همه از اقتصاد میگویند
این روزها همه ایرانیان درباره اقتصاد سخن میگویند. سخن، ابتدا با این پرسشهای عمومی آغاز میشود که «وضع اقتصادی چگونه است و چه خواهد شد؟» و سپس سیل اظهار نظرها به دنبال آن میآید.
محمود صدری
این روزها همه ایرانیان درباره اقتصاد سخن میگویند. سخن، ابتدا با این پرسشهای عمومی آغاز میشود که «وضع اقتصادی چگونه است و چه خواهد شد؟» و سپس سیل اظهار نظرها به دنبال آن میآید. اما پاسخهایی که به این پرسشها داده میشود، عمدتا ناسازگار، از هم گسیخته، ناروشن و نهایتا بدون نتیجه است؛ به همین علت همان جمعی که پرسیدهاند و پاسخ دادهاند، اگر فردا یکدیگر را ببینند، دوباره همان مسیر پرسش و پاسخ طی میشود. این شیوه پرسش و پاسخ مطلقا محدود و محصور به افراد عادی جامعه نیست؛ بلکه خواص هم به همین آفت گرفتارند. گویی همگان در تاریکی راه میروند و گوششان پر از همهمه است. چرا چنین است؟ تا آنجا که به علم اقتصاد مربوط میشود، پاسخ این پرسش- که میتواند راهگشای پرسشهای بنیادی آغاز این نوشتار باشد- روشن است.گروهی از پرسشکنندگان و پاسخدهندگان، افراد عادی جامعهاند که با این پرسش و پاسخها، در واقع نگرانیهای خود را مطرح میکنند و در حد دانش خود میکوشند پاسخهایی آرامبخش برای خود بیابند.
یکی امیدوار است با افزایش بهای نفت، مشکلات کم شود، دیگری گلایه میکند که بهره بانکی بالا است (!)، سومی آرزو میکند با تغییر دولت روزگارش بهتر شود، چهارمی دعا میکند دولت تغییر نکند که مبادا وضعیتش بدتر شود، پنجمی قطع امید کرده و میگوید به هر حال وضع همین است که هست، خودتان را عذاب ندهید و... .این شیوه گفتوگوی افراد عادی جامعه، طبیعی و مانند مردمان دیگر کشورها است و به مردم نمیتوان خرده گرفت که در چارچوب ضوابط اقتصادی سخن نمیگویند. به این ترتیب مردم، چه موافقان وضع موجود و چه مخالفان آن، عامل ابهام و سردرگمی و موجد این پرسش نیستند که «چرا وضع چنین است؟» این پرسش و زمینههای بروز آن متوجه خواص جامعه - حاکمان و منتقدان آنها - است. زیرا وضع اقتصادی هر قدر هم خراب، غامض و تیره باشد، قابلتبیین و تفسیر است و برای برونرفت از مشکل، راهحل یا راهحلهایی وجود دارد. علت اینکه سردرگمیهای عامیانه به خواص هم سرایت کرده و اصطلاحا «بالاییها هم نمیدانند چه خبر است»، در این واقعیت نهفته است که خواص، به علل گوناگون و در راس آنها فقدان دانش نظری در باب اقتصاد و ملاحظهکاریهای سیاسی، توانایی یا اراده بیان واقعیتها را ندارند.با وجود اینکه دهها حزب و گروه سیاسی بزرگ و کوچک در ایران فعالند و نمایندگان و اعضای آنها هر روز درباره اقتصاد سخن میگویند، به ندرت میتوان از خلال سخنان و مواضع آنها فهمید، چارچوب گفتمانی یا نظریه اقتصادی آنها چیست. همگان خود را طرفدار اقتصاد آزاد معرفی میکنند، اما مکاتب اقتصادی جهان را نمیشناسند؛ از خصوصیسازی و دولت کوچک دفاع میکنند، اما راهحلهایی که ارائه میکنند، مستلزم دولت بزرگ و کنار زدن بخش خصوصی است؛ از تجارت آزاد سخن میگویند اما روشهای پیشنهادی آنها، راه تجارت آزاد را میبندد؛ از تهیدستان دفاع میکنند، اما نسخههایی تجویز میکنند که فشار بر کمدرآمدها را افزایش میدهد و ... . علت این آشفتگی گفتاری و رفتاری خواص این است که آنها حاضر نیستند خود را به یک تفکر اقتصادی و مکتب اقتصادی خاص متعهد کنند. توجیهی که برای این امتناع اقامه میشود، این است که به جای تعهد به یک مکتب یا روش خاص، باید از ظرفیتهای همه مکاتب و روشها و تفکرات استفاده شود. گویی مکاتب و اسلوبهای اقتصادی، بازار مکارهای هستند که میبایست از هر دکان آن کالایی خرید و سبدی از بهترین کالاها را به خانه برد. این نگاه، موجب غفلت از این واقعیت مهم شده است که مقدمات، فروض و نتایج هر نظریه یا روش اقتصادی فقط در ارتباط با سایر اجزای همان نظریه اعتبار و ارزش دارد و نمیتوان با تلفیق بخشهایی از نظریات گوناگون، سبد فکری و اجرایی غنیتری تدارک دید. بنابراین، مادام که احزاب سیاسی و سیاستگذاران اقتصادی کشور از میان مکاتب موجود جهان، یکی را به عنوان الگوی نظری انتخاب نکنند و یا این که الگویی اختصاصی - نه تلفیق نظریات دیگر - ارائه نکنند و به همه مقدمات، فروض و نتایج آن پایبند نمانند، این پرسش از میان ایرانیان نخواهد رفت که «چرا وضع چنین است؟»
* در ضمیمه تحلیلی ماهانه دنیای اقتصاد که ضمیمه رایگان روزنامه امروز است، به این موضوع پرداخته شده است.
ارسال نظر