شیک پوشی امام خمینی و همسر ایشان/ امام به کدام خوراکی علاقه نداشتند؟
در نظر داریم گزیده ای از کتاب خاطرات سرکار خانم فریده مصطفوی، دختر گرامی حضرت امام خمینی(س)، که با عنوان «گذر ایام» توسط انتشارات عروج به چاپ رسیده را در ایام نوروز منتشر کنیم و پنجمین بخش از این خاطرات که با عنوان «آراستگی ظاهر» در صفحه 52 این کتاب به چاپ رسیده را در ادامه می خوانید:
خانم به پیرایش و آراستگی خودشان نیز بسیار مقید بودند و زمانی که از مهمانی باز می گشتند، لباسشان را هرگز تعویض نمی کردند تا برای آقا نیز آراسته باشند و آقا نیز همواره ایشان را مرتب و خوش پوش می یافتند.
یکی از دوستان خانم تعریف می کرد که به محض ورود به خانه لباس مهمانی را در آورده و به جای آن لباس نامرتب می پوشد تا راحت باشد. خانم همواره به او نصیحت می کردند که تو باید برای همسرت آراسته باشی و خودشان به این امر بسیار معتقد بودند. به یاد دارم زمانی که بچه بودم، خانم در جهازشان وسایل فر مو داشتند. خانم آن را در منقل کرسی قرار می دادند و بعد از داغ شدن آن، رو به روی آینه موهایشان را فر می زدند. خانم بسیار ساده پوش بودند اما از آنجایی که نهایت سلیقه را در انتخاب رنگ و نوع پوشش به خرج می دادند، در نظر بسیار شیک به چشم می آمدند.
بعضی از خانم های مدرسین هم طراز آقا، خطاب به همسر آقای بروجردی عنوان کرده بودند: خانم حاج روح الله بسیار شیک هستند. خانم آقای بروجردی در جواب گفته بودند: همان جوراب مشکی ضخیم که شما می پوشید، ایشان نیز به پا می کنند. همان لباسی که شما بر تن می کنید، ایشان هم همان را به تن می کنند لکن چون با سلیقه هستند، این طور به نظر می آید.
ما دخترها نیز در زمانی که به تازگی ازدواج کرده بودیم، لباس آستین کوتاه به تن نمی کردیم اما شهره بود که دختران خانم بسیار شیک پوش هستند. در حقیقت سلیقه خانم در انتخاب لباس، بر ما دختران نیز اثرگذاری کرده بود. اگر بر حسب اتفاق، ظاهر خانم نامرتب می بود، آقا آهسته در گوششان می گفتند: مگر بیوه شده ای؟! من اولین بار این واژه را در 10 سالگی شنیدم و از معنای آن بی خبر بودم. خانم با شنیدن این جمله بلافاصله تغییرات را اعمال کرده و مرتب و شیک، باز می گشتند.
هر بار که خانم برای آقا لباسی می دوختند و می گفتند برخی از جاهای آن مشکلی دارد، آقا در پاسخ می گفتند:«خیلی هم عالی است. بارک الله بر شما، شما خیلی خوب کار خیاطی را انجام می دهید و بسیار خبره هستید». هیچ گاه به یاد ندارم که آقا از چیزی ایراد گرفته باشند. آقا حتی از غذای خانم، یک بار هم ایراد نگرفتند و معتقد بودند خانم غذا را بسیار خوشمزه درست می کند.
یکی از غذاهایی که آقا به آن علاقه نداشتند، تاس کباب بود. خانم هر دو هفته یک بار تاس کباب درست می کردند و هر بار محاوره ای این چنین میان آنان سر می گرفت: «آقا می پرسیدند شام چه داریم؟ خانم می گفتند تاس کباب. آقا می گفتند من علاقه ندارم. خانم می گفتند حالا امشب را بخورید، دیگر درست نمی کنم». مجددا دو هفته بعد این محاوره عینا تکرار می شد. آقا بعدها تعریف می کردند که خانم هر دو هفته یک بار به ما تاس کباب دادند. هر بار هم نمی دانستند که ما علاقه نداریم.
با توجه به آنکه خانم غریب بودند و در خانه مادربزرگ خود بزرگ شده بوده و زندگی مرفهی را تجربه کرده بودند و پس از آن وارد یک زندگی طلبگی شده بود، آقا نهایت توجه و حمایت را نسبت به خانم به خرج می دادند. هر زمان خازن جون و یا خواهرهای خانم به قم و نزد ما می آمدند، موقع بدرقه آنها خانم گریه می کردند و ناراحت بودند، به خصوص خازن جون که بسیار اهل محبت بودند و روزهای حضورشان در خانه ما، برای ما نیز روزهای بسیار خوبی بود. آقا این تنهایی و ناراحتی خانم را با محبت خودشان جبران می نمودند و در محبت به خانم از هیچ چیز دریغ نمی کردند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.