چشم آبیهای عضو داعش چگونه مسلمان میشوند؟
رمز عبور از سیاه چالههای خلافت البغدادی
محمدحسین باقی: گروگانها یکی پس از دیگری از سلولهایشان بیرون آورده شدند. در یک اتاق خصوصی، اسیرکنندگانشان از هر یک از آنها سه سوال خیلی خصوصی پرسیدند؛ تکنیکی استاندارد برای گرفتن اقرار از زندانی در مذاکرات مربوط به آدمربایی برای اطمینان از اینکه او هنوز زنده است. جیمز فولی به سلولی بازگشت که در آن چندین گروگان دیگر غربی هم بودند. آنها با دیدن هم زیر گریه زدند؛ گریهای از روی شوق. سوالاتی که آدمربایان میپرسیدند بسیار شخصی بود («چه کسی در مراسم عروسی برادرت گریه کرد؟» «چه کسی کاپیتان تیم فوتبال دبیرستانت بود؟») و او فهمید که آنها با خانوادهاش در تماس هستند.
محمدحسین باقی: گروگانها یکی پس از دیگری از سلولهایشان بیرون آورده شدند. در یک اتاق خصوصی، اسیرکنندگانشان از هر یک از آنها سه سوال خیلی خصوصی پرسیدند؛ تکنیکی استاندارد برای گرفتن اقرار از زندانی در مذاکرات مربوط به آدمربایی برای اطمینان از اینکه او هنوز زنده است. جیمز فولی به سلولی بازگشت که در آن چندین گروگان دیگر غربی هم بودند. آنها با دیدن هم زیر گریه زدند؛ گریهای از روی شوق. سوالاتی که آدمربایان میپرسیدند بسیار شخصی بود («چه کسی در مراسم عروسی برادرت گریه کرد؟» «چه کسی کاپیتان تیم فوتبال دبیرستانت بود؟») و او فهمید که آنها با خانوادهاش در تماس هستند. دسامبر ۲۰۱۳ بود و بیش از یک سال از زمان ناپدید شدن او در جادهای که به شمال سوریه میرفت، میگذشت. او به اسیران هم بند خود میگفت که در نهایت، پدر و مادر نگرانش فهمیدهاند که او زنده است. او معتقد بود که دولت متبوعش به زودی در مورد آزادی اش وارد مذاکره خواهد شد. آنچه نقطه عطف آزادی به نظر میرسید اما در واقع آغاز روندی افولی برای جیمز فولی- روزنامهنگار ۴۰ ساله- بود که در ماه اوت به پایان خود رسید، آنگاه که او مجبور شد جایی در ماسههای روان سوریه زانو بزند و سرش در برابر دوربین بریده شود.
ماجرای آنچه در شبکههای زیرزمینی زندانهای داعش در سوریه رخ میدهد در زمره یکی از دردهای کشنده است. فولی و دیگر گروگانها هر روز مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند و هر روز با آب سرد مورد شکنجه قرار میگرفتند. برای ماهها، آنها در گرسنگی میماندند و تهدید میشدند که از سوی فلان گروه مبارز اعدام میشوید. اما به دست گروه مبارز دیگری داده میشدند در حالی که از آنها با شیرینی استقبال میشد و در ذهن این اسیران تصور آزادی به غلیان در میآمد. زندانیان با هم متحد بودند و برای سپری کردن این ساعتهای طولانی بازی میکردند. اما وقتی شرایط وخیمتر شد ناامیدانه به یکدیگر مینگریستند. برخی، مانند فولی، به دنبال این بودند که خاطر اسیرکنندگان خود را آسوده کنند، برای این کار، به اسلام گرویدند و نامهای اسلامی برای خود انتخاب کردند.
اسارت آنها همزمان بود با ظهور گروهی که خود را «دولت اسلامی» مینامید و از هرج و مرج و جنگ داخلی سوریه سر بر آورده بود. این گروه در آن روزهایی که فولی ربوده شد هنوز وجود نداشت اما به تدریج به گروهی قدرتمند تبدیل شد و باعث واهمه جنبشهای شورشی در منطقه شد. در سال دوم زندان فولی، این گروه چند ده گروگان به اسارت گرفت و استراتژی برای مبادله نقدی آنها طراحی کرد. فولی یکی از حداقل ۲۳ گروگان غربی از ۱۲ کشور بود که اکثریت آنها شهروندان کشورهای اروپایی بودند که دولتهایشان از سابقه پرداخت غرامت برخوردار بودند.
تلاش این اسرا برای بقا از طریق مصاحبههایی با ۵گروگان سابق، بومیانی که شاهد رفتار با آنها بودند، خویشان و همکاران اسرا و دایره تنگی از مشاورانی که به منطقه سفر کردند تا آنها را آزاد کنند کنار هم چیده شده است. جزئیات حیاتی توسط عضو سابق داعش تایید شده که در ابتدا در زندان حضور داشت؛ همان جایی که فولی نگه داشته میشد و هم او جزئیات فاشنشدهای از اسرای خود را به دست داد. شبه نظامیان به خانواده گروگانها هشدار میدادند که به سراغ رسانهها نروند که در غیر این صورت عزیزانشان کشته میشوند. مقامهای آمریکایی میگویند هر چه در توان داشتند برای آزادی فولی و دیگران به کار بردند از جمله انجام یک عملیات نجات ناکام. آنها استدلال میکنند که سیاست باج ندادن آمریکا در بلندمدت زندگی آمریکاییها را نجات میدهد و آنها را به اهدافی کمتر جذاب تبدیل میکند.
آغاز دلهره و دستگیری
تنها ۴۰ دقیقه تا مرز ترکیه مانده بود اما فولی تصمیم گرفت آخرین توقف را انجام دهد. دو سال پیش در «بینش»، شهری در سوریه، فولی و جان کانتیل (خبرنگار- عکاس بریتانیایی) به کافینتی رفتند تا کار خود را تکمیل کنند. آنها از خطرات سفر به سوریه آگاه بودند. آنها میخواستند عکسهای خود را آپلود کنند که ناگهان مردی وارد شد. «مصطفی علی»، مترجمی که ساعات آخر را با آنها بود، میگوید: «او ریش بلندی داشت. نه لبخند زد و نه چیزی گفت. با چشمانی شیطانی به ما نگاه میکرد.» علی میگوید: «او به سراغ یک کامپیوتر رفت و فقط یک دقیقه نشست و سپس خارج شد. او سوری نبود. به نظر میرسید از یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس باشد.»
فولی و کانتیل شروع به ارسال عکسهای خود برای همکاری کردند که در ترکیه منتظر آنها بود. یک ساعت بعد، آنها یک تاکسی اجاره کردند تا فاصله ۲۵ مایلی تا ترکیه را بپیمایند اما هرگز به مرز نرسیدند. مردان مسلحی که پشت آنها به سرعت حرکت میکردند خود را دولت به اصطلاح اسلامی نمینامیدند چرا که این گروه در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۲ (تاریخ ربایش این دو نفر) هنوز وجود نداشت اما خطر افراطگرایی در سوریه کاملا قابل لمس بود. بسیاری از پیکارجویان خارجی در رویای تشکیل «خلافت» همچون سیل به سوریه جاری میشدند. بسیاری از آنها از اعضای القاعده در عراق بودند که ریشهای بلندی بر صورت داشتند. آنها لهجههای مختلفی داشتند؛ از عربهای خلیجفارس تا شمال آفریقا و اروپا و غیر آن. آن نقابداران با خودرو «ون» آنها را مجبور به توقف کردند. با لهجه عربی آنها را کف خیابان خواباندند و دستبند زده و به داخل ون پرتابشان کردند. به علی گفتند: «اگر دنبال ما بیایی، میکشیمت.»
طی ۱۴ ماه بعد، ۲۳ خارجی دیگر به دام آنها افتادند. چگونه؟ آنها مردم محلی را که به یاری روزنامهنگاران غربی میرفتند شناسایی میکردند. از جمله آنها مصطفی علی و یوسف ابوبکر بودند؛ ابوبکر همان کسی است که در ۴ اوت ۲۰۱۴ «استیون ساتلوف»، خبرنگار آمریکایی را به سوریه آورد. احتمالا جاسوسهایی در مرز داشتند. ابوبکر میگوید: «۲۰دقیقه نبود که از مرز حرکت کردیم که دیدیم ۳ ماشین در کنار ما قرار گرفتند. آنها جاسوسهایی در مرز داشتند که وقتی ماشین مرا با یک غربی میدیدند، به اطلاع اربابان خود میرساندند.» آدمربایی که از سوی گروههای مختلف انجام میگرفت، روشی رایج بود و افرادی مانند هنینگ، کاسیج و بسیاری دیگر به امید خدمترسانی به سوریه رفتند که همگی به روشهای مختلفی ربوده شدند.
بازجویی در سلولهای تاریک
ابوبکر و ساتلوف به زور اسلحه به یک کارخانه نساجی در یک روستا خارج از شهر حلب برده شده و در سلولهای مجزا محبوس شدند. ابوبکر اندکی بعد آزاد شد، اما میشنید که بازجویان ساتلوف به او میگفتند: «رمز عبور.» آدمربایان لپتاپها، تلفنهای همراه و دوربینهای آنها را میگرفتند و رمز عبور اکانتهای آنها را طلب میکردند. آنها فیسبوک، گفتوگوهای اسکایپی، آرشیو تصاویر و ایمیلهای بازداشتیهای اسرای خود را رصد میکردند و به دنبال شواهدی از تبانی آنها با سازمانهای جاسوسی غربی بودند.
«مارسین سودر»، عکاس و خبرنگار ۳۷ ساله لهستانی که در جولای ۲۰۱۳ در سراقب، سوریه، ربوده شد میگوید: «آنها مرا به ساختمانی بردند که مختص بازجویی بود. آنها دوربین مرا چک کردند. تبلت مرا چک کردند. سپس مرا کاملا عریان ساختند. میخواستند ببینند آیا تراشه GPS یا ردیابی در بدن و لباسهایم هست یا نه. سپس شروع به زدنم کردند. آنها مرا به سیا و کا.گ.ب ربط میدادند و مرا به جاسوسی متهم میکردند.» او در نهایت توانست فرار کند.
در یک جلسه، آنها مدام به فولی «شیطان» میگفتند؛ کلمهای که فولی و گروگانهای همراه او هنگام شکنجههای وحشیانه بازجویانشان خطاب به خود آنها به کار میبردند. در طی همین بازجوییها بود که پیکارجویان عکسهایی از پرسنل ارتش آمریکا را در لپ تاپ جیمز فولی یافتند. این عکسها مربوط به زمانی بود که او در افغانستان و عراق خدمت میکرد. «جوئن بونتینک»، جوان ۱۹ ساله بلژیکی که به اسلام گرویده بود و در تابستان ۲۰۱۳ سه هفته را در همان سلولی گذرانده بود که فولی هم در آنجا بود، در مورد همبند خود میگوید: «میتوانستید جای زخمها را روی مچ پای فولی ببینید. او به من میگفت که پایش را با زنجیر به آویزی بسته بودند و سپس آن آویز را بالا میکشیدند و او از سقف سر و ته میشد. سپس او را رها میکردند.»
بونتینک که یکی از ۴۶ بلژیکی است که به دلیل عضویت در یک سازمان تروریستی اکنون در حال محاکمه است، میگوید: فولی و کانتیل ابتدا در اختیار جبهه النصره بودند. محافظان آنها خود را «بیتلز» مینامیدند و گویا از شکنجه آنها لذت میبردند. سپس به دست گروهی به نام «شورای مجاهدین» سپرده شدند که رهبری آن در دست فرانسویان بود. آنها پیش از انتقال به زندانی در زیر بیمارستان کودکان در حلب سه بار دیگر جابهجا شدند. در همین ساختمان بود که بونتینک برای اولین بار با فولی دیدار کرد. بونتینک البته یکی از هزاران اروپایی بود که به جرگه داعشیان پیوسته بود. او بعدها وقتی نامهای از پدر نگرانش دریافت کرد که در آن خواستار بازگشت فرزند به خانه شده بود از سوی فرماندهانش به جاسوسی متهم شد. ستیزهجویان او را به اتاقی در زیرزمینی با دیوارهای قهوهای کمرنگ بردند. در داخل این اتاق دو خارجی نحیف بودند: جیمز فولی و جان کانتیل.
یک آمریکایی به نام حمزه
بونتینک میگوید اندکی پس از دستگیری فولی، او مجبور شد اسلام مورد نظر داعش را بپذیرد و نام «ابوحمزه» را برای خود انتخاب کند. بونتینک میگوید: «من برای او قرآن میخواندم. بسیاری میگفتند بیایید دین خود را تغییر دهیم تا شاید از شرایط بهتری برخوردار شویم. فکر میکنم در این مورد حق با او بود و حرفش صادقانه بود.» این گروگان سابق میگوید اکثر زندانیان غربی در دوران سخت اسارت مجبور به تغییر کیش خود میشدند. در میان آنها قابل ذکر است که بر اساس نامهای که قاچاقی از زندان به بیرون درز کرد کاسیج نام «عبدالرحمان» را برای خود انتخاب کرده بود. تنها تعداد انگشت شماری از گروگانها در عقیده خود راسخ ماندند که از آن جمله ساتلوف بود که بر دین یهود پابرجا ماند. یک شاهد میگفت که در «یوم کیپور» او غذا را رد میکرد و بنابراین میتوانست مراسم سنتی یهود و روزه را اجرا سازد. کسانی که به تازگی آزاد میشدند میگویند خارجیها زیر فشار داعش، ظاهرا اسلام آوردند. وقتی به آنها نسخه انگلیسی قرآن داده میشد فقط تورقی میکردند و تظاهر به مسلمانی میکردند، اما فولی به شدت در عمق آن فرو میرفت و شاید ساعتها در مورد آیات قرآن تفکر میکرد و مجذوب آن شده بود.
اولین سری از نگهبانان او که از النصره بودند اسلام او را با سوءظن مینگریستند. اما گروه دوم نگهبانانش ظاهرا پذیرفته بودند که او تحت تاثیر قرآن قرار گرفته است. شکنجهها مدتی متوقف شد. بر خلاف زندانیان سوری که به رادیاتورها زنجیر شده بودند اما فولی و کانتیل به راحتی میتوانستند در سلولهایشان قدم بزنند.
نسیم آزادی میوزد
تا ماه دسامبر، شبهنظامیان چندین ایمیل با خانواده فولی و سایر زندانیان رد و بدل کردند. پس از چند سوال درمورد اثبات زندهبودن آنها، فولی امیدوار بود که بهزودی به خانه بازمیگردد. با گذشت هفتهها، فولی متوجه شد که همسلولیهای اروپاییاش بارها و بارها به بیرون از زندان دعوت میشوند تا به سوالاتی پاسخ گویند؛ اما او و سایر آمریکاییها یا بریتانیاییها به بیرون برده نشدند. بهزودی، زندانیان متوجه شدند که کدام کشور پذیرفته که به آنها پول دهد. این را یکی از زندانیانی میگوید که از بند داعش رها شده است، اما میخواهد نامش ذکر نشود. یکی از این پنج نفر میگفت: «آدمربایان فهمیدند که کدام کشور نسبت به درخواستهای آنها بیشتر متمایل است و شرایطی بهمنظور سهولت برای مذاکره با آنها ایجاد کردند. ابتدا با اسپانیاییها شروع کردند.» یک روز نگهبانان داخل شدند و به سه اسیر اسپانیایی اشاره کردند و گفتند: میدانیم دولت اسپانیا ۶میلیون یورو برای آزادی گروگانها به القاعده در موریتانی پرداخت کرده. مذاکره برای آزادی زندانیان اسپانیایی به سرعت پیش میرفت و آنها آزاد شدند اما دیگران خیر.
در یک ویدئو، داعشیان گروگانهای خود را لباس نارنجی میپوشاندهاند، درست همانگونه که بازجویان آمریکایی لباس نارنجی بر تن زندانیان خود در گوانتانامو میکردند. ابتدا سه آمریکایی و سه بریتانیایی انتخاب شدند: به دلیل نارضایتی ستیزهجویان از کشورهای آنها و نیز به این دلیل که دولتهایشان حاضر به مذاکره برای پرداخت پول نبودند. یکی از همان زندانیان آزاد شده به شرط فاش نشدن نام، میگوید: «آنها میدانستند که آمریکا و بریتانیا تمایلی به پرداخت پول ندارند.» این فرد میگوید؛ اولین نفری که به شدیدترین وجه مجازات شد، فولی بود. علاوهبر ضرب و شتمهای طولانی، بارها اعدام ساختگی و شکنجه با آب سرانجام سر او بریده شد. جانیان همچنین کشتن را شبیهسازی میکردند و برخی را در همین راستا بیرون میبردند تا شوکی را به سایرین منتقل کنند. اما هیچ خونی ریخته نمیشد. فقط آزار و اذیت روانی بود. این بدترین مجازات بود. زندانیان هفتهها در تاریکی به سر میبردند. در زیرزمین تنها نقطه روشن همان قفل در اتاقی بود که گاهی نوری از آن به داخل میتابید. بعد از غروب، آنها نمیتوانستند چیزی ببینید، به گونهای که مواد غذایی را روی خودشان میریختند. چنین بود که چراغ قوهای به آنها داده شد. بسیاری از مکانها بدون تشک و پتو بود. برخی از زندانیان شلوارهای دورریخته دیگران را استفاده میکردند، به این گونه که گاهی آن را سر و ته بر تن میکردند و گاهی به عنوان بالش از آن استفاده میکردند. وقتی زندانیان با هم به توافق نمیرسیدند، دعوا شروع میشد؛ اما فولی وسایل ناچیز خود را با دیگران سهیم میشد. در زمستان سخت سوریه او تنها پتوی خود را با زندانی دیگر قسمت کرد. او برای سرگرم کردن دیگران، بازیهایی هم پیشنهاد میداد. در آوریل، نزدیک به نیمی از اسیران آزاد شدند؛ اما هیچ پیشرفتی در خواستههای باجگیران برای گروگانهای آمریکایی و انگلیسی حاصل نشد. آنها یکی پس از دیگری سر بریده شده یا همچنان در حبس هستند و تاکنون دولتهای انگلیس و آمریکا هیچ مبلغی برای آزادی جان شهروندان خود پرداخت نکردهاند.
ارسال نظر