چرا پایتختنشینها به شهرشان تعلق خاطر ندارند؟
روزنامه ایران نوشت: «تهران، شهری بدون خاطره»؛ قریب به اتفاق شهروندان تهرانی این جمله را بارها شنیدهاند و گاهی با اندکی تأمل و گاهی بدون تفکر از آن گذشتهاند اما به راستی چرا این صفت را به تهران نسبت دادهاند؟ و آیا چنین سخنی شایسته پایتخت و پرجمعیتترین شهر ایران است؟ روزانه هزاران شهروند در این کلانشهر در حال رفت و آمد و زندگی هستند اما پای صحبت هر یک که بنشینیم نخستین جملهای که از آنها خواهیم شنید این است که باید از این شهر رفت!
آزاد.ع مهندس شهرسازی متولد تهران و ساکن حوالی میدان هفتم تیر میگوید: «میخواهم از این شهر بروم و اگر وابستگی کاری نبود، سالها پیش به شهر دیگری مهاجرت میکردم.»
سیما. ص نیز که بیش از چهل سال از عمر خود را در تهران گذرانده، معتقد است اگر وابستگی به فرزندانش نبود، اکنون در زادگاهش زندگی میکرد؛ فرزندانی که به گفته او، آنها نیز چندان تعلق خاطری به این شهر ندارند و تنها به دلیل امکانات، کار و تحصیل در آن حاضر به زندگی هستند.
از صحبتهای این شهروندان چنین به نظر میرسد که آنها وابستگی عاطفی یا تعلق خاطر به تهران ندارند و از آن نوع تعلق خاطری که در بین شهروندان یزدی یا اصفهانی و... وجود دارد، خبری نیست.
این در حالی است که فرشاد. ش متولد و ساکن اصفهان میگوید: «با تمام معضلات و رکود در بازار طلای اصفهان، حاضر به ترک شهرم نیستم و نیم ساعت گشتن در میدان نقش جهان یا گوش سپردن به صدای آواز اصفهانیها در پل خواجو، خستگی را از تنم به در میآورد.»
حمید.غ متولد و ساکن یزد نیز با این که تحصیلات خود را در دانشگاه هنر تهران به پایان رسانده، ترجیح داده در شهر یزد به معلمی بپردازد و عاشق بادگیرهای شهرش است. شهروندان تهرانی مشخصاً بر خلاف سایر شهرها، المانهای شهری یا خاطره تاریخی ویژه از شهرشان مانند سایر شهرها ندارند. حتی مانند شهروندان گیلانی یا مازندرانی، از هوای پاک نیز بیبهره هستند. آنها تنها فعالیتهای اجباری دارند و این فعالیت اجباری سبب ایجاد فعالیت اجتماعی و فرهنگساز نمیشود.
اما پرسشی در این زمینه پیش میآید که چگونه شهری که از زمان آقامحمدخان قاجار به پایتختی انتخاب شده، برای شهروندانش چندان هویت تاریخی ندارد و شهروندانش کمتر از هر شهر دیگری، کمترین آشنایی با تاریخ و بناهای تاریخی آن ندارند؟
برای پاسخ به این پرسش نیاز است که یک نگاه به تاریخ چند هزار ساله ایران بیندازیم. آن چه از تاریخ معماری این مرز و بوم به دست میرسد، نشان میدهد که هر سلسلهای پس از قدرت گرفتن، سعی بر نابودی بناها و هر آن چه از سلسله پیشینش مانده بود کرد تا به طور کامل خاطرهها را از اذهان عمومی پاک کند و بدین وسیله خود را مالک اول و آخر این مرز و بوم نشان دهد. سلوکیان شهر استخر را غرق در آب کردند و تا دوران پادشاهی ساسانی این شهر همچنان در زیر آب قرار داشت. ساسانیان تمامی کاخها و المانهای شهری و حتی برخی معابد به جا مانده از دوران اشکانی را تخریب و اقدام به پاکسازی هر گونه نام، نشانه، سکه و هر آن چه از این امپراطوری به عنوان خاطره در ذهن مردمان بود کردند. این رویه در سلسله پادشاهیهای پس از اسلام نیز ادامه داشت و در پارهای از موارد، حتی به تخریب اماکن مقدس نیز دست زدند.
