پویا جبل‌عاملی

هفت سال پیش بود که رابرت ماندل به تنهایی جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد. حال نیز نوبل ۲۰۰۶ تنها به یک نفر آن هم به ادموند فلپس رسید. فلپس در سال ۱۹۶۷، بدون اطلاع از اینکه فریدمن در موردی تحقیق می‌کند که مورد علاقه او نیز هست، «نرخ بیکاری طبیعی» را کشف کرد.

نرخی که به واسطه عوامل اصطکاکی درون سیستم اقتصاد حاصل می‌شود. امری که کینزی‌ها نیز بدان اعتراف دارند، گو آنکه آنان این نرخ را پایین‌تر از آنچه مخالفان بیان می‌کردند، در نظر گرفته‌اند.

خصلت نرخ بیکاری طبیعی از منظر فرید من - فلپس آنچنان است که دیگر با هیچ سیاستی از سوی کانون‌های پولی و مالی نمی‌توان آن را کاهش داد. در حقیقت هر سیاستی موجب می‌شود که در بلندمدت با رفع نقص انتظارات عاملان اقتصادی نرخ بیکاری به همان نرخ سابق اما با تورمی بالاتر برگردد. توصیه سیاستی از سوی فلپس در حقیقت این امر است که وقتی اقتصاد به نرخ بیکاری طبیعی رسید، هر سیاستی در جهت کاهش آن باعث افزایش نرخ تورم خواهد شد. کار فلپس باعث شد تا منحنی فیلیپس در بلندمدت در سطح نرخ بیکاری به صورت عمودی درآید. تا پیش از فلپس، منحنی فیلیپس نشانگر آن بود که رابطه‌ای منفی میان نرخ تورم و بیکاری وجود دارد و این گزاره، ادعای کینزی‌ها را پیرامون بده- بستان میان اهداف اشتغالزایی و ضدتورمی به اثبات می‌رساند.

اما کار فریدمن- فلپس نشان داد که در مقطعی این رابطه از بین می‌رود و این بزرگ‌‌ترین کار فلپس است که باعث شد سه دهه بعد یعنی در چنین زمانی او برنده جایزه نوبل شود.

اما بعدها کینزی‌ها نشان دادند که نرخ بیکاری طبیعی، نرخی است که در آن نرخ تورم، نرخ تورمی ملایم است و اتفاقا این نقطه‌ای است که دولت باید بدان دست یابد. از نظر فلپس، مدل نرخ بیکاری طبیعی، با مفهوم جست‌وجوی شغل به عنوان عامل مهم یا تنها عامل بیکاری مرتبط است.

در دهه ۱۹۶۰، اقتصاددانان بدین امر پی بردند که کارگران به محض پیشنهاد به کار حاضر به قبول آن نیستند، بل آنها تمام گزینه‌های پیش روی خود را برای به دست آوردن دستمزدی بالاتر می‌سنجند و در نتیجه طول بیکاری آنها افزایش می‌یابد و هر چه هزینه این مدت برای آنان کمتر باشد، آنان بیشتر در مقابل بیکاری تحمل می‌کنند و این همان مصداق بیکاری طبیعی بود که در دهه ۱۹۶۰ در اقتصاد ایالات متحده چشمگیر شد.

فلپس با توسعه کار خویش پیرامون نرخ بیکاری طبیعی، در سال ۱۹۷۲ کتاب «راهکار هزینه- فایده‌ در برنامه‌ریزی پولی» را به نگارش در آورد که شامل کل مباحث وی پیرامون پدیده «تورم- رکود» است و شاید برنده شدن وی، پیش از همه وابسته بدین کتاب باشد.

در اقتصاد ایران، اما این بحث آنچنان دامنگیر سیاست‌گذاران نشده است، چرا که اقتصاد ایران حداقل در این چند دهه گذشته همواره با داشتن نرخ بیکاری بالاتر از نرخ بیکاری طبیعی، نرخ تورم بالایی را نیز مشاهده کرده است و عملا دستیابی به یک نرخ بیکاری اصطکاکی(طبیعی) در آمال سیاست‌گذاران بوده است. آن زمان که درد اقتصاد ایران، نرخ بیکاری طبیعی باشد و سیاست گذاران برای راه‌حل آن به دنبال افزایش هزینه بیکار بودن باشند، شاید اقتصاد ایران به خود ببالد که چنین سیاست‌گذارانی دارد که درد او را به نرخ بیکاری طبیعی که دردی طبیعی است تقلیل داده‌اند.