چریکهای خلافت به سبک مائو میجنگند
زیرساختهای پیشرفته داعش در سوریه
ظهور احمد فضلی- یا همانگونه که در دنیای جهادیون اهل سنت به نام ابومصعب الزرقاوی شناخته میشود- و داعش، جنبشی که او پایهگذارش بود، تقریبا غیرقابل توضیح است. سال 2003، سالی که عملیات در عراق را آغاز کرد، نقطه عطف بود. با وجود حمله آمریکا به عراق در آن سال، مرزهای سوریه و عراق با ثبات بود. به نظر میرسید ناسیونالیسم سکولار عرب بر نیروهای کهنتر قبیله و مذهب پیروز شود. جوامع مختلف مذهبی- ایزدیها، مسیحیان، شیعیان و اهل سنت- همچنان در کنار یکدیگر زندگی میکردند، همانطور که هزاران سال یا بیشتر در کنار هم بودند. عراقیها و سوریها درآمد، آموزش، سیستمهای بهداشتی، زیرساختها و آینده ظاهرا مثبتتری نسبت به اکثر شهروندان کشورهای در حال توسعه داشتند.
چه کسی تصورش را میکرد که جنبشی را که مردی در مغازه ویدئوفروشی در یکی از استانهای اردن راه انداخته بود، بتواند یک سوم عراق و سوریه را از هم بگسلد، بناهای تاریخی را خرد کند و - نظامیان کشورهای ثروتمندِ کره زمین را شکست دهد- یک امپراتوری کوچک تاسیس کند؟ روایت این داستان نسبتا آسان است اما درک آن دشوار. ماجرا از سال ۱۹۸۹ آغاز میشود زمانی که زرقاوی - متاثر از کلاسهای خودآموخته اسلامیاش- از اردن برای «جهاد» در افغانستان خارج شد. طی دهه بعد او در جنگ داخلی افغانستان حضور داشت، حملات تروریستی در اردن را سازمان داد، سالهایی را در زندانی در اردن گذراند و با کمک القاعده به افغانستان بازگشت تا یک اردوگاه آموزشی در هرات تاسیس کند. با حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ از این کشور بیرون رانده شد. در سال ۲۰۰۳، با کمک وفاداران صدام، یک شبکه شورشی در عراق دایر کرد. با هدف تصرف مراکز مقدس شیعیان، او توانست شورش علیه نیروهای آمریکایی را به جنگ فرقهای تبدیل کند.
زرقاوی در سال 2006 با حملات هوایی آمریکاییها کشته شد اما جنبشی که او پایه گذاشت در برابر نیروی 170 هزار نفری و صرف 100 میلیارد دلار در سال از سوی نیروهای آمریکایی جان به در برد. در سال 2011، پس از عقبنشینی آمریکا، رهبر جدید «ابوبکر البغدادی» این جنبش را تا سوریه هم رساند و حضور خود در شمال غرب عراق را دوباره برقرار کرد. در ژوئن 2014، این گروه موصل- دومین شهر بزرگ عراق- را گرفت و در می 2015 شهر رمادی در عراق و پالمیرا در سوریه را گرفت و زیرشاخههایش فرودگاهی در «سیرت» لیبی را گرفتند. امروز، سی کشور شامل نیجریه، لیبی و فیلیپین گروههایی دارند که خود را بخشی از این جنبش میدانند. هرچند این جنبش تا کنون 7 بار نام خود را تغییر داده و چهار رهبر به خود دیده اما همچنان زرقاوی را پایهگذار خود میداند و هنوز بسیاری از باورها و تکنیکهایترور او را بهکار میگیرد.
این گروه با نام «دولت اسلامی در عراق و شام» معروف شده است اما زرقاوی آن را «ارتش شام»، «توحید و جهاد»، «القاعده در عراق» و «شورای مجاهدین» مینامید. با این حال، مشکل نه در ترتیببندی موفقیت این جنبش بلکه در توضیح این است که چگونه مسالهای آنقدر غیرممکن، ممکن شد. دلایلی که اغلب برای ظهور این گروه گفته شده است- مانند خشم اهل سنت، حمایت ایدئولوژیک از سوی سایر دولتها و گروهها، کمپین رسانههای اجتماعی این جنبش، رهبری، تاکتیکهایش، مدل حکومت دارای، منابع درآمدی، توانایی در جذب هزاران مبارز خارجی- نمیتواند موفقیت این جنبش را توضیح دهد. بهعنوان مثال، کتاب «اِما اسکای» با عنوان «از هم گسیخته: امیدهای زیاد و فرصتهای از دست رفته در عراق» روایتی استادانه و متنوع اما خندهدار از سالهای حضور اسکای در عراق طی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ بهعنوان یک مقام غیرنظامی ارائه میدهد که خشم روزافزون اهل سنت در عراق را به تصویر میکشد. او نشان میدهد که چگونه سیاستهای آمریکا مانند بعثیزدایی در سال ۲۰۰۳ باعث از خودبیگانگی سنیها شد.
اما بسیاری از گروههای شورشی دیگر - که کاملا متفاوت از داعش بودند- اغلب در موقعیتی قویتر بودند و به محرک «خشم اهل سنت» تبدیل شده بودند. سنیها در عراق در ابتدا همراهی اندکی با مرگ زرقاوی و وضع قوانین سخت قرون وسطایی از سوی او داشتند. بسیاری از سنیها وقتی انفجار دفتر سازمان ملل در بغداد را دیدند وحشت زده شدند؛ وقتی سر بریدن یک آمریکایی به دست زرقاوی را دیدند، وقتی انفجار یک مرکز شیعی در سامرا را دیدند که صدها کودک عراقی در آن کشته شدند، بر خود لرزیدند. وقتی او سه حمله بمبگذاری شده همزمان در هتلهای اردن انجام داد و بیش از 60نفر را کشت، رهبران ارشد قبیله او در اردن به همراه برادرش طوماری امضا کردند و زرقاوی را محکوم کردند.
سایر گروههای شورشی اغلب کارآمدتر به نظر میرسیدند. برای مثال در سال ۲۰۰۳، بعثیهای سکولار تعدادشان بیشتر بود، مجهزتر بودند، سازمان یافتهتر بودند و فرماندهان نظامی با تجربهتری بودند. در سال ۲۰۰۹، «حرکه الصحوه السنیه» منابع بیشتری داشت و جنبش مسلح این گروه ریشههای عمیقا محلی داشت. در سال ۲۰۱۱، ارتش آزاد سوریه، از جمله افسران سابق رژیم اسد، رهبر معقولتر مقاومت در سوریه بودند و نیز در سال ۲۰۱۳ جبهه النصره شبهنظامیان افراطیتری داشت. این گروهها گاهی فروپاشی یا عدم موفقیت خود - و ظهور داعش- را به گردن فقدان منابع انداختهاند. برای مثال، ارتش آزاد سوریه، مدتها اصرار داشت که اگر همچون رهبران داعش پول و سلاح از دولتهای خارجی دریافت کند، میتواند بعثیها را ریشه کن سازد.
« حرکه الصحوه السنی» در عراق هم استدلال میکرد که به این دلیل کنترل خود بر برخی مناطق را از دست داد که دولت بغداد پرداخت حقوق شان را متوقف کرد. اما هیچ شاهدی نیست که داعش در آغاز پول نقد فراوان و اسلحههای بیشتری نسبت به این گروهها دریافت کرده باشد؛ بلکه بر عکس است. «حسن حسن» و «مایکل ویس» معتقدند که حمایتهای اولیه از داعش محدود است چرا که این محدودیت ملهم از ایدئولوگهایی بود که خودشان زرقاوی و پیروانش را خوار میشمردند. با این حال، داعش بیش از یک دهه به مهارتهای فنی بعثیها و عزت ابراهیم الدوری متکی بود که پس از سقوط صدام رهبری گروه بعثیهای زیرزمینی را بر عهده داشت.
رهبری داعش نه جذابیتی داشت، نه اندیشهای و نه صلاحیتی. «ماری آن ویور» در سال ۲۰۰۶ در مقالهای در آتلانتیک میگوید: زرقاوی «یک فرد بیسواد بود» و «یک پسر قلدر، یک قاتل، قاچاقچی و یک مشروب خوار قَدَر بود». ویس و حسن هم او را «روشنفکری کوتوله» مینامند و «جسیکا استرن» هم او را «تروریستی قلدر و لات» مینامد. رویکرد متمایز در مورد شورش و ستیزهگریها هم تنها مزیت خوب داعش به حساب نمیآید. لورنس عربستان میگوید شورشیان باید همچون «مه» باشند- همه جا و هیچ جا- و هرگز سعی نکنند زمینی را تصرف کنند یا جان خود را در درگیری با ارتشهای منظم از دست بدهند. رئیس «مائو» هم میگوید شبهنظامیان باید همچون ماهی در اقیانوس مردم باشند. اما این تاکتیکها بخشی از استراتژی داعش است. زرقاوی جان هزاران نفر از نیروهای خود را برای تسخیر فلوجه در سال ۲۰۰۴ فدا کرد. او جان و زندگی مبارزان خود را در عملیاتهایی کوچک تلف کرد اما مبارزان داعش اکنون به شکلآشکاری جذب توانایی داعش برای اداره سرزمینهای تحت کنترلش شدهاند.یکی از مقامهای آمریکایی میگوید در سال ۲۰۰۶ و پیش از آغاز حمله آمریکا به شورشیان، حدود ۴۰ هزار نفر از گروه زرقاوی کشته، ۲۰۰ هزار نفر زخمی و ۲۰ هزار نفرشان دستگیر شدند. در ژوئن ۲۰۱۰ هم ژنرال «ری اودیرنو» اعلام کرد که ۸۰ درصد از ۴۲ رهبر ارشد این گروه کشته یا دستگیر شدهاند. او میگوید تنها ۸ رهبر ارشد باقی مانده بود.
اما داعش در برابر دشمنان جدیدی که در سوریه پیش روی خود میدید، حمله به کردها در کردستان را در اوت 2014 در پیش گرفت. روزنامه نگاران آمریکایی و بریتانیایی را سر برید. این گروه باعث خشم ژاپنیها هم شد چرا که از این کشور صدها هزار دلار بابت آزادی گروگانهای ژاپنی طلب کردند. سپس ماجرای کوبانی و تکریت و موصل پیش آمد. این گروه با منابع مالی خود زیرساختهای پیچیدهای در سوریه به وجود آورده و تسلیحات خود را از ارتشهای عراق و سوریه بهدست میآورد که از پیش روی این گروه گریختهاند.
ارسال نظر