راه اقتصاددانان
بیتردید هر مکتب اقتصادی میزانی از تفسیر واقعیت را در دل خود جای داده است. متغیرهای پیچیده اقتصادی، چنان هستند که نمیتوان با یک مکتب خاص تمامی رفتار آنها را تشریح کرد.
پویا جبل عاملی
بیتردید هر مکتب اقتصادی میزانی از تفسیر واقعیت را در دل خود جای داده است. متغیرهای پیچیده اقتصادی، چنان هستند که نمیتوان با یک مکتب خاص تمامی رفتار آنها را تشریح کرد. شاید جذب یک مکتب شدن و به طور افراطی آن را ستودن پیش از آنکه کار یک اقتصاددان و فردی آکادمیک باشد، کار فردی باشد که یک کتاب بیشتر در اقتصاد نخوانده است.
پس اگر اینگونه است، چرا اقتصاددانان بزرگ هر یک پیر و یک مکتب هستند؟ اگر فریدمن از بزرگان مکتب شیکاگو و پولگرایی است، آیا او کینز را قبول ندارد؟ آیا او با دیگر مکاتب اقتصاد آزاد، پیوندی ندارد؟ آیا او به راستی انقلاب انتظارات عقلایی را که به دست کلاسیکهای جدید پیریزی شد، رد میکند؟ پاسخ تمامی این پرسشها منفی است. او باور دارد همه ما مدیون کینز هستیم که الفبای جدیدی را خلق کرد. او باور دارد که نگاه اتریشیها با نفی چارچوب کاری کینزی میتواند بسیار جالب توجه باشد و در عین حال نمیتواند این مساله را رد کند که برخی از رفتارهای عاملان برآمده از دادههای کامل اطلاعاتی است. با وجود تمامی این گزارهها او یک پولگرا است و پیرو یک مکتب خاص.
بحث بر سر آن نیست که از نظر او چارچوب کاری مکاتب دیگر به تمامی انحرافی است، بل معتقد است چارچوب کاری پولگرایی بهتر از دیگر مکاتب واقعیات را تفسیر میکند و توصیههای سیاستی میدهد.
از نظر او نمیتوان اقتصاد را چون کینزگرایان در کوتاهمدت تفسیر کرد و در عین حال نمیتوان باور داشت تمامی عاملان اقتصاد آنچنان که کلاسیکهای جدید میگویند، میتوانند مانند اقتصاددانان دادهها را تحلیل و بر مبنای آن عمل کنند.با چنین رویکردی است که فریدمن خود را پولگرا میداند، لوکاس کلاسیک جدید، توبین کینزی و استیگلیتز نیوکینزی. عالمان خود به تمامی میدانند، محضر علم، محضر شک است و در عدم قطعیت و در مکان شک نمیتوان با اطمینان سخن گفت و خود را کاملا محق دانست. هر چند شاید دانشجویان و شاگردان اینان با یکدیگر درگیری بسیاری داشته باشند و هر یک استاد خود را مظهر علم حقیقی بدانند. اگر هر یک از اقتصاددانان خود را پیرو مکتبی میدانند، تنها به این دلیل است که میانگارند مکتب آنان بیش از آلترناتیوهای دیگر میتواند به آنان قوه تجزیه و تحلیل دهد، نه آنکه مکاتب دیگر به هیچ رو نمیتوانند واقعیت را تحلیل کنند.
اگر امروز پیروان حقیقی ادیان، میتوانند به راحتی با یکدیگر گفتوگو کنند، از آنجا ناشی است که اینان خود را حقیقت کامل نمیدانند و اتفاقا آنان که کورکورانه خود را حقیقت کامل میدانند، نه تنها حاضر به گفتوگو نیستند که جهان امروز را نیز ناامنتر از گذشته کردهاند، چه بنلادنی که فکر میکند با حملات تروریستی خود بهشت را خریده است و چه جورج بوشی که اعتقاد دارد خداوند در راه گسترش دموکراسی با خون، همراه او است.
شاید بزرگترین نعمت دنیای مدرن عدم قطعیت باشد. دنیای مدرنی که بر پایه علم بنا نهاده شده است و علم، خود این عدم قطعیت را نمایندگی میکند و عالمان پایبند به آن هستند. پس اگر امروز ما از اقتصاد آزاد حمایت میکنیم، اگر مکاتب مرتبط با آن را بالاتر از مکاتب دیگر میدانیم و اگر سیاستهایی را از دل آنها استخراج میکنیم، بر آن نیستیم که بگوییم دیگران از علم اقتصاد بیبهرهاند و دیگران واقعیات اقتصادی را نمیتوانند تشریح کنند. اما معتقدیم که فهم روابط علت و معلولی اقتصاد از این زاویه بهتر از زوایای دیگر انجام میشود و در این راه حاضر به گفتوگو و مباحثه هستیم. افراط را شایسته علم نمیبینیم، ضمن آنکه باز باور داریم در مقام عمل، باید عمل کرد و جای بحث هیچ نیست، پس مجریان میبایست از یک طیف فکری در اقتصاد انتخاب شوند تا سیاستهای متناقض اهداف اقتصادی را نابود نکند.
ارسال نظر