برای مثال سبکتکین غزنوی برای خوشایندی خلیفه بغداد، آرامگاه امام رضا(ع) را ویران کرد. هر چه به تاریخ معاصر نزدیک میشویم، تخریب فضاهای شهری کمتر شد اما تغییر کاربری و تغییر نام خیابانها، بناها، میدانها و مجسمههای یادبود کماکان به قوت خود انجام میشد. از دوران قاجار و با سفرهای شاه و درباریان و پس از آن اعزام دانشجو به فرنگ، شاهد نوعی دیگر از تغییرهای قهرآمیز در بافت شهری بودیم که بر موارد پیشین اضافه شد و آن ورود المانهای غربی و سپس مدرنیته آن هم به صورت خام و بدون در نظر گرفتن فرهنگ و هویت ملی به داخل خاک ایران است.
نخستین بنایی که میتوان به عنوان نفوذ معماری و فرهنگ غرب در ایران به آن اشاره کرد، بنای کاخ شمسالعماره در مجموعه کاخ گلستان است. بنایی دوبرجی و ساعتی در مرکز با پلکان در مرکز بنا و پنجرههای بلند و ساده که همگی تقلیدی صرف از معماری گوتیک در اروپاست. این روند غربزدگی و دوری از فرهنگ و هویت ایرانی همچنان ادامه یافت تا در زمان پهلوی اول شاهد تندترین نوع برخورد با شهرهای بزرگ ایران بودیم که در رأس آن تهران قرار داشت، درست برخوردی به همان گونه که «بارن هوسمان»، ملقب به قاتل شهرهای تاریخی با پاریس قرن نوزده داشت. برای مداخله هر چه بیشتر در بافت کهن، قانون بلدیه سال ۱۲۸۶هـ.ش در سال ۱۳۰۹ قدرت اجرایی پیدا کرد. با تخریب مراکز محلات و بخشهایی از بازار سنتی، قسمت اعظم هسته غنی شهری به دور افتاد و این بخش که همواره هویت تاریخی تهران بود، روز به روز به دست فراموشی سپرده شد و در نتیجه بیهویتی جایگزین آن شد. خیابانهای شمالی ــ جنوبی و شرقی ــ غربی شهر تهران را چند پاره کرد و پس از آن شاهد رشد شهر در بخش شمالی آن شدیم. ساختمانهایی مدرن و الگوگرفته از بناهای غربی، اغلب بناهای این بخش را تشکیل میدادند و تا به امروز نیز این شیوه ادامه دارد؛ بناهایی که اغلب به شیوهای غیر اصولی سر به ناکجا آباد بردهاند. میادین و مراکز محلات حالا دیگر به طور کامل از هویت ایرانی تهی شدهاند و ساختمانهای اداری، تجاری و مسکونی به شیوهای کاملاً مدرن یکی در پی دیگری سر بر میآورند و این در حالی است که فرهنگ و باورهای سنتی انسان ایرانی، به قوت خودش باقی است و این امر، فرد را دچار تضاد درونی با محیط بیرون کرده و میآزارد.
این روند در بسیاری از شهرها اتفاق افتاد اما تهران به عنوان پایتخت و سردمدار مدرنیته، بیشترین مداخله هویتی و از هم پاشیدگی فرهنگی را تجربه کرده است. شهرهایی چون یزد، اصفهان و... در دهه ۷۰ این اقبال را داشتند که با مرمت و تزریق فعالیت صحیح در بافت کهن، از فراموشی و بیهویتی رهایی یابند. امروزه معماری بیهویت ساختمانها از یک سو، تغییر تراکم مناطق و شهرکها و نیز تغییر پی در پی کاربریهای ساختمانها و نام خیابانها از سوی دیگر، شهروندان تهرانی را با یک سردرگمی و بیهویتی درگیر کرده است. بدیهی است شهروندانی که هر روز صبح هنگام خروج از منزل و تردد در خیابانهای آن شاهد تغییرات بیدلیل و گسترده هستند هرگز نمیتوانند با شهر خود خاطرهای بسازند و آن را به نسل پس از خود انتقال دهند.
خاطرات شهری تنها با وقایع تاریخی آن شهر به صورت داستان، ساخته نمیشود. بلکه به فاکتورهایی نظیر ثبات در المانهای شهری، نام خیابانها و محلات، ساخت و ساز با فرهنگ شهری، نجات بافت قدیمی با مرمت و تزریق فعالیت مناسب نیز نیاز دارد.
بابک شهریاری، مهندس عمران و شهرسازی در این باره میگوید: «بیهویتی تهدید جدی شهر تهران است و حتی پای از تهدید فراتر نهاده و اکنون گریبان شهر تهران را گرفته است. شهری که از خاطره تهی باشد، همانند انسانی است که از خاطره تهی شده و همان گونه که انسان بیخاطره، بیهویت است، شهر بدون خاطره نیز بیهویت است. شهر بیهویت به شهروندانش تعلقی ندارد و شهروندان نیز متقابلاً احساس تعلقی به شهر ندارند و این عدم تعلق سبب میشود شهروندان کمترین احساس مسئولیت و دلسوزی را هم نسبت به شهر خویش نداشته باشند.»
مهندس شهریاری ادامه میدهد: «تهران دارای دو مشکل اساسی است؛ اول بینظمی و دوم بیهویتی که دومی علت و اولی معلول دومی است. پاکسازی المانهای شهری و گاه کمرنگ کردن نقش آن مانند میدان آزادی سبب پاکسازی خاطره و در ادامه بیهویتی شده است. قریب به اتفاق نمادهای تازه تأسیس تهران، بدون هویت است و فارغ از نمادهای تاریخی - فرهنگی. در حالی که نمادهای شهری باید بیانگر هویت تاریخی و شهری باشند.»
وی به سه عامل بیهویتی شهر تهران اشاره میکند: «اول عدم توجه به پتانسیلهای طبیعی٬ دوم بیتوجهی به پتانسیلهای تاریخی و سوم تبدیل شهر به شهر نوکیسگان.»
این مهندس عمران و شهرسازی توضیح میدهد: «برای تقویت پتانسیل طبیعی لازم است مسأله ترافیک و آلودگی حل شود و از ساخت و ساز در دامنههای البرز که از جاذبههای طبیعی شهر است، جلوگیری شود و در نهایت باید مانع تخریب پارکها و فضاهای سبز شد. از سویی، تهران دارای پتانسیل تاریخی غنی است که متأسفانه ذائقه فرهنگی بیمار و گسترش نوکیسگی در تهران سبب فراموشی آن شده است. نوکیسگی تمایل به گذشته ندارد؛ چرا که ریشهای در گذشته ندارد و خواهان خرید اعتبار با عناصری جدید و بیریشه است. این ذائقه بیمار نوکیسگان، الگویی برای تمام شهروندان تهرانی شده است.»
مهندس شهریاری برای رهایی شهر از این شرایط بحران فرهنگی و هویتی معتقد است: «باید متولیان شهر از استادان و جامعهشناسان این فن، برای حل مسأله دعوت به عمل بیاورند و از طرفی جامعه معماران نیز باید ذائقه شهروندان تهرانی را بهبود ببخشند و حتی ذائقه سالم را با طراحیهای با هویت شهری به ذائقه بیمار شهروندان، تحمیل کنند.»
وی به موضوع دیگری در مورد معماری شهر تهران اشاره میکند و توضیح میدهد: «فارغ از المان های شهری، نظام قرارگیری ساختمانها نیز غیر اصولی و غیر ایرانی است. بدنه ساختمانها لازم است همگی به سمت گذر باشد و حیاطها در مجاورت یکدیگر قرار گیرند تا هم مسأله دید حل شود و هم الگوی حیاط مرکزی قدیم احیا گردد.»
از سوی دیگر، حمیدرضا پوررضایی، مهندس معماری و شهرسازی و نویسنده کتاب «فرهنگ رشد فرهنگی» نظر دیگری دارد. وی معتقد است: «تهران بینظم نیست، امثال من و شما منطقی که بر نظمش حاکم است را نمیپسندیم. تهران تابع منطق قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی است و اگر منطق و رفتارهای دیگری هم در آن دیده میشود عمدتاً زیر شاخههای این دو گروه است.»
وی یادآور میشود: «اصلیترین نیاز برای آن که المانهای یک شهر برای شهروندانش خاطره ساز شود این است که آن افراد بلندمدت در آن شهر زندگی کرده باشند. یعنی بیش از یک نسل. ما اصلیترین کمبودمان در تهران، «تهرانی» است. ما میلیونها ایرانی ساکن تهران داریم. کسانی که در عزاداری محرم و صفر هم ترجیح میدهند یا به شهر خودشان بروند یا به حسینیه همشهریهای خودشان در مرکز. کمتر کسی امروز به تهران دلبستگی دارد و آن چه زیاد مشاهده میکنیم وابستگی است. برای داشتن یک شهر دارای هویت ما نیاز به کسانی داریم که نسبت به شهر و کشور خودشان نه احساس افتخار داشته باشند، نه احساس انزجار و نه بیتفاوتی، بلکه به آن دلبسته باشند.»
مهندس پوررضایی در زمینه هویت کالبد شهری معتقد است: «ساختمانها، خیابانها، اتوبوسها، تاکسیها، لباس مغازهدارها، غذاها، تنقلات و... در هیچ کدام نمیتوان یک امتداد هویت ساز پیدا کرد. تهران فاقد یک «دی ان ای» پذیرفته شده از سوی کانونهای مختلف قدرت و صلاحیت است. به هر طرف و هر دوره که نگاه کنید سلیقه و منفعت شخصی یا گروهی میبینید. برای نمونه، تهران یک شهر بازی در لویزان بهنام «مینیسیتی» داشت. یک شهربازی در جنوب میدان ونک به نام «فانفار» داشت و یک شهربازی در خیابان سئول به نام «لونا پارک». اما امروز هیچکدام از آنها نیستند. در واقع به جای آن که با شهر مثل یک باغ رفتار شود، مثل یک مزرعه رفتار شده و هر از چند گاهی شخم خورده است. استثناهایی نیز وجود دارد مانند یادمان آزادی (شهیاد)، موزه هنرهای معاصر، پردیس ملت، تئاتر شهر و... که نمونههای بسیار مؤثری از عناصر هویتساز برای یک شهر هستند.»
وی در این باره که چرا تهران با آن که از زمان آقامحمدخان قاجار پایتخت سیاسی بوده اما در زمینه ساخت هویت تاریخی-سیاسی چندان موفق نبوده است، توضیح میدهد: «درست است که تهران حدود دویست و سی سال است که پایتخت است و این به خودی خود ارزش به حساب میآید اما تهران امروز با مساحت حدود هزار کیلومتر مربع، نسبت به تهران محصور در باروی شاهطهماسبی، حدود دویست و سی برابر بزرگتر شده است. یعنی سالی یک تهران شاه طهماسبی به مساحت اولیه اضافه شده است. ما در تهران بخشهایی داریم که شاید بیست ساله هم نباشد و آن بخش مرکزی دویست ساله هم به دفعات به شدت آسیب دیده است.»
پوررضایی در زمینه مفهوم هویت شهری و چرایی بیهویتی شهر تهران ادامه میدهد: «هویت شهری یک مفهوم مدرن است. تا پیش از عصر مدرنیته امکان این که سرعت شکلگیری و رشد یک شهر از سرعت هویتیابی آن بیشتر شود، وجود نداشت. اگر تعریف من در کتاب «فرهنگ رشد فرهنگی» را بپذیریم و مجموع داشتههای سخت افزاری بشر، «تمدن» و مجموع داشتههای نرم افزاری را «فرهنگ» بدانیم، مشکل از آنجا شروع شده است که تمدن از فرهنگ جلو زده است. پس از آن شهرهایی ساخته شده که هویت نداشتند و این بیهویتی به بحران هویت جامعه شهری دامن زده است.»
وی اضافه میکند: «عقیده شخصی من به عنوان کسی که در حوزه معماری کار میکنم این است که ما کشوری باستانی، اما جامعهای در حال توسعه داریم و در حال حاضر واقعبینانهترین راه برای ما درک و پیادهسازی دستاوردهای معماری روز دنیاست که این به معنای کپی کردن کارهای هیچ معمار یا معماری هیچ کشوری نیست. مثل این که ما زبان فارسی را از معلممان یاد میگیریم اما پس از این یادگیری آن چه را خود میخواهیم، میخوانیم و مینویسیم. در معماری نیز ما بعد از درک و گذر از این مرحله است که میتوانیم منتظر معماری ایرانی مدرن باشیم که البته به شدت به آن نیازمندیم. اینجا منظور از معماری، شهرسازی هم هست. در اصل معماری و شهرسازی جدا نیستند و شما در شهرهای قدیمی ایران میبینید که شهر، یک واحد معماری و با یک بافت همگن است.»
این مهندس معمار در ادامه میافزاید: «وارطان، از معماران عصر پهلوی اول که اثرات مهمی هم در معماری ایران داشت، در مجله «آرشیتکت» که در همان سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ چاپ میشد در مقالهای گفته است که ساختمان بدون معمار، خالی از فکر است. همان طور که هر ساختمانی به نظر ما باید معماری داشته باشد و در غیر این صورت خالی از فکر و اندیشه خواهد بود، شهر به عنوان یک ساختمان بسیار بزرگ، مهم و تأثیرگذار نیز باید حتماً معماری داشته باشد، اما شهرهای ما امروز مالک دارد، معمار ندارد. امروز در تهران و البته سایر شهرهای ما، محور، منفعت و پول است.»
مهندس پوررضایی توضیح میدهد: «اکثر مردم، نهادهای عمومی و دولت، همگی گفتارشان در راستای رشد فرهنگ و بها دادن به ارزشهای مختلف است اما عملکردها بر محور منفعت قرار گرفته است. درست است که دولت و نهادهای عمومی هم این مشکل را دارند اما مشکل از مردم ریشه میگیرد. امروز اگر شما به بسیاری از ساکنان تهران بگویید موافق هستید که ساختمانهای میدان حسن آباد را یک سرمایهدار تخریب کند و به جایش پاساژ بسازد، خیلی جدی مخالف خواهند بود. اما اگر بگویید از منافع آن شخص، پنج میلیون به شما میدهند که با یارانه همین ماه به حساب شما واریز میشود، من نمیدانم چه تعداد همچنان با تخریب این میدان تاریخی مخالف خواهند ماند.»
نقش مردم در حفظ هویت شهری موضوعی است که پوررضایی بر آن تأکید میکند و میافزاید: «مهمتر از همه، مردم هستند که به عنوان صاحبان واقعی شهرها و کشور، در هر مسیری که قدم بگذارند، صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی چارهای جز پیروی از آنها ندارند. برای مثال هنگامی که مردم به گالریهای هنری و تبدیل شدن ساختمانهای قدیمی به کافه و رستوران علاقه نشان دادند، این امر سبب شد مرکز شهر تهران در شرف یک تغییر در این خصوص قرار گیرد. پس مردم هر چه بخواهند همان خواهد شد و هر چه اتفاق افتاده، مردم خواستهاند.»
وی در پایان گفتوگوی خود تأکید میکند: «چهره و وضعیت امروز تهران حاصل نگاه منفعت طلبانه و مصلحتاندیشی کاسبکارانه است. اگر قرار باشد که تهران هویت شهری فاخری پیدا کند، نخستین و مهمترین شرط آن این است که تهرانیهایی داشته باشد که فرهنگورز باشند، نه منفعتطلب. رساندن ساکنان امروز تهران به آن تهرانیهای فرهنگورز، کاری است که فقط از عهده نویسندگان، کارگردانان تئاتر و سینما، نقاشان، گرافیستها، معماران، مجسمهسازان و اهل هنر ساخته است.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر