ضرورت معرفیکابینه توسطکاندیداها
هرچه به خرداد ماه نزدیکتر میشویم، انتخابات داغتر میشود و توجه مردم به شعارها و برنامههای انتخاباتی کاندیداها بیشتر میشود.
علی سرزعیم
هرچه به خرداد ماه نزدیکتر میشویم، انتخابات داغتر میشود و توجه مردم به شعارها و برنامههای انتخاباتی کاندیداها بیشتر میشود. اما مشکلی که در اینجا به تدریج خود را ظاهر خواهد کرد، این است که اکثر کاندیداها برنامههای کلی مشابهی را عرضه میکنند. در عرصه اقتصاد همه آنها از لزوم صیانت از بخش خصوصی سخن میگویند و در عرصه سیاست خارجی همه از لزوم پایداری در برابر فشارها در موضوع انرژی هستهای. در عرصه اجتماعی کسی نیست که صیانت از کرامت و عزت انسانها و حقوق شهروندی را منکر شود و یادآوری نکند. در سیاست داخلی همه خود را کمابیش موافق فعالیت آزاد مطبوعات و احزاب اعلام میکنند. گویی همه به ایدهآلهای انسانی فکر کرده و این ایدهآلها را به عنوان برنامهها و شعارها و مطلوبات خود اعلام میکنند.
از سوی دیگر، روشنفکران و دانشگاهیان به مردم یادآور میشوند که دقت کنید به افراد بر حسب برنامههای شان رای دهید. در این میان رایدهندگان بیچاره متحیر میشوند که چگونه بر حسب این شعارها و برنامههای مشابه دست به انتخاب بزنند؟ پیش از هر چیز باید این نکته را متذکر شد که چنین رفتاری از جهاتی منحصر به ایران نیست، بلکه در ذات پدیده انتخابات چنین رفتارهایی تا حدودی نهفته است. تلاش برای کسب حداکثر آرا، موجب میشود تا کاندیداها از مواضع افراطی خود دست برداشته و مواضع معتدلتری را اتخاذ کنند. به عنوان مثال، در انتخابات سال ۱۹۹۲ بیل کلینتون اگرچه نامزد دمکراتها بود، اما مواضعی را اتخاذ کرد که دارای صبغههای محافظهکارانه بود تا بتواند رای آنها را نیز به دست آورد. در انتخابات اخیر نیز شعار هیلاری کلینتون در رقابت با اوباما این بود که مواضع من میانه روانهتر است و بیشتر میتواند آرا را به سمت خود جلب کند. این تمایل ذاتی در انتخابات در اقتصاد در یک تئوری متجلی شده است که اصطلاحا «قضیه رایدهنده میانه» خوانده میشود.
این قضیه میگوید اگر دیدگاههای سیاسی یا اقتصادی در یک طیف از افراط تا تفریط پخش شود و آحاد جامعه نیز حول این دیدگاهها به شکل یکنواخت توزیع شوند، کاندیدایی برنده خواهد شد که موافق رایدهنده میانی، یعنی کسی که در میانه طیف قرار گرفته، موضعگیری نماید؛ چراکه افراد رای خود را بر حسب دوری یا نزدیکی به کاندیداها مشخص میکنند. این قضیه پیشبینی میکند که همه کاندیداها موضعی مشابه تمایلات رایدهنده میانه اتخاذ کنند. اگرچه این تئوری با محدودیتها و مفروضات زیادی بنا شده که در عمل خیلی از این فروض نقض میشود، ولی در برخی موارد تاییدات تجربی یافته است و به نظر میرسد که در حال حاضر در مورد انتخابات ایران نیز پیشگویی مناسبی داشته باشد. لذا مشابه بودن شعارهای کاندیداها را نباید اینگونه تفسیر کرد که آنها از سر بیصداقتی دیدگاههای خود را پشت شعارهای عامه پسند پنهان کردهاند، بلکه میتوان این واقعیت اقتصادی را مشاهده کرد که مکانیزم رای حداکثر انگیزهای طبیعی برای بروز این رفتار را به وجود میآورد و همانند همه رفتارها، انسانها معمولا به انگیزهها پاسخ مناسب و درخور میدهند.
حال که برنامهها و شعارها برای انجام انتخاب خیلی رهنمون نخواهد بود، گزینه جایگزین چیست؟ راهی که در برخی کشورها نظیر آمریکا انتخاب میشود، این است که به شخصیت و سابقه افراد مراجعه میکنند. ایران نیز از جمله کشورهایی است که مردم بیش از برخی کشورهای اروپایی به شخصیت و سابقه افراد توجه میکنند. حال اگر این ملاک را نیز رایدهندگان در نظر گیرند، از حیث اقتصادی خیلی کارگشا نخواهد بود. به عنوان مثال، جناب کروبی پیش از این صرفا در عرصه مسائل سیاسی موضعگیری داشته و مشخص نیست که واقعا گرایش اقتصادیاش چگونه است. جناب میرحسین موسوی نیز گفته است که سیاستهای پیشین منحصر به شرایط جنگ بوده و شیوهای دیگر را در پیش خواهد گرفت. جناب احمدینژاد نیز احتمالا این موضع را در پیش خواهد گرفت که در دور دوم عملکردی متفاوت از عملکرد دور اول خواهد داشت و دیگر بسان گذشته نرخ بهره و تسهیلات تکلیفی را به بانکها تحمیل نخواهد کرد و قیمتها سرکوب نخواهد شد و غیره.
گزینه دیگری که در کشورهای دیگر به صورت جدی دیده میشود، نگاه به احزاب حامی یک کاندیدا است. وقتی کاندیداها توسط احزاب معرفی میشوند، مردم در انتخاب آگاهی بیشتری دارند؛ زیرا احزاب با سابقه را میشناسند و از مواضع شان خبر دارند. لذا معرفی یک چهره جدید، دشواری زیادی به وجود نمیآورد؛ اما در انتخابات فعلی ایران این ویژگی نیز دیده نمیشود. جناب احمدینژاد عملا و علنا خود را مستقل و مستغنی از احزاب موسوم به راست یا اصولگرا معرفی کرده است. جناب موسوی نیز به تنهایی جلو آمد و احزاب اصلاح طلب نبودند که وی را به میدان آوردند. ایشان بیشتر با حلقه ای از نزدیکان کار میکند که تشکیلات حزبی ندارد. جناب کروبی نیز با حزبی کار میکند که بیش از این که این حزب معرف او باشد، خود معرف حزب است. فارغ از اینکه ادعاهای ارائه شده توسط همه کاندیداها چقدر برای مردم باور پذیر باشد، یک راه بهتر پیشروی کاندیداها وجود دارد که میتواند انتخاب را برای مردم آسان تر و آگاهانه تر سازد. کاندیداها به جای طرح شعارهای کلی در مورد حمایت از تولید، بخش خصوصی و اقتصاد بازار، بگویند که اگر انتخاب شوند، تیم اقتصادی شان از چه کسانی تشکیل خواهد شد. این امر برای خواص آگاهی بیشتری ایجاد خواهد کرد و خواص و روشنفکران بهتر میتوانند جامعه را در انجام انتخاب خطیر خود راهنمایی کنند.
ذکر مثالی از انگلیس در این مساله میتواند راهگشا باشد. در دهههای هفتاد یا هشتاد، حزب کارگر به طور مستمر در انتخاباتها بازنده میشد و هر چه کاندیداها و رهبران این حزب ادعا میکردند که دارای برنامههای چپ گرایانه نیستند، شهروندان عادی جامعه به آنها اعتماد نمیکردند، تا اینکه تونی بلر کاندیدای این حزب شد. وی به عنوان برنامه انتخاباتی بودجه پنجسال بعدی کشور را تنظیم و علنا اعلام نمود و خود را متعهد ساخت تا در صورت انتخاب آن را به اجرا در آورد. این تعهد مکتوب اعتماد رایدهندگان را به وجود آورد و موجب انتخاب وی شد. نیازی به ذکر نیست که در آنجا یک فرق جدی با ایران دیده میشود و آن این است که اگر کاندیدا بخواهد بعد از ارائه چنین تعهدی بازهم تخلف کند، چنان از سوی نهادهای مدنی، روزنامهها و مطبوعات و احزاب مخالف مورد حمله قرار میگیرد و تظاهرات خیابانی به راه میافتد که ناگزیر از استعفا میشود. در حالیکه این امکانات در فضای سیاسی ایران وجود ندارد و احتمال نقض تعهد شعارهای انتخاباتی وجود دارد. همین امر رای دادن را برای واجدین شرایط امری دشوارتر و پیچیدهتر میکند.
ارسال نظر