شرق:
از غزه انسانیتزدایی شد/ اسرائیل از آپارتاید به انکار نژادی رسید
در یادداشتی به قلم کیومرث اشتریان در این روزنامه نوشته شده است:
«نفتالی بِنِت»، وزیر سابق آموزش و پرورش و نخستوزیر اسبق اسرائیل، نیز گفته است: «واضح است که ما دشمن خود را از آب و برق محروم میکنیم». «گیدئون لوی»، روزنامهنگار یهودی روزنامه هاآرتص، چنین میگوید: «انسانیتزدایی سازمانیافته از فلسطینیان» یکی از عوامل اصلی سکوت در برابر واقعیتهای وحشیانه موجود است.
از اسرائیل انتظاری نیست؛ اما روی سخن با سیاستمداران و روشنفکران و روزنامهنگاران بهویژه از نوع آمریکایی-اروپایی آن است؛ چراکه پابهپای فشار «لابی» بینالملل اسرائیلی گامبهگام به همین گرداب نژادپرستی و انکار نژادی افتادهاند. یک پرسش اساسی همواره ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است و آن اینکه دلیل حمایت بیچونوچرای بسیاری از سیاستمداران اروپایی و آمریکایی از اسرائیل چیست؟ چرا همواره یکسویه به موضوع مینگرند و بسیاری از آنان سخنی از جور و جنایت بر فلسطینیان بر زبان نمیرانند؟ آنگاه که سرای انسانی را سر از انسانیت میبُرّند، چرا به سرسرای سکوت میروند؟ چرا رودرروی آپارتاید اسرائیلی جای و جبهه نمیگیرند؟ یک پاسخ همیشگی این است که منافع ملی یا منافع استراتژیک سبب میشود که چنین کنند؛ اما به گمان من این پاسخ بسنده نیست؛ بلکه شاید که خطا باشد؛ یعنی دلیل آن ممکن است ضرورتا منافع ملی آنان نباشد؛ چراکه منافع ملی و استراتژیک آنان ایجاب میکند که حقوق فلسطینیان را «نیز» در غزه به رسمیت بشناسند تا خود آرامشی نسبی بیابند یا اینکه هرازگاهی در برابر بیرحمیهای اسرائیلیها جبهه بگیرند. این کار به نفع آنان است؛ اما چنین نمیکنند. چرا؟
یک پاسخ دیگر این است که منافع شخصی (و نه منافع ملی) سیاستمداران آمریکایی و اروپایی سبب میشود که در برابر ظلم و جفای ضدبشری اسرائیل سکوت کنند. مانند دیگر سیاستپیشگان، بسیاری از سیاستمداران غربی «خر را به انجیل عیسی خَرَند» تا «به تجمل بنشینند و به جَلالت بروند». واقعیت این است که فضای به قدرت رسیدن و جامعهپذیری سیاسی مقامات این قدرتها عموما زیر تأثیر قدرت آشکار و پنهان صهیونیسم بینالملل است؛ یعنی اگر سخنی یا اعتراضی از این مقامات شنیده شود، به آن معناست که خود را از گردونه مقام و موقعیت شخصی خارج کردهاند. حتی این موضوع درباره هنرمندان و خبرنگاران و بهویژه خبرنگاران مشهور رسانههای اصلی این کشورها کموبیش صادق است؛ یعنی خبرنگاران نیز اغلب در پرسشگری از مقامات اسرائیلی بیان لرزان و گام گریزان دارند. شما به هرکس و هر چیزی بدترین نسبتها را بدهید؛ از آزادی بیان برخوردارید؛ اما درباره اسرائیل دست سیاستمداران و روشنفکران به دستاویز «انکار هولوکاست» بسته است. البته این سخن به معنای آن نیست که همه چیز در غرب سیاه و تاریک است؛ چنانکه برخی میپندارند. این به معنای نبود آزادی در غرب نیست. سازوکارهای تمدنی غربیان برای به قاعده درآوردن حقوق بشر و روابط بینالملل مفید و در برخی موارد کارآمدند. آری! آزادی هست؛ اما در نقد آپارتاید اسرائیلی، بهویژه برای مقامات سیاسی غربی گریبان آزادی درگیر چرخه منافع مقامات است. منافع شخصی سیاستمداران و هنرمندان و خبرنگاران را به درجاتی به انتقادنکردن جدی از اسرائیل گره زدهاند. هرچند که این در سخن کمگفته و در عمل آشکار است. کافی است در محافل سیاسی یا حتی علمی سخنی یا انتقادی جدی به اسرائیل بشود، بیدرنگ ماشین «لابی»های صهیونیستها یا یهودیان به کار میافتد و با شکایت حقوقی یا اعتراض سیاسی کرسی ریاست منتقد را به سزای سخنش میسوزانند، برای او پرونده حقوقی جزایی و عَلَمِ شرمساری عمومی به پا میکنند. اینک، فرانسه و آلمان نیز صراحتا به همین جریان پیوستهاند و به جرمانگاری تظاهرات شهروندانشان به طرفداری از حماس پرداختهاند. دقت کنید «تظاهرات» را جرمانگاری کردهاند و نه حمایت مالی یا تجهیزاتی از حماس را. وزیر خارجه «وقتشناس!» آلمان هم گفته است: «گروه حماس از ساکنان غزه بهعنوان سپر استفاده میکند»؛ یعنی او نمیداند که باید در این هیاهو با دقت بیشتری سخن بگوید؟ معنای ضمنی چنان سخنی در چنین زمانی یعنی هر غیرنظامی کشته شود، برعهده حماس است و باز یعنی توجیه کشتار بیشتر غیرنظامیان.
غزه، آخر خط است. آخر دنیایی است که در آن مرزبندی سَبُعیّت و انسانیت آشکار میشود. گریبان غیرت از پوست ظلمت به در شده است. در معرکه دنیا، برای آدمیان و دولتها و ملتها هنگامههایی پیش میآید که سره را از ناسره جدا میکند. شما باید انتخاب کنید و دیگر به زبان مشهور جای «وسطبازی نیست». شما رودرروی قتلعام کودکان، چه فلسطینی و چه اسرائیلی، چه جای و جبههای میگیرید؟ آیا بر کرسی وجدان یکی را بر دیگری برتر مینشانید؟ در برابر یکی سکوت میکنید و دیگری را محکوم میکنید؟ غزه هماینک آوردگاه وجدان انسانهاست.
بسیار کسان با محکومکردن آپارتاید اسرائیلی، به هیچ روی کودککشی یا زنکشی را از سوی حماس تأیید نمیکنند. هرچند برخی نسبت به اصالت آنچه به حماس نسبت داده شده است، تشکیک کردهاند؛ در هر صورت حماس باید بلافاصله تکذیب میکرد. اساسا در فرهنگ اسلامی-ایرانی چنین چیزی قابل حمایت نیست.
اما از آن سو، بسیاری و ازجمله سیاستمداران و دولتها و برخی از خبرنگاران و فعالان سیاسی در محکومکردن جنایات اسرائیل در غزه دچار لکنتاند و بلکه سکوت میکنند و بدتر از آن، یکجانبه به محکومکردن حماس میپردازند. شماری نیز مانند «یوال نوح هراری» انتظار دارند ملت فلسطین به انتظار گدایی حقوق خود از چپهای اسرائیلی در فرایند رقابتهای جناحی بنشیند. غزه، آن لحظه پایانی قضاوت انسان است؛ قضاوتی از جنس حق و ناحق. در این پایان، انسانیت آدمی است که قضاوت میشود.
غزه، شهر-زندان و «غمآشیان» است. در آشیانههای غم و بیداد، مردمان از زور جفا سرانجام به شهرآشوبی ظالمان برمیخیزند. غزه، به قول آن روزنامهنگار اسرائیلی، «انسانیتزدایی» شده است و این سخنی عمیق، انسانی و حکیمانه است. آنگاه که یک ملت را فروافتاده از انسانیت و واژگون از مدنیت بدانید، حتی فراتر از آپارتاید رفتهاید. آپارتاید، تبعیض نژادی است؛ اما این دیگر انکار نژادی انسانها در پایان دنیاست. غزه به انسان هشدار میدهد که در لحظه پایانی انتخاب حق و ناحق، بازی انسانیت را به «وسطبازی» و جیفه دنیا نبازید. این سخنان به معنی ناامیدی، آتشافروزی و دامنزدن به جنگ نیست. باید تلاش خود را برای مهار آتش جنگ به کار گیریم. باید فضای رسانهای بینالمللی را با ابتکارات بزرگ و فراخوانهای بینالمللی خبرنگاران انساندوست شفاف کنیم. همچنان که در نوشتهای دیگر در همین روزها گفتهام، باید محور سیاسی آتشبس تشکیل و بازگشت اسیران دو طرف بهسرعت در دستور کار قرار گیرد. این ابتکار دیپلماتیک باید از طرف چین، ایران، عربستان و قطر بیدرنگ آغاز شود؛ سپس همکاری اروپا و آمریکا و نهادهای بینالمللی جذب شود تا اسرائیل را از بزرگترین جنایت شهری بازدارند. ایران آغازگر این باشد که دیپلماسی را برای جلوگیری از قتلعام به کار گیرد. اسرائیل در آرزوی اخراج دو میلیون غزهای به مصر است.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.