او در ادامه این خطبه خطاب به کامیون داران اضافه کرد: الآن که دشمن آمده اقتصاد کشور را هدف قرار داده و می‌خواهد ما را مستأصل کند، شما دست به اعتصاب می‌زنید؟ این درست است؟ معنای اقتصاد مقاومتی است که ما لاستیک نداریم، خرجمان چنین است و کرایه‌مان چنان است؟

جناب علم الهدی دوران دفاع مقدس را با دوران کنونی مقایسه کردند و گفتند وقتی در دوران دفاع مقدس صدام، کامیون کامیون داران را منفجر کرد آنها حتی آخ نگفتند هم اکنون هم به خاطر خرج، لاستیک و کرایه نباید آخ بگویند؛ در این مقایسه چند مطلب حائز اهمیت است:

در زمان جنگ برعکس وضعیت کنونی ما «مقام» نداشتیم اما تا دلتان بخواهد «مسئول» چرا؛ در حال حاضر همه مقام هستند اما معدود افرادی هستند که مسئولیتی بر عهده می گیرند؛ در آخرین اتفاق -البته اگر در فاصله کوتاه نگارش تا انتشار این متن فاجعه دیگری رخ نداده باشد- فاجعه ای در یکی از مدارس اتفاق افتاد اما دریغ از یک استعفا؛ انتظار بی جایی نبود که حداقل آبدارچی آن مدرسه این موضوع را به گردن می گرفت و علت این اتفاق را چایی هایی که برای فرد متهم آورده بود عنوان می کرد! اما دریغ از یک نفر که مسئولیت این موضوع را بر عهده بگیرد!

آقای علم الهدی سوال اینجاست که اگر مردم عاشق "لیلا" شوند؛ مسئولین معشوق "مجنون" بودن را بلد هستند؟ مردم "رزمنده" شوند مسئولین "باکری" و "همت" شدن را بلد هستند؟ شما که از کامیون‎داران آن زمان یاد می کنید، فرماندهی باکری و همت را هم به یاد دارید؟ چند خاطره از آن روزها را بازگو می‎ کنم:

الف: وقتی حمید باکری {در پنجم اسفند ۱۳۶۲} در عملیات خیبر در منطقه طلائیه شهید شد همرزمانش قصد داشتند پیکر او را که قائم مقام فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا بود به عقب بازگردانند اما فرمانده لشکر، امر کرد «تنها زمانی می توانید حمید را بیاورید که جسد بقیه بچه ها هم برگردانده شود». به این ترتیب تا امروز حمید باکری مزاری ندارد! فکر می کنید فرمانده لشکر که بود؟ مهدی باکری برادر بزرگتر او! آیا در مواقع مشابه در حال حاضر مسئولان چنین تصمیمی می گیرند؟ با توجه به این حجم از ژن خوب بعید می دانم چنین تصمیمی گرفته شود! اصلا فلسفه ژن خوب با این حرکت حاج مهدی در تعارض است! این زندگی لاکچری فرزندان برخی از مسئولین در حالیکه هم سن و سال های آنان با مدرک های عالی به دنبال کارهای با حقوق ناچیز هستند در راستای مشی مهدی باکری است؟

و یا زمانی که شهید مهندس مهدی باکری، شهردار ارومیه بود روزی برایش خبر آوردند که بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده است. مهدی گروه های امدادی را اعزام کرد و خود هم به کمک سیل زدگان شتافت. در کنار خانه ای، پیرزنی که آب وارد خانه اش شده بود و کف اتاقها را گرفته بود، شیون می کرد. در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می کرد و به او گفت: «خدا عوضت بدهد مادر، خیر ببینی، نمی دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست، ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت» . . . و مهدی فقط لبخند می زد . آیا هم اکنون هم مسئولین چنین سعه صدری دارند؟ اگر مردم برای کار نکرده -و نه مثل آن پیرزن براساس یک سوتفاهم- از آنها انتقاد کنند واکنش آنها نیز همین لبخند خواهد بود؟

ب: محمد ابراهیم همت به قرارگاه رفته بود؛ سبزی پلو با تن ماهی برای شام او فراهم می کنند؛ او در حالیکه مشغول قاطی کردن پلو با تن بود رو می کند به عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) و از او می پرسد شام بقیه رزمندگان چیست؟ عبادیان می گوید همین! اما چون به صورت همت نگاه نکرد دوباره سوال را مطرح می کند که واقعا همین؟! و بعد وقتی همت می فهمد رزمندگان امشب سبزی پلو با تن ماهی نخوردند، قاشقش را زمین گذاشت و از سفره عقب رفت؛ یعنی من فرمانده با بقیه رزمندگان هیچ تفاوتی ندارم!

اما حالا یک مسئول درجه چندم در واکنش به سوال خبرنگاری که پرسد چرا حاضر نیستید پراید سوار شوید؟ با عصبانیت می گوید: "توقع دارید من هم مثل شما پراید سوار شوم؟ جمع کنید آقا!" وقتی این همه مردم پراید سوار می شوند و یا این همه آدم هم حتی زورشان نمی رسد همان پراید را بخرند و سوار شوند؛ چرا «جمع کنند آقا؟» 

اگر بخواهیم این داستان را با نام شهید همت بازنویسی کنیم اینگونه می شود که وقتی شهید همت می پرسد شام رزمندگان چیست و جواب می شنود همان است که برای شما آوردیم او باید می گفت «جمع کنید آقا! غذای من با بقیه رزمندگان باید یکسان باشد؟» 

از این دست موارد بسیار است؛ اما به همین چند نکته کوتاه بسنده می کنم؛ جناب آقای علم الهدی کلاه خود را قاضی کنید، ببینید کدام مسئول مانند دوران دفاع مقدس است که انتظار دارید مردم همان رفتار دوران دفاع مقدس را از خود بروز دهند؟

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.