گروه جهان: سازمان‌های اطلاعاتی غربی بر این باورند که تونسی‌ها سلسله جنبان جنگجویان خارجی هستند که باعث دمیدن روح تازه‌ای در کالبد نیروهای داعش می‌شوند. مقام‌های تونسی شهر «کاسرین» را به «خط لوله»‌ای تشبیه می‌کنند که نیروهای داعش را از این شهر به سرزمین‌های تحت کنترل این گروه منتقل می‌کند. این شهر که روزگاری نقش محوری در انقلاب تونس داشت و به این نام هم شهره بود اما اکنون با رادیکالیسم گره خورده است.


اولین چیزی که در این شهر جلب توجه می‌کند، تعداد مردان جوانی است که بیکار در شهر می‌گردند و بی هدف به این سو و آن‌سو می‌روند. خبرنگار سی‌ان‌ان می‌گوید: وقتی دوربین‌های خود را در آوردیم تا از آنها فیلمبرداری کنیم «آنها ترسیدند.» آنها می‌گویند: این زخم‌ها یادآور نبردهایی با نیروهای امنیتی زین‌العابدین بن علی است که در سال 2011 از قدرت به زیر کشیده شد. آنها به خاطر زندگی نبرد کردند اما در هرج و مرج پس از انقلاب فقر مطلق و بیکاری باعث شد کاسرین به محل مناسبی برای عضوگیری داعش تبدیل شود. خبرنگار سی‌ان‌ان می‌افزاید: وارد یکی از خانه‌ها شدیم. مرد جوانی پذیرفت که به شرط پنهان ماندن هویتش با ما سخن بگوید. او در نهایت خشم لب به سخن گشود: «قبلا مشروب می‌خوردم و سیگار می‌کشیدم. تصمیم گرفتم به مسجد محله‌مان بروم و راهم به سوی خدا را بیابم. به همین دلیل بود که با آنها دیدار کردم. آنها به من آموختند چگونه نماز بخوانم.» منظور او از «آنها» شبه‌نظامیان داعش است اما این مرد جوان ادعا می‌کند که در آن زمان نمی‌دانست آنها کیستند.


آنچه این جوان می‌گوید همان چیزی است که از سایر جوانان در کاسرین شنیدیم. اگر در جهان غرب عضوگیری داعش از طریق اینترنت و به‌صورت آنلاین است؛ اما در کاسرین این عضوگیری کاملا آشکار است. اعضای داعش علنا در خیابان‌ها و محلات حضور دارند و از طریق مساجد و گشت‌زنی در خیابان‌ها به دنبال جوانان سرخورده می‌گردند و با وعده و وعید آنها را به سوی خود می‌کشند. پس از حمله به توریست‌ها در تفرجگاه «سوس» در تونس، مقام‌های این کشور حضور در ۸۰ مسجد را در سراسر کشور غیرقانونی اعلام کردند. برای این جوان داستان ما همه چیز در یک صبح شروع شد. طبق معمول این گروه برای نماز صبح جمع شدند و پلیس به مسجد حمله کرد.


او می‌گوید: این یک آزمون واقعی بود. یکی از آنها به این جوان گفت: « پدر و مادرت را می‌شناسم. همین دور و اطراف زندگی می‌کنی. می‌توانم مادر و برادرت را از تو بگیرم. می‌توانم یک بمب به
خانه ات پرتاب کنم.» ظاهرا یکی از اعضای داعش او را مدتی زیر نظر گرفته بود و قصد تحریک این جوان و درگیر شدن با پلیس را داشت. این جوان می‌گوید: «دیگر مسجد نرفتم. نماز نخواندم. پلیس ما را متهم به همکاری با تروریست کرد. چند روزی در اینجا و آنجا زندان بودم. وقتی آزاد شدم در خانه ماندم.»


او شانس آورده بود. چند قدم مانده بود در دام داعش بیفتد اما از آن جَست. چندی بعد دوباره تهدیدها آغاز شد؛ این بار در فیس بوک. همان مردی که در مسجد او را تهدید کرده بود، گفت: «می دانم کجا زندگی می‌کنی و اعضای خانواده‌ات چند نفر هستند.» جرم او چه بود؟ به داعش نپیوسته بود. این جوان ترسیده بود و پذیرفت که با این شبه‌نظامی داعشی دیدار کند. او قرار ملاقاتی را در شهر گذاشت و خود را فرمانده داعش در تونس معرفی کرد: «ما برای تو کاری پیدا کرده‌ایم.» این جوان آس و پاس می‌گوید: « باید کشته می‌شدم یا به یک قاتل تبدیل می‌شدم.» برای بار دوم از سوی پلیس بازداشت و بازجویی شد. پلیس به او می‌گفت تو را از دست داعش محافظت می‌کنیم اما چه تضمینی در کار بود؟


او می‌گوید: نیروهای پلیس چند روزی حوالی خانه من گشت زدند؛ اما چه فایده: «وقتی بمبی به سوی خانه ام پرتاب شود آیا ماموران پلیس خواهند توانست جلوی این بمب را بگیرند؟»