اروپا زیر بیرق پوتین

جرارد رونالد استاد علوم سیاسی دانشگاه برکلی، کالیفرنیا اگر دنیا بخواهد یک نکته از تنش‌های اخیر بین روسیه و غرب یاد بگیرد، این است که هرگز نباید از جاه‌طلبی‌های استراتژیک پوتین غفلت کرد و توانایی وی را در پیشبرد این راهبردها دست کم‌گرفت. برای کنکاش در این زمینه باید بر برخی روابط پوتین با کشورهای اتحادیه اروپا پرتوافکنی شود. پوتین اعتقاد دارد که نا‌آرامی‌های سال گذشته ضدروسی در اوکراین نتیجه‌مداخله مستقیم ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا بوده و کشورهای غربی در زمینه مسائل داخلی اوکراین دخالت آشکاری داشته‌اند. اما وی به نیکی می‌داند نقش ایده‌آل‌های اروپایی- برای پیوستن سایر کشورها به اتحادیه اروپا- در تحریک مردم این کشور برای اعتراض و شورش چه بوده و این ایده‌آل‌ها چقدر محرک اصلی برای این قیام علیه دولت مورد دلخواه روسیه بوده است.

میل مردم کشورهای پرتغال، اسپانیا و یونان در دهه ۷۰ در پیوستن به جامعه دموکراتیک دولت‌های اروپایی موجب شد که دیکتاتورهای راستگرای این سه کشور سقوط کنند. این ایده‌آل‌ها همچنین نقش اساسی در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی تابعه شوروی در شرق و مرکز اروپا، پس از فروپاشی دیوار برلین داشت. در نهایت باید گفت که همین ایده‌آل‌ها در اخراج ویکتور یانوکوویچ، رئیس‌جمهوری سابق این کشور تاثیر بسزایی داشته است. مردی که در سال ۲۰۱۴ مهمترین متحد پوتین برای پیشبرد برنامه‌های ضداروپایی‌اش به حساب می‌آمد.

در این نکته جای هیچ شک و تردیدی نیست که پوتین دوست دارد مدل حکومتی کشورهای اتحادیه اروپا هر چه زودتر به پایان خود نزدیک شود. او دوست دارد که مدل حکومتداری دموکراتیک کشورهای اروپایی بیش از پیش ضعیف شود. زیرا دولت‌های موجود در اتحادیه اروپا می‌توانند الهام‌بخش نقاط دیگر شوند. در حقیقت، برخی کشورهای عضو اتحادیه اروپا همچون مجارستان که از ابتدا برای حضور در بین کشورهای اتحادیه اروپا شک و تردید داشتند و همچنان نیز احساسات ضدلیبرالی در بین آنها موج می‌زند، میل به استبداد دارند. در واقع کشورهایی در منطقه وجود دارند که دوست دارند پیرو مدل پوتین باشند یا زیر بیرق پوتین بروند.

پوتین به این نکته واقف است و برای همین کرملین سعی دارد احزاب ضداروپایی را در کشورهای اتحادیه اروپا تقویت کند و از این احزاب به سود خود نهایت استفاده را ببرد. در برخی موارد حتی روسیه ممکن است به این گروه‌ها کمک مالی کند. برای مثال پوتین به حزب ماری لوپن، رهبر راستگرایان فرانسه که از مخالفان اصلی اتحادیه اروپاست، در ماه نوامبر نزدیک به ۱۱ میلیون دلار کمک کرده است. جالب اینکه این کمک از سوی یک بانک دولتی روسیه به عنوان وام به این گروه اهدا شده است.

در همین حال روزنامه‌های مهم و معروف اروپایی همچون ایندیپندنت، ایوینینگ استاندارد و فرانس-سویر توسط طرفداران حکومت روسیه خریداری شده است. در فرانسه نیز اوضاع به همین منوال است. روزنامه‌هایی مثل لیبراسیون در این کشور در چند وقت اخیر با طرفداران پوتین که در اتاق فکرهای آکادمیک فرانسه فعال هستند، متصل شده‌اند. همچنین شرکت دولتی گازپروم در لیتوانی و رومانی مشکوک به تقویت احزاب ضداروپایی در این دو کشور است.

به نظر می‌رسد تلاش‌های پوتین در حال میوه دادن است. فارغ از تنش‌های موجود بین روسیه و کشورهای غربی، پوتین از اینکه احزاب ضداروپایی را در داخل کشورهای این اتحادیه تقویت می‌کند، لذت می‌برد و آشکارا از سیاستمداران و روشنفکران ضداروپایی حمایت می‌کند.

تصویری که پوتین از اوکراین فعلی دارد این است که یک کودتای فاشیستی در این کشور رخ داده و الحاق شبه جزیره کریمه و حمایت از جدایی‌طلبان روس‌‌تبار دو فاکتور دفاعی کرملین در برابر این کودتا است. او به این فکر می‌کند که به تولید مجدد طرفداران خود روی آورد و افرادی مثل استفان. اف کوهن، پروفسور دانشگاه پرینستون، میلوش زمان، رئیس‌جمهوری سابق چک، ویکتور اوربان رئیس‌جمهوری مجارستان، ماتیاس پلاتزک، آلمانی چپ‌گرا و گریت وایلدرس راستگرا در هلند از این دسته‌اند.

روایت پوتین ممکن است یادآور اقدامات پروپاگاندایی دوران اتحاد جماهیر شوروی باشد. اما ترس اصلی این است: اتحادیه اروپا که به شدت درگیر بحران اقتصادی خود است، شاید نتواند آنچنانکه باید همچون دوران جنگ سرد از خود دفاع کند. پروژه‌های اروپایی هم‌اینک تحت فشار این بحران قرار گرفته‌اند و همین عامل ممکن است به سود کرملین تمام شود. نبرد امروزی نبردی است که در یک طرف اتحادیه اروپا قرار دارد که برای دموکراسی، حاکمیت قانون و همکاری نهادینه با موسسات بین‌المللی تلاش می‌کند و در طرف دیگر پوتینی ایستاده است که مروج اقتدارگرایی و بی‌توجه به تساهل و تسامح است. متاسفانه کشورهای اروپایی توان کافی را برای مبارزه با احزاب ضداروپایی که متمایل به کرملین هستند ندارند. برلین نیز با سیاست خود در زمینه تقویت رویکردهای ریاضتی‌ در اروپا به کمک احزاب ضداروپایی آمده است، زیرا این سیاست رشد اقتصادی کم‌رمقی را برای ناحیه یورو داشته و آمار بیکاری‌ها را نیز بالا برده است. اگر پوتین در پی نابودی اتحادیه اروپا باشد، رویکردهایی از این دست به وی بهترین کمک خواهد بود. اروپایی که در باتلاق گیر افتاده برای نجات نیاز به رشد اقتصادی دارد و برای رسیدن به این کار باید آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان به عنوان رهبر قوی‌ترین کشور اروپایی در این راه به سایر کشورهای اروپایی کمک کند. آنگلا مرکل باید بداند که سهم وی در این‌باره چقدر است و اینکه اصرار وی به ادامه این مسیر، اتحادیه اروپا را به دست پوتین خواهد داد.