشی از آن عموما برای مردم نه ملموس است و نه چندان قابل‌درک!؛ مردم به سادگی درک نخواهند کرد رنج‌های اقتصادی که می‌برند، نتیجه ناگزیر همان سیاست‌های اقتصادی است که برایشان خوشایند بوده است و منافع اقتصادی که می‌برند، نتیجه همان سیاست‌های اقتصادی است که در بادی امر برایشان چندان خوشایند نبوده است!.

این دوگانگی ظاهر و باطن سیاست‌های اقتصادی، کار را بر اقتصاددانان در مقام سیاستگذاری سخت و سنگین می‌کند، چرا که سیاست‌های اقتصادی جذاب و عامه‌پسند عموما برای دولتمردان و سیاستمداران نیز ترجیح دارد!.

دوم: رسالت یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار اقتصادی در قبال مردم، بسیار سنگین است. یک اقتصاددان مادامی که در چارچوب محافل آکادمیک فعالیت می‌کند، می‌تواند و باید فرضیه‌ها و ایده‌های خود را در زمینه‌های مختلف علم اقتصاد ارائه نماید و به محک نقد دیگران و آزمون تجربی گذارد؛ مادامی که یک اقتصاددان در مرزهای آکادمیک به نظریه‌پردازی می‌پردازد، مهم نیست که ایده‌ها و فرضیه‌هایش تا چه حد عمیق، منطقی، عقلایی و قابل‌دفاع است یا تا چه حد سست و بی‌مایه، فضایی، تخیلی و ساده‌لوحانه است؛ در نهایت ایده‌ها و فرضیه‌های جدید اقتصادی در بوته نقد و آزمون، یا به فرجامی موفق در محافل آکادمیک نائل می‌آیند یا به فرجامی ناموفق و نامیمون!. این امر هزینه‌ای برای جامعه ندارد، مگر فایده بحث و جدل‌های علمی و پویایی محافل آکادمیک؛ اتفاقا رسالت اقتصاددان در محافل آکادمیک در قبال جامعه همین است.

اما در عرصه عمل داستان دیگری است!؛ وقتی یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار اقتصادی به وادی عمل قدم می‌گذارد و نسخه یک سیاست اقتصادی را برای یک جامعه می‌پیچید، آنگاه ایده و نظریه او بردی موثر بر زندگی و رفاه مردم می‌یابد. اتخاذ عملی یک سیاست اقتصادی در ابعاد ملی، می‌تواند به سادگی زندگی و رفاه هزارها و میلیون‌ها انسان را دستخوش تغییر قرار دهد؛ اتخاذ یک سیاست اقتصادی صحیح می‌تواند برای مردم رفاه به عمل آورد و اتخاذ یک سیاست اقتصادی اشتباه، می‌تواند فاجعه بیافریند و مردمی را به خاک سیاه بنشاند!. بله، در جایی که برد موثر عمل یک دندانپزشک، دهان یک انسان است و اشتباه دندانپزشک در نهایت می‌تواند بر زندگی یک فرد موثر گردد، برد موثر عمل یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار، اقتصاد یک کشور و ملت (یا بسته به موقعیت حتی اقتصاد جهانی) است و می‌تواند زندگی و رفاه هزاران و میلیون‌ها انسان را تحت‌شعاع خویش قرار دهد؛ اینجا است که رسالت سنگین یک اقتصاددان در مقام سیاستگذار آشکار می‌گردد.

سوم: کانون بحرانی برای یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار، همین‌جاست: از یک طرف حامل مسوولیتی سنگین است و از طرف دیگر باید انتخاب کند و انتخاب او، انتخابی است میان یک سیاست اقتصادی عامه‌پسند و جذاب که پیامدهای ناگوار اقتصادی را در بر دارد یا اتخاذ یک سیاست اقتصادی که به‌رغم ظاهر ناخوشایند و غیرجذابش، نتایج اقتصادی مطلوبی را به بار می‌نشاند!. البته روشن است که انتخاب اولی راه اشتباه و انتخاب دومی راه صحیح است؛ اینجا است که راه اقتصاددانان از هم جدا می‌‌شود. سوال این است که چرا عده‌ای از اقتصاددانان در مقام سیاست‌گذاری، به‌رغم مسوولیت و رسالت خود در برابر مردم، راه سیاست‌های اقتصادی عامه‌پسند را که علیه منافع مردم می‌باشد، انتخاب می‌کنند؟ چنین انتخابی می‌تواند به دو دلیل صورت بگیرد:

۱ - بعضی اقتصاددانان ممکن است به دلیل جهل، ناآگاهی و عدم داشتن بینش عمیق و درک روشن از نحوه عملکرد سیستم اقتصادی، نسخه سیاست‌های اقتصادی عامه‌پسندانه با ظاهری خوشایند را بپیچند، در حالی که از پیامدهای اقتصادی ناگوار آن آگاهی ندارند.

۲ - بعضی دیگر از اقتصاددانان در حالی که نتایج اقتصادی ناگوار اتخاذ سیاست‌های اقتصادی عامه‌پسند را به خوبی می‌دانند، بنا به انگیزه‌های سیاسی یا برای به دست‌آوردن یا حفظ پست و مقام، رسالت حرفه‌ای، کار کارشناسی و حفاظت از منافع ملت را به کناری نهاده‌ و نسخه سیاست‌های اقتصادی عوام‌پسندانه را که کاملا بر خلاف عقلانیت و منطق اقتصادی است و شکست آن در دستیابی به اهداف تعیین شده بر اساس بینش عمیق اقتصادی از پیش آشکار است و روشن است که از اساس اشتباه هستند، می‌پیچند و با نظریات اقتصادی فضایی، ساده‌لوحانه و عجیب و غریب توجیه می‌نمایند.

در حالی که گروه اول نیات خیر دارند ولی از روی جهل اشتباه می‌کنند، گروه دوم آگاهانه و از روی غرض به عوامفریبی می‌پردازند. اما مساله این است که نتیجه کار هر دو گروه فارغ از نیات آنها، برای مردم و جامعه یکسان است. موضوع این نیست که شعار، شعار عدالت باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار مردم‌گرایی باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار رفاه اقتصادی باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار رفع فقر و محرومیت باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این است که گرچه مهم است که نیت، خواست و اراده سیاست‌گذاران اقتصادی، مبتنی‌بر چیست، لکن مهم‌تر از آن این است که نتایج و پیامدهای سیاست‌های اقتصادی در عرصه عمل چیست؛ و چه سود که نتیجه چنان باشد که نسخه سیاست‌های ظاهرفریب، جذاب و عامه‌پسند با شعارهای جذاب‌تر، عامه‌پسندتر و دلفریب‌تر، توسط سیاستگذاران پیچیده شود و توده‌های مردم را با امیدهای واهی به سوی سراب بکشاند. اما این نکته را فراموش نکنیم که سراب‌ها نیز برای همیشه نمی‌توانند مردم را به سادگی به سوی خود بکشانند؛ دیر یا زود مردم خواهند فهمید که آنچه ظاهر فریبایش خوشایند می‌نمود و با شور و شوقی وصف‌ناپذیر به سویش می‌شتافتند، سرابی بیش نبوده است!. قطعا در این سخن آبراهام لینکلن که مورد علاقه میلتون فریدمن، اقتصاددان شهیر بود، حقیقتی انکارناپذیر نهفته است: «اندکی از مردم را می‌توان برای همیشه فریب داد. همه مردم را نیز می‌توان برای مدت اندکی فریب داد. اما نمی توان همه مردم را برای همیشه فریب داد.»

چهارم: اکنون و در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری، بازار شعارها و سیاست‌های اقتصادی دلفریب، جذاب و عامه‌پسند از هر زمانی داغ‌تر شده است. در چنین شرایطی، رسالت اقتصاددانان متعهد و پیشرو این است که در حد توان، هویت واقعی شعارها و سیاست‌های اقتصادی عامه‌پسند و مردم‌فریب و نیز حاملان و توجیه‌گران چنین سیاست‌هایی را فاش سازند و باطن ناگوار و ناخوشایند آن را به مردم بشناسانند، تا مردم بتوانند پیامدهای اقتصادی ناگوار و ناگزیر سیاست‌هایی را که ظاهری فریبا دارند، اما منطبق بر منطق و عقلانیت اقتصادی نبوده و از اساس اشتباه هستند، به خوبی درک نموده و واکنشی درخور نسبت به چنین سیاست‌هایی و حاملان و توجیه‌گران چنین تفکر و خط مشی اقتصادی نشان دهند. مردم باید بدانند که اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای آن برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت و سیاستگذاری کرد؛ اقتصاد صرفا آن‌گونه که سیاستمداران و سیاستگذاران اقتصادی می‌گویند و می‌خواهند، عمل نمی‌کند، بلکه سیستم اقتصادی فارغ از خواست دولتمردان، فرآیندهای حاکم بر خود را دارا می‌باشد که نمی‌توان با صدور فرامینی که با فرآیندهای حاکم بر سیستم اقتصادی ناسازگار می‌باشد، آن را تحت اختیار گرفت و به بهشت وعده داده شده، برد!. مردم باید بدانند که سیستم اقتصادی به شدت انتقام‌جو است؛ سیستم اقتصادی انتقام‌جو است به این معنا که واکنشی سخت و قاطع در برابر اعمال نسخه‌های سیاستی ظاهرفریب که از اساس اشتباه هستند، از خویش بروز خواهد داد و انتقام اشتباهات تاریخی را به سختی خواهد گرفت؛ به‌علاوه هر چه اصرار بر خطای رفته سخت‌تر باشد، انتقام سیستم اقتصادی سخت‌تر خواهد بود و زخم‌های مردم دردناک‌تر. مردم باید بدانند که رنجی که می‌برند، دقیقا پیامد و نتیجه ضروری اعمال همان سیاست‌های اقتصادی است که خوشایندشان می‌نماید. به‌علاوه مردم باید بتوانند هویت واقعی اقتصاددانانی را که از روی جهل یا از روی غرض، نسخه سیاست‌های ظاهرفریب و عامه‌پسند را می‌پیچند و با نظریه‌های اقتصادی فضایی، تخیلی و عجیب و غریب توجیه می‌نمایند، بشناسند و حساب آنان را از اقتصاددانان متعهد و پیشرو که به رسالت حرفه‌ای خود پایبندد و واقعا دل‌نگران مردمند، جدا کنند. اگر مردم اینها را بدانند، قطعا نتیجه انتخابشان بهتر خواهد بود. تنها در چنین زمانی است که اقتصاددانان متعهد و پیشرو می‌توانند از اینکه رسالت تاریخی خویش را به عنوان یک عالم اقتصاد در جامعه به انجام رسانده‌اند، خشنود باشند. این رسالتی است که اکنون بر دوش همه استادان، دانشجویان و علمای متعهد و پیشرو علم اقتصاد در ایران سنگینی می‌نماید و همه باید به سهم خویش برای پیشبرد چنین رسالتی، همین امروز پاسخگو باشند؛ البته فردا خیلی دیر است!