روسیه خاکستری
ترجمه: شادی آذری
بخش اول
به نظر میرسید با پایان جنگ سرد سایه تهدید روسیه که مدتها بر سر اروپا بود از میان رفته است. روسیه ۱۹۹۲ تنها بخشی از اقتدار نظامی و اقتصادیاش را نشان داد. حتی زرادخانه هستهای روسیه که هنوز موجب ترس غرب بود هم نشانهای از افول را نشان نمیداد. سیاستگذاران غربی احساس میکردند که دلیلی برای ترس از این روسیه کوچک شده وجود ندارد و باید نادیدهاش گرفت. اما آنها اشتباه میکردند. اکنون خاطرات آن روزهای قدیمی بد دوباره زنده شده است؛ بهویژه آنکه مسکو این قابلیت را دارد که با قدرت نظامی خود برای غرب مشکلساز شود.
ترجمه: شادی آذری
بخش اول
به نظر میرسید با پایان جنگ سرد سایه تهدید روسیه که مدتها بر سر اروپا بود از میان رفته است. روسیه 1992 تنها بخشی از اقتدار نظامی و اقتصادیاش را نشان داد. حتی زرادخانه هستهای روسیه که هنوز موجب ترس غرب بود هم نشانهای از افول را نشان نمیداد. سیاستگذاران غربی احساس میکردند که دلیلی برای ترس از این روسیه کوچک شده وجود ندارد و باید نادیدهاش گرفت. اما آنها اشتباه میکردند. اکنون خاطرات آن روزهای قدیمی بد دوباره زنده شده است؛ بهویژه آنکه مسکو این قابلیت را دارد که با قدرت نظامی خود برای غرب مشکلساز شود. وقتی که جنگ «نهان» پوتین در اوکراین همچنان بر آتش تنشها میافزاید، او همچنین با همسایگان بالتیک خود تنش دارد و اروپا را با پروازهای نظامی خود و توان هستهایاش تهدید میکند. به خاطر غیرقابل پیشبینی بودن پوتین و قدرت نامحدود او در داخل، زنگ خطر برای غربیها به صدا در آمده است. غرب نمیتواند پیشبینی کند که او چقدر میتواند قدرتنمایی کند یا چگونه میتوان او را متوقف کرد.
ناتو هیچ استراتژی برای مقابله با افزایش فشارهای روسیه در دست ندارد. تحریمهای اقتصادی، تنها حربهای که غرب در اختیار دارد، به اقتصاد روسیه بهطور جدی آسیبزده است تا جایی که پوتین موافقتنامههای بحثبرانگیزی را در زمینه اوکراین پذیرفته است؛ اما آنها آنقدر کافی نبودند که او را به عقبنشینی وادار کنند. اروپاییها از ترس وابستگیشان به نفت و گاز روسیه، بر تحریمها نمیافزایند. در بخش نظامی، ناتو جتهای جنگنده عمدتا آمریکایی خود را به شرق گسیل داشته و بر مانورهای مشترک و انتقال اسلحه خود افزوده است. تعجبی ندارد که متحدان اروپایی ناتو کمترین مشارکت نظامی را دارند و در عوض با دستان ضعیف دیپلماتیک خود به روسیه فشار میآورند. ضعف دیپلماسی چنان عیان است که باراک اوباما خود را از آن کنار کشیده است و ترجیح میدهد اجازه دهد آلمانیها مسوولیت را بر عهده گیرند. دلیل این واقعیت که دستان ناتو در برابر روسیه خالی است، تقریبا بر همه عیان است: برتری نظامی روسیه در برابر ناتو در مرزهای غربی. اگر ناتو تنش نظامی را افزایش دهد، مسکو با آمادگی خود آن را مغلوب خواهد ساخت. مسکو مزیتهای زیادی را در زمینه نیروهای نظامی دارد که با تسلیحات تاکتیکی هستهای بالقوه خود و تمایلش به استفاده از آنها برای حفظ برتری و اجتناب از شکست پشتیبانی میشود. ضعیف به نظر رسیدن یا شکست در یک تقابل آخرین چیزی است که ناتو میخواهد شاهدش باشد. مقامات نظامی و غیرنظامی ناتو سالها است که نگران این وضعیت هستند؛ اما راهنمایی چندان درستی از پایتختهایشان نمیگیرند. این موضوع قابل پیشبینی بود که در آمریکا صداهایی که خواستار فرستادن تسلیحات به اوکراین هستند، رو به افزایش گذارد. البته این هم قابل پیشبینی است که همین افراد برای پاسخ احتمالی مسکو راه حلی ندارند.
بنابراین گزینههای پیش روی ناتو محدود است؛ نخست: ارسال تسلیحات بیشتر به دوستان محاصره شده. اما هنوز هیچ پاسخی برای واکنش بازدارنده مسکو پیشبینی نشده است. دوم: افزایش تحریمها که به روسیه آسیب خواهد زد؛ اما اقتصاد روسیه را از پا در نخواهد آورد. سوم: افزایش نیروهای نظامی ناتو در شرق اروپا بدون نتیجه واقعی و چهارم: استفاده از دیپلماسی بیشتر بدون نیاز به اهرمها. بنابراین اکنون غرب چه میتواند انجام دهد که شانس موفقیت داشته باشد؟ تنها مسیر معقول این است که یک استراتژی دیپلماتیک تدوین کند که در آن اهرمهای حقیقی وجود داشته باشد. این استراتژی میتواند رژیم تحریمها را حفظ کند و تا زمانی که منافع آن جنبه عینی به خود گیرد متضمن حضور بهتر ناتو باشد. نتیجهای که جمعی از سفرای سابق آمریکا در مسکو از جمله جک ماتلوک، توماس پیکرینگ و جیمز کولینز به آن رسیدهاند، این است که اکنون کاملا آشکار است که این راهکارهای تنبیهی و تدافعی، به تنهایی نمیتوانند قدرت لازم در برابر روسیه را فراهم کنند.
یک استراتژی موثر دیپلماتیک باید ریشه در آن چیزی داشته باشد که بیش از همه برای رهبران روسیه مهم است: حس عزت نفس تاریخی و عشق آنها به اینکه با آنان مانند یک قدرت بزرگ رفتار شود. با توجه به مشکلاتی که روسیه میتواند فراهم آورد و مشکلاتی که میتواند به حل آنها کمک کند، مسکو لایق کمتر از این نیست. لازم نیست که غرب از شکایتهایش علیه کرملین دست بکشد، نیازی هم نیست که از منافعش کوتاه بیاید؛ اما این کاملا غیرواقعبینانه است که تصور کنیم غرب میتواند به بازدارندگی مورد نظر در برابر روسیه و همکاری با آن دست یابد؛ بدون آنکه روسیه را قدرتی بزرگ بداند که صاحب منافع برحق و واقعی به ویژه در نواحی مرزیاش هست.
این استراتژی را باید تشنجزدایی و آشتی قلمداد کرد. باید آن را از دیپلماسی پایان یافتن جنگ سرد الهام گرفت و از آن نیز فراتر رفت. دیپلماسی قدیم که طی آن جنگ سرد پایان یافت، حول مدیریت تقابل جدی منافع و ارزشها با دشمن دیرینه بود. در این دیپلماسی تنشزدایی با روسیه بهعنوان یک دشمن رفتار نمیشود، بلکه روسیه بهعنوان تلفیقی از دشمن و شریک تلقی خواهد شد. این دیپلماسی از تمرکز بر کنترل تسلیحات که در قدیم در پیش گرفته میشد، فراتر میرود و موضوعات دارای اولویت نخست در اروپا و جهان را هدف قرار میدهد. در این دیپلماسی طیف وسیعی از منافع مشترک و دارای همپوشانی شناسایی میشوند و به این ترتیب مشکلات روسیه و آمریکا حل میشوند. این همکاری باید قابل مشاهده و روشن باشد. میتوان آن را دیپلماسی قله کوه نامید؛ چون جهان به تماشای این صحنه خواهد نشست که دو قدرت راهحلهایی مشترک را برای مشکلاتی مشترک ارائه میکنند. قدرت آمریکا و غرب در قابل مشاهده بودن و نتایج حاصل از این دیپلماسی ریشه خواهد داشت.
* تحلیلگر ارشد مجله منافع ملی
ارسال نظر