شباهت پروژه «عبور از روحانی» با «عبور از احمدی نژاد»
فارغ از نگاه فکری رؤسای جمهوری اخیر (اصلاحات، مهرورزی، تدبیر و امید) با نگاهی اجمالی به سه پروژه عبور، به برخی از شباهتها و تفاوتهای آنها اشارهای میکنیم:
۱- پروژه عبور از خاتمی: در سال پایانی دولت اول اصلاحات، بهدلیل برخی برخوردهای تند و سیاسی و بالارفتن چگالی بحرانها، نوعی نومیدی در بخشی از حامیان دولت اصلاحات به وجود آمده بود، بهطوریکه دولت را در پیگیری مطالبات خود ناتوان دیدند و این موضوع باعث شد جرقههای اولیه عبور از خاتمی، قبل از انتخابات ریاستجمهوری، بهطور رسمی در نشست دفتر تحکیم وحدت (اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور) در گرگان زده شود. عدهای از اعضای شورای عمومی و مرکزی تحکیم وحدت بر این عقیده بودند که خاتمی در برآوردهکردن مطالبات جامعه و عمل به شعارهایی که داده است، کوتاهی کرده و درباره انتخابات جدید ریاستجمهوری (خرداد ۸۰) سه راهکار وجود دارد:
الف: از ایشان حمایت نکنیم و به گزینه دیگری برسیم.
ب: سکوت کنیم یا انتخابات را تحریم کنیم.
ج: مشروط و در منشوری از ایشان حمایت کنیم.
البته جمع دیگری شرایط را برای مطرحشدن این موضوعات کاملا نامناسب تشخیص دادند و با توجه به زمان اندک، حتی حمایت مشروط را نیز قبول نداشتند، اما در نهایت منتقدان خاتمی زورشان در حدی بود که بتوانند منشور را به رأی بگذارند. هرچند منشور رأی نیاورد و حمایت بدون پیششرط، خروجی آن نشست بود، اما تیتر فردای آن روز روزنامه رسالت جمله زیر بود:
«پروژه عبور از خاتمی در گرگان کلید خورد»
البته در نهایت این عبور اتفاق نیفتاد و آقای خاتمی در دور دوم با رأی بیشتری در مسند ریاستجمهوری ابقا شد، ولی آثار و تبعات این نارضایتیها و میل به عبور، در نهایت، خستگی و نومیدی و چنددستگی را بین اصلاحطلبان به وجود آورد که عملا هیچ برنامه مشخص و مشترکی برای پیروزی در انتخابات بعدی نداشتند، گو اینکه برای رفع تکلیف و شاید هم جلوگیری از پیروزی همجبههایهای خود، در سه خاکریز، روبهروی هم ایستادند و درحالیکه ادعا میکردند رقیب آنها در پشت خاکریز چهارم است، اما عملا هر سه گروه بهنفع رقیب کار کردند و غالب ترکشهای آنها به سمت خودیها پرتاب شد و در نهایت دودستی به مدت هشت سال قدرت را تقدیم کردند.
ضعف هدایت و راهبری هسته مرکزی اصلاحطلبان، بهویژه در سال پایانی دوره هشتم ریاستجمهوری که نتوانستند بر اختلافات داخلی فائق آیند، در برآمدن دولت بعدی کاملا مشهود و مؤثر بود.
در واقع نتیجه پروژه عبور از خاتمی، در خرداد و تیر ۸۴، واگذاری نتیجه به رقیب بود.
۲- پروژه عبور از احمدینژاد:
داستان عبور از احمدینژاد اما اندکی متفاوت بود. برای حامیان اصولگرای احمدینژاد، دوره اول ایشان واقعا مانند معجزهای بود که در هزاره سوم رخ داده بود. ریختوپاشها و بذلوبخششهایی که به لطف افزایش بیسابقه قیمت نفت رخ داده بود کمتر نهاد، گروه یا هیئتی را در بین بخشهای منتسب به اصولگرایان ناراضی نگه داشته شده بود. در این دوره فضای سنگین دستگاههای تبلیغاتی نیز رئیسجمهور وقت را تا حد یک موجود قدسی چنان به تصویر کشاندند که هاله نور اطراف ایشان، کمتر فرصتی برای نقد احمدینژاد و آسیب به چهره ایشان در طبقه پاییندست جامعه به وجود آورد.
در چنین شرایطی و با هزینههای زیادی که به کشور وارد شد، احمدینژاد وارد دور دوم ریاستجمهوری شد. اما کمکم تغییر رویههایی در رفتارهای سیاسی احمدینژاد نمودار شد که سالها قبل اصلاحطلبان و رقبای او در انتخابات ریاستجمهوری به آن اشاره کرده بودند. پیداشدن زاویه با گروههای حامی رونمایی از چهره دیگر ایشان بود. تشدید تحریمها، تلاطم ارز و تورم شدیدی که انتظار آن بعد از افزایش قیمت نفت میرفت، دوره دوم احمدینژاد را به یکی از سیاهترین دورههای اقتصادی تبدیل کرد که جریان اصلیای که در برآمدن او نقش ایفا کرده بودند، برای فرار از قرارگرفتن در برابر سؤالات بیشمار مردم، خصوصا طبقات فرودست جامعه که حالا صدای شکستن آنها شنیده میشد، کمکم کنار کشیدند. در همین ایام بود که واژه «جریان انحرافی» در حال جا بازکردن در ادبیات سیاسی سالهای اخیر شد.
اصولگرایان سعی کردند بهانههای عامهپسندی برای رهاکردن احمدینژاد و شانه خالیکردن از زیر بار مسئولیت، پیدا کنند. آنها با طرح مسائلی درباره رحیممشایی و برخی اطرافیان، تلاش کردند در ذهن مردم چنین جا بیندازند که احمدینژاد مفتون شده و تغییر کرده است و این همان احمدینژادی که آنها از او حمایت تمامقد کرده بودند، نیست. هرچند به نظر میرسد با توجه به گذر احمدینژاد به دور دوم، او سعی کرده بود کمتر به آنها باج دهد و یکسری از بسترهای منفعت آنها را تخریب و برخی اسکلههای ثروتاندوزی را از دست آنها بگیرد اما در ظاهر موارد عامهپسند دیگری گوشهای مردم را نوازش میداد. به این صورت، اصولگرایان آرام آرام از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند و خود را از مخالفان سرسخت احمدینژاد معرفی کردندبه امید اینکه انتخابات ۹۲ را از آن خود کنند، با حمایت از چهرهای دیگر که طلعت و خلعت دیگری داشت و عملا خود را منتقد و مخالف احمدینژاد نیز معرفی میکرد، به میدان آمدند. اما نتیجه چیز دیگری شد. در واقع این عبور نیز منتج به واگذاری نتیجه به رقیب شد.
۳- پروژه عبور از روحانی: روحانی در شرایط بسیار نامساعدی در سال ۹۲ دولت را تحویل گرفت. اما قطعا با علم و آگاهی این کار را کرده است و اصلاحطلبان و اعتدالیون نیز با اشراف کامل به شرایط بسیار بد آن دوران، پذیرفتند که پس از آنهمه دردسر، که پس از انتخابات سال ۸۸ برایشان درست شده بود، وارد کارزار شوند و منتخب آنها پیروز میدان شود.نقش اصلاحطلبان در پیروزی حسن روحانی بر کسی پوشیده نیست و خوب و بد روحانی(یا لااقل بخش زیادی از آن) در محکمه تاریخ قطعا به پای اصلاحطلبان نوشته میشود.
صرفنظر از روشها و متدهای به کار گرفته شده، در حوزه نتیجه، دولت روحانی در چهارساله اول به نحو بسیار خوبی عمل کرد. آرامش را به اقتصاد برگرداند. شاخهای غول تورم را شکست و بر گردن او افساری نهاد. در تشخیص مشکل اصلی جامعه نیز تا حدودی خوب عمل کرد و برای فرار از طغیان سیل خانمانبراندازی که سالها در پشت سدی نیمهجان جمع شده بود (بیکاری) چاره کار را ایجاد اشتغال دید.اما برای ایجاد اشتغال راهی جز سرمایهگذاری کلان نبود که با توجه به وضعیت خزانه و بدهیهای دولت و واگذارشدن شرکتهای مادر به بخش مثلا خصوصی، عملا امکان سرمایهگذاری داخلی نبود. دولت تدبیر و امید چاره کار را در سرمایهگذاری خارجی و جذب سرمایههای خارجی دید. و در این راه تحریمها مانع عظیمی بود.
به همین خاطر تمام تلاش خود را معطوفبه تغییر نگاه دنیا به ایران و برداشتهشدن تحریمها کرد. برنامهای که بعدا به برجام معروف شد یکی از معتبرترین اسناد تاریخی بینالمللی بوده است که در تاریخ جمهوری اسلامی بینظیر بود. تخریبها و سیاهنماییهای مخالفان دولت و اصولگرایان تندرو نتوانست مؤثر واقع شود و چهارساله اول دولت روحانی با درخشش برجام، دوران روشنی ماند و مردم بازهم با رأی مناسبی روحانی را برگزیدند. با شروع دوره دوم و درحالیکه هنوز، یکسالی از آن نگذشته بود، اتفاقات داخلی عجیبی رخ داد.
همزمان روی کار آمدن ترامپ که به هیچ قاعده سیاسی بینالمللیای پایبند نبود و رفتارهای جدید او در قبال ایران، خیلی از محاسبات را بههم ریخت. اعلام خارجشدن از برجام، لگدزدن به میزی بوده است که بازی پذیرفتهشده جهانی روی آن انجام شده بود. شرایط اقتصادی بههم ریخت. بازار ارز دچار تلاطم جدی شد و دولت عملا رفتارهای عجولانه و محاسبهنشدهای را بهصورت سریالی از خود نشان داد. اما هیچکدام از آنها تاکنون بهصورت مطلوب مؤثر نبوده است تا اینکه در ۱۳ آبان ۹۷، تحریمهایی که ترامپ از ماهها قبل رجزخوانی آن را شروع کرده بود، اتفاق افتاد.
همه این شرایط، کافی بود تا بستر عبور از روحانی، بتواند بهصورت رسمی در داخل کلید بخورد. اما یک سر دیگر ماجرا را در واقع در بیبیسی فارسی میتوان دنبال کرد که از ماهها قبل با توجه به شرایط داخلی توانسته بود کلید بزند.
خطی که دقیقا به دنبال این بوده است که مردم از جریان اصلاحطلبی و نه از روحانی، عبور کنند. شنیدن شعاری چون «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» در اعتراضات زنجیرهای دیماه ۹۶ را در همین راستا میتوان واکاوی و جستوجو کرد.
چنین شرایطی که اصلاحطلبان نه بهطورجدی بازی داده میشوند و نه برنامه جدیای هم برای گذر از آن دارند، بخشی از اصلاحطلبان را به این فکر وامیدارد که هرچه سریعتر فاصله خود را با روحانی و دولتش حفظ کنند و بحث عبور از روحانی رسما در ساختار داخلی کلید میخورد. اما مجموعه سؤالاتی که در اینجا قابل طرحشدن است، از جنس همان سؤالاتی است که درباره اصولگرایان نیز مطرح میشود و آن اینکه آیا اصلاحطلبان به همین راحتی میتوانند شانه از زیر بار مسئولیت خارج کنند؟آیا از تمام عبورهای پیشین نباید عبرت گرفت که تقدیم دودستی قدرت به رقیب است؟ و چرا باید بهراحتی همان بازی را انجام داد که رقیب طراحی کرده است؟
مخالفان دولت در کوتاهمدت به فکر بدبینکردن مردم نسبت به دولت، دولتی که ثمره اصلاحطلبان و اعتدالیون است، هستند. پسازآن با رویگردانکردن مردم از اصلاحطلبان و اعتدالیون و نیز با پشتیبانی همه امکانات مرئی و نامرئی دیگر، امیدوار به فتح مجلس آینده و در نهایت بیصبرانه منتظر برگشت به قدرت در ۱۴۰۰ هستند. مدعیان چنین طرحی، باید از گذشته پند بگیرند و تصمیم خردمندانه و غیراحساسی در زمان کنونی بگیرند و از آینده اندیشه کنند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر