محمود صدری

براساس خواسته‌های طرفین منازعه هسته‌ای، ایران از غرب می‌خواهد که حق قانونی‌اش را برای ادامه غنی‌سازی به رسمیت بشناسد و غرب با استناد به بخش‌هایی از منشور ملل متحد، از ایران می‌خواهد غنی‌سازی را متوقف کند. این دو خواسته به صورت منطقی، نقیض یکدیگرند و اثبات یکی، انکار دیگری است.اما با وجود این نفی دوجانبه، هنوز از تهران و پایتخت‌های اروپایی پیام‌های آرام‌بخش شنیده می‌شود و طرفین بر ضرورت مذاکره تاکید می‌ورزند.در چنین وضعی، این پرسش پیش می‌آید که کدامین رشته مشترک، مانع گسست کامل در روابط ایران و غرب می‌شود.این رشته مشترک که از تار و پودهای بسیار تنیده شده است، ترس مشترک در برابر بی‌ثباتی در یکی از حساس‌ترین کانون‌های منازعه جهان یعنی خاورمیانه است.

از نظر آمریکایی‌ها، نظم مطلوب در خاورمیانه، نظمی است که افراطیون متمایل به القاعده در آن به قدرت نرسند. دولت مستقل فلسطین طبق پیمان‌های اسلو و مادرید و ترجیحا با مکانیسم «نقشه راه» شکل بگیرد، عراق به ثبات برسد و موازنه قوا در لبنان به نفع حزب‌ا... تغییر نکند.

همچنین موازنه قوا بین هند و پاکستان به عنوان همسایگان بلافصل خاورمیانه به هم نخورد و قدرت ترکیه به عنوان کشوری که می‌خواهد بین آمریکا و اتحادیه اروپا رقابت ایجاد کند، افزایش نیابد.

به فهرست انتظارات آمریکا این را هم می‌توان افزود که آمریکا از هر تغییر ناخواسته‌ای در جمهوری‌های آسیای مرکزی و قفقاز بیمناک است و امیدوار است در این جمهوری‌ها تغییراتی کنترل شده مانند آنچه در گرجستان و قرقیزستان تجربه شده است، رخ دهد. اروپا در قضایای خاورمیانه تا حدودی با آمریکا همراه است اما می‌خواهد نفوذ سنتی خود را در این منطقه حفظ کند. داعیه انگلیس در عراق و فرانسه در لبنان در صدر این نفوذخواهی قرار دارد. تغییر در آسیای مرکزی و قفقاز برای اروپایی‌ها منافع تعریف شده‌ای در بر ندارد،‌ زیرا نفوذ آمریکا مانع برخورداری اروپا از تغییرات می‌شود. فاصله روسیه و چین با آمریکا در خاورمیانه از فاصله آمریکا و اروپا هم بیشتر است. روسیه با هر تغییری در آسیای مرکزی و قفقاز مخالف است. افزایش قدرت و نفوذ ترکیه را تهدیدی برای مناطق نفوذ خود در بقایای اتحاد شوروی پیشین می‌داند و از تغییر رژیم‌های منطقه خاورمیانه حتما زیان می‌بیند. زیرا روس‌ها می‌دانند توانایی پرکردن هیچ خلاء قدرتی را خارج از بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز ندارند.نگاه چینی‌ها به خاورمیانه نیز اساسا با نگاه دیگر بازیگران تفاوت دارد. هسته مرکزی قدرت‌نمایی چینی‌ها در شرق آسیا و تقابل با ژاپن و کره‌جنوبی است و انگیزه و منافعی برای ورود به کانون پرمناقشه‌ای مانند خاورمیانه ندارند. تنها چیزی که چینی‌ها را به حضور در مناسبات خاورمیانه تشویق می‌کند، ابتدا به دست آوردن فرصت‌های دادوستد است و دوم جلوگیری از یکه تازی ژاپن در این منطقه. این انگیزه‌ها آنقدر نیرومند نیستد که چین را به بازی‌های پرمخاطره وارد کنند. بنابراین همه انتظاری که چینی‌ها دارند و منافع خود را در پرتو آن تعریف می‌کنند، آرامش و ثبات خاورمیانه است.

این ملاحظات چندگانه باعث می‌شود که آمریکا، اروپا، روسیه و چین همگی با نگرانی به خاورمیانه چشم بدوزند. آمریکا که قدرتمندترین این کشورها است اما قدرت یگانه نیست و در جست‌وجوی تغییر نظم کنونی است، اما همه امکانات لازم در اختیارش نیست و سایر قدرت‌ها که مجموع قدرت تاثیرگذاری آنها بیش از آمریکا است، از ثبات منطقه‌ای حمایت می‌کنند. در واقع آن رشته مشترک که همگان را به مدارا واداشته همین موازنه قوا بین بازیگران جهانی و اراده جدی تهران برای حفظ ثبات کنونی است.