پدرخوانده
استفن والت استاد دانشگاه هاروارد اواخر هفته پیش وقتی داشتم با یکی از همکارانم در مورد مسائل مهم و مختلفی که در صدر اخبار است و به تعطیلات باراک اوباما هم مربوط است صحبت می‌کردم احساس عجیبی داشتم. در عجب بودم که‌ آیا ممکن است اوباما حیله‌گرتر و بی‌رحم‌تر از آن چیزی باشد که من فکر می‌کردم؟ من نسبت به خیلی از تصمیمات سیاست خارجی او ناامید شده بودم اما آیا من او را دست کم گرفته‌ام؟ فارغ از مردد بودن یا اینکه به راحتی تحت تاثیر مشاوران خود قرار می‌گیرد که در زمره «بازها» هستند اما آیا او واقع‌گراتر از من است؟ اشاره اولیه در مبارزات ریاست‌جمهوری سال 2008 به وجود آمد وقتی از اوباما خواسته شد که فیلم موردنظر خود را نام ببرد. پاسخ او «پدرخوانده» بود. گزینه دوم مورد علاقه‌اش؟ «پدرخوانده، قسمت دوم».



وقتی وی هیلاری کلینتون را به وزارت امور خارجه برگزید، توصیه پدرخوانده را دنبال کرد(دوستان خود را به خود نزدیک نگه دارید اما دشمنان‌تان را نزدیک‌تر) و سبک و سیاق او از بسیاری جهات به عنوان رئیس جمهور شبیه به «دون کورلئون» مارلون براندو و «مایکل کورلئون» آل پاچینو بود. آنها تهدیدات زیادی ندارند، هرگز هیاهو نمی‌کنند و به ندرت صدای خود را بالا می‌برند اما وقتی زمان آن فرا می‌رسد، مخالفان را با بی‌تفاوتی ظالمانه اعدام می‌کنند و توجه کمی به کسی که در این فرآیند آسیب دیده معطوف می‌دارند. «این شخصی نیست بلکه به شدت سوداگرانه است.»

در نگاه اول، ممکن است این رویکرد را در جاهایی مانند اوکراین، سوریه، عراق، افغانستان، غزه یا شرق آسیا نبینید. برای برخی مفسران، تحولات و درگیری‌های مختلف در این مکان‌ها نشانه‌هایی است مبنی بر اینکه یک سیاست محدودتر آمریکایی «در» را به روی بی‌ثباتی و حتی هرج و مرج گشوده است. صاحب‌نظران و سیاست‌گذاران از راجر کوهن تا فرانک برونی تا دیوید بروکس تا رابرت کیگن تا میشل فلورنوی و ریچارد فونتین از ضعف آمریکا افسوس می‌خورند و شکایت می‌کنند که «حرکت» به سوی عقب‌نشینی نوسان زیادی دارد. البته آنچه این نقدها فاقد آن هستند همانا توضیح قانع‌کننده در مورد این است که چگونه دخالت بیشتر در تمام این مناطق مشکل‌ساز، آمریکا را ایمن‌تر می‌کند و موفق‌تر.

در واقع، به این دلیل که ایالات متحده در حال حاضر بسیار قدرتمند و بسیار امن است، آنچه ایالات متحده می‌تواند در بسیاری از این مناطق به دست آورد بسیار اندک است حتی اگر این دستاوردها خوب باشد.

علاوه بر این، غواصی در این باتلاق به راحتی می‌تواند اوضاع را بدتر کند. همان‌طور که «یان برمر» از گروه اوراسیا در 12 اوت توئیت کرد: «اگر آمریکا اسلحه بیشتری به شورشیان سوری می‌داد، به احتمال زیادتر پیامد آن یک داعش قدرتمندتر بود.» آنچه به همان اندازه مهم است اینکه رویکرد اوباما باعث ایجاد مشکلات بیشتری برