علی سرزعیم

آقای قدوسی طی یک سرمقاله (مورخه۲۱شهریورماه) کسانی را که در گذشته به سیاست تثبیت نرخ ارز انتقاد می‌کردند، دعوت به دفاع از سخنان خود کرد. اینجانب طی یک سرمقاله در تاریخ ۱۹ مهرماه ۱۳۸۶ از تثبیت نرخ ارز انتقاد کردم و خود را موظف به دفاع یا تبیین آنچه گفتم می‌دانم. در واقع بیش از آنکه بخواهم دفاعی از آنچه گفته‌ام بکنم قصد دارم دو ذهنیت مهمی را که در پس دو توصیه سیاستی قرار دارد، واکاوی کنم.

اگر این نکته روشن شود در این صورت تفاوت توصیه‌های سیاستی روشن خواهد شد. در عین حال این را سنت پسندیده‌ای نمی‌دانم که وقتی به دلیل تحریم یک حالت استثنایی بر کشور حادث می‌شود مشکلات موجود را بهانه‌ای برای تضعیف دیدگاه‌های متقابل کنیم. به‌عنوان مثال وقتی تورم در ایران ۵۰ درصد شد برخی این را بهانه کردند تا اصل آزادسازی قیمت‌ها، خصوصی‌سازی و امثالهم را تخطئه کنند و با توجه به فضای روانی موجود موفق شدند؛ اما در بلندمدت بازهم اصول آزادسازی قیمت‌ها، خصوصی‌سازی و کاهش تصدی‌های دولت به‌عنوان سیاست درست شناخته شد و می‌شود.

یک دیدگاه معتقد به ارتقای سطح زندگی بر اساس درآمد نفت است. اساس این دیدگاه این است: حال که ایران درآمد نفت دارد، هیچ اشکالی ندارد که نرخ ارز را ثابت نگه داریم یا حتی کاهش دهیم تا واردات ارزان شود و از این طریق سطح زندگی مردم افزایش یابد.

در این دیدگاه وابستگی به درآمد نفت یک واقعیت غیرقابل انکاری است که نباید از آن به صرف وابستگی شرمنده بود، بلکه باید از آن استفاده کرد کمااینکه در گذشته نیز از آن استفاده کرده‌ایم. براساس این دیدگاه لزوما صادرات محور بودن نسخه مناسب ایران نیست و لزومی ندارد که ایران مثل برخی کشورهای منطقه نظیر ترکیه از مسیر توسعه صادرات به توسعه برسد. ایران می‌تواند توسعه درونگرایانه داشته باشد. ایران مصرف کننده کالاهای کاربر و معمولی جهانی باشد، اما تلاش کند در بازار محصولات تکنولوژیک مزیت پیدا کند. وجود تعداد زیادی نیروهای متخصص در ایران و پایین بودن نرخ ارز که واردات ماشین آلات و مواد اولیه را تسهیل می‌کند، می‌تواند زمینه مزیت‌یابی ایران در صنایع سرمایه بر یا تکنولوژیک یا دانش محور را فراهم کند. در این دیدگاه ایران نمی‌تواند در بسیاری از کالاهای تجاری مزیت داشته باشد؛ اما این جای نگرانی نیست و قرار هم نیست نیروی کار ایران رقیب نیروی کار ارزان چین، هند و بنگلادش شود بلکه نیروی کار ایران باید در بخش خدمات مشغول به کار شود. با توسعه ایران بخش خدمات و غیرتجاری (non-tradable) باید گسترش یابد و این بخش ها می‌توانند نیروی کار ساده ایران را جذب کنند. در این چارچوب ایران نیز شبیه به آمریکا بخش خدمات بزرگی خواهد داشت؛ با این تفاوت که ایران نان صدور نفت را می‌خورد و آمریکا نان صادرات کالاهای بسیار پیشرفته و با ارزش افزوده بالا را. این دیدگاه به صراحت تمام در مصاحبه استاد بزرگوار آقای دکترهادی صالحی اصفهانی با روزنامه «دنیای‌‌اقتصاد» (در اواسط مرداد ماه) منعکس شده است.

در مقابل، یک دیدگاه مسیر کلاسیک کشورهای دیگر را پیشنهاد می‌کند. قطع وابستگی به نفت و رشد صادرات غیرنفتی هدف تلقی می‌شود. فرض این دیدگاه این است که اولا شرط مارشال لرنر برقرار است؛ به این معنی که با کاهش ارزش پول ملی تراز بازرگانی بهبود می‌یابد. فرض دوم و کلیدی (که من در دو سه سال اخیر نسبت به آن مردد شده بودم) این است که با کاهش ارزش پول ملی، صنایع داخلی می‌توانند بخشی از نیاز ماشین آلات و کالاهای سرمایه‌ای وارداتی و حتی مواد اولیه وارداتی را تامین کنند. گرچه روشن است این اتفاق به سرعت رخ نمی‌دهد؛ اما این فرض برقرار است که در میان مدت این اتفاق رخ خواهد داد. نکته دیگری که این رویکرد به آن توجه دارد ایجاد مزیت برای بنگاه‌های داخلی و ایجاد اشتغال است. در واقع این رویکرد دلالت‌های حمایت گرایانه دارد، اما چه باک وقتی بسیاری از کشورها با همین حمایت‌گری توانسته‌اند به توسعه برسند. این دیدگاه را می‌توان در نوشته‌های مختلف دکتر نیلی مشاهده کرد.

اما پاسخ دیدگاه دوم به نقدهای آقای قدوسی به شکل زیر خواهد بود: فراموش نکنیم که شرایط موجود شرایط خاصی است که مجال مناسبی برای آزمون یک نظریه نیست. ابهام عمومی درخصوص چشم‌انداز آینده، از مردم را به سمت خرید ارز کشانده و یک التهابی را به وجود آورده است. نمی‌شود در میان این التهاب سخن از نقایص یک دیدگاه به میان آورد. در عین حال آنچه در شرایط موجود مشکل ایجاد کرده افزایش نرخ ارز نیست، بلکه عدم قطعیت و ابهام در مورد آینده نرخ ارز است. این دیدگاه می‌تواند ادعا کند که اگر سیاست تضعیف سالانه ۱۵درصد نرخ ارز به اجرا گذاشته می‌شد و این سیاست به شکل متعهدانه‌ای اجرا می‌شد، در شرایط عادی عاملین اقتصادی خود را با این وضع به شکل مناسب وفق می‌دادند. این دیدگاه می‌تواند ادعا کند که در شرایط سال‌های گذشته سطح زندگی مردم ایران نسبتی با کارآیی آنها نداشته و مردم صرفا با استفاده یا استقراض از منابع نسل‌های بعد رفاه خود را افزایش داده‌اند؛ در حالی‌که بر اساس نسخه آنها بهره‌وری مردم به مرور افزایش می‌یابد و ایران نیز می‌تواند مانند بسیاری از کشورهای دیگر از مسیر توسعه صادرات غیرنفتی به توسعه دست یابد.

اگر خوب به این دو رویکرد نگاه کنید و به آنها فکر کنید، مشخص می‌شود که انتخاب میان آنها کار ساده‌ای نیست و رویکرد دوم بسیار جذاب است و به راحتی نمی‌توان آن را کنار گذاشت و رویکرد اول را پذیرفت. به تبع آن به سادگی نمی‌توان توصیه‌های برآمده از هر کدام از این دو رویکرد را مورد تخطئه قرار داد.