حرینی که سال‌هاست به عنوان یک کشور می‌شناسیم قرن‌های متمادی جزیی از کشور ما و قبل از انقلاب اسلامی استان چهاردهم ایران بوده است، اما از ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ همه چیز تغییر کرد و این استان به کشوری ظاهراً مستقل بدل شد. دلایل زیادی برای جدایی بحرین از سوی مسئولین دوره پهلوی مطرح شده است که در ادامه آنها را مرور خواهیم کرد.

نقشه ایران؛ وقتی که بحرین استان چهارهم ما بود.

نگهداری بحرین فایده که ندارد هیچ، هزینه هم دارد!

یکی از سیاست‌های دست اندرکاران رژیم پهلوی، تبلیغ «بی‌ارزش بودن بحرین» بود. براساس این سیاست، مدام گفته می‌شد که نگهداری بحرین هزینه‌های زیادی خواهد داشت و همچنین هیچ فایده‌ای برای کشور ندارد. برای نمونه عباس مسعودی، سناتور شاهنشاهی و گرداننده روزنامه اطلاعات می‌گوید: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد... در این سرزمین، مثل دیگر شیخ‌نشین‌ها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد می‌کنند.»

در خاطرات اسدالله علم، وزیر وقت دربار نیز آمده که از جمله استدلال‌های شاه برای توجیه جدایی بحرین از ایران این است که: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.» او در اظهارنظری عجیب درباره بخشی از خاک ایران می‌گوید: «من اهل این نیستم که به زور حضور لشگرم یک جایی را ضمیمه خاک خود بکنم.»

اسدالله علم در بخش دیگری از خاطراتش می‌نویسد: «به شاه عرض کردم اینکه بگوییم بحرین بنابر حقوق قانونی از آن ماست ما را به جایی نمی‌رساند، اگر آن را به زور بگیریم باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب‌ها می‌شود، از آن گذشته، بسیار هم گران خواهد بود زیرا منابع نفتی بحرین در حال تمام شدن است.»

اما برخلاف تفکرات شاه و نخست‌وزیرش، باید گفت بحرین از نظر استراتژیک و سوق‌الجیشی در خلیج فارس از جایگاه بسیار ویژه‌ای برخوردار است. «واقع شدن بحرین در مرز ساحلی عربستان و قطر در گذشته فرصت قابل ملاحظه‌ای را برای ایران به دنبال داشته است. هر چند از نظر حقوقی بین ایران و بحرین آب‌های آزاد وجود دارد، اما قبل از جدایی بحرین حق استفاده از منابع بستر برای ایران تا نزدیکی سواحل عربستان و قطر ادامه پیدا می‌کرد.»

از سوی دیگر، استدلال شاه در تمام شدن نفت بحرین در حالی مطرح می‌شود که در سال 1397، هنوز هم رژیم بحرین در حال تولید نفت و گاز در خاک خود است.

ژست دموکراسی‌خواهی در سطح بین‌الملل

عکس‌العمل وزیر امور خارجه و نخست‌وزیر وقت ایران در خصوص ماجرای بحرین جالب توجه است. اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه در مصاحبه با خبرنگار مجله لایف در 11بهمن 1349 می‌گوید: «بحرین در حدود 150 سال پیش از ما دور بود. چون انگلیسی‌ها گفتند از منطقه باید بروند و ما برای اینکه خطری ایجاد نشود گفتیم هرچه نظر اکثریت اهالی است و هر چه آن‌ها تصمیم گرفتند برای ما هم قابل قبول است، مسئله به سازمان ملل مراجعه شد و ما نظر اکثریت را قبول کردیم.»

اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت ایران

امیرعباس هویدا نیز در جلسه خصوصی و محرمانه کنگره حزب ایران‌نوین، به تاریخ 16اردیبهشت 1350 در پاسخ به پرسشی درباره بحرین می‌گوید: «صحیح است ما قدرت داشتیم و نیروی دریایی و هوایی ما قوی بود ولی ما طالب صلح هستیم ضمناً دیدیم در 150 سال گذشته که دیگران در بحرین دخالت داشته‌اند وضعی به وجود آورده‌اند و چون ما قصد نداشتیم به آن‌ها بگوییم بروید، کار را به آن صورت که گفتیم حل کردیم.»

هویدا در همین جلسه در پاسخ به برخی از شرکت‌کنندگان در جلسه‌ای که درباره بحرین و عدم رضایت عمومی ایرانیان از جدا شدن آن از خاک وطن پرسیده بودند تنها به گفتن این جملات بسنده کرده بود: «بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده باید به‌مانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!»

شاه نیز در سفری به هند در چهاردهم دی 1347/ ژانویه 1969 در دهلی‌نو نظرش درباره بخشی از خاک ایرن را اینگونه اعلام کرد: «دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با «اعمال زور» بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دل‌خواه اکثریت مردم در یک همه‌پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد وامی‌گذارد تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل گردند.»

«همه‌پرسی» عملاً یک «راه فرار محترمانه» برای تکذیب حاکمیت ایران و محصول توافق شاه با انگلیس و آمریکا بود. از این‌رو بی‌درنگ مفاد آن در اسفند 1348/ مارس 1970 به اوتانت، دبیر کل سازمان ملل متحد، اعلام گردید و دولت ایران رسماً خواستار «مساعی جمیله‌ دبیرکل سازمان ملل برای نظرخواهی از مردم بحرین» شد و انگلستان هم با پیشنهاد ایران موافقت کرد!

اوتانت، محمدرضا پهلوی و فرح دیبا، در  کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر تهران، 1968

در پی آن، مقدمات جدایی بحرین از ایران توسط یک هیأت دیپلماتیک ایرانی به ریاست امیرخسرو افشار (سفیر ایران در لندن) طی مذاکره با ویلیام لوس، نماینده سیاسی بریتانیای کبیر مقیم بحرین، فراهم شد.

ماموران سازمان ملل متحد، برای نظرخواهی به شکل صوری و ساختگی از اهل حلّ و عقد بحرین، سه سؤال طرح کردند. گزینه اول، الحاق به ایران، گزینه دوم باقی ماندن در تحت‌الحمایگی بریتانیا و گزینه سوم، استقلال از هر دو.

نتیجه این به اصطلاح همه‌پرسی، از همان آغاز، هم برای شاه و هم برای انگلیس که بحرین را تحت‌الحمایه خود داشت، معلوم بود. سرانجام در پی اعزام هیأتی از سازمان ملل به سرپرستی ویتوریو وینسپیر در فروردین 1349 با عاملیت شخصی به نام گیچیاردی، همه‌پرسی، بدون مشارکت عمومی انجام شد و برگزارکنندگان همه‌پرسی‌ای- که محدود به نظرخواهی مأموران سازمان ملل متحد از گروهی از اهالی و اصناف وابسته و غیرمستقل بحرین در زمان حضور بریتانیا در بحرین بود- چنین اعلام کردند که اکثریت قاطع اهالی بحرین خواستار استقلال‌اند.

اسدالله علم نیز به صوری بودن رفراندوم بحرین تأکید کرده و می‌نویسد: «امشب راجع به بحرین با یکی از دوستان در منزل خود صحبت می‌کردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آن جا خلاف اصول بود، یعنی رفراندم نبود. سئوال از جمعیت‌ها و باشگاه‌ها و اشخاص مختلف بود.»

در ادامه مسئله جداسازی بحرین، علم زیرکانه به نوع انعکاس این خیانت از رادیوی دولتی ایران می‌خندد، البته برای مصون ماندن از عقوبت شاهانه بلافاصله می‌گوید این بدان معنی نیست که من با این اقدام مخالف باشم. وی می‌نویسد: «شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیو تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم.»

این تصویر مربوط به روز تاجگذاری شیخ عیسی بن سلمان اولین پادشاه بحرین است. در این عکس از چپ به راست: سر ویلیام لوییس، شیخ عیسی بن سلمان و ویلتشایر قونسول انگلیس دیده می‌شوند.

بهبود روابط با اعراب

یکی از مشکلاتی که قرار بود با بخشش بحرین حل شود، روابط تیره احتمالی‌ای بود که شاه و اطرافیانش گمان می‌کردند با ادامه حاکمیت بر بحرین به وقوع خواهد پیوست. گمانی شبیه آنچه که رضاخان در دوران پادشاهی خود داشت و براساس آن ظنِ سوء، بخش‌هایی از خاک کشور را در قالب پیمان سعدآباد به ترکیه و افغانستان و عراق داد. اسدالله علم در یادداشت‌هایش می‌نویسد که برای رفع دل‌نگرانی شاه از قضاوت تاریخ و مردم ایران، به او می‌گوید که با این کار اتفاقاً خدمت بزرگی هم به ایران کرده و آن خدمت، حفظ روابط دوستانه با اعراب است.

علم به شاه می‌گوید: «بر فرض که آن [بحرین] را به تصرف [در] می‌آوردیم، یک دردسر دائمی و کشمکش با جمعیت عرب آن‌جا، مضافاً به یک خرج دائمی و همیشگی [می‌بود]، زیرا که دیگر نفت آن‌جا که ته می‌کشد. برای هر نوع نگهداری آن باید خرج کرد، اعم از مخارج نظامی و اداری. بعد هم کشمکش دایم با دنیای عرب که برای حفظ ظاهر عربیت هم که شده باید با ما به مخالفت برمی‌خاستند. فقط یک راه برای تصرف بحرین می‌توانستیم انتخاب کنیم: قطع کلی با دنیای عرب و اتحاد نظامی با اسرائیل.»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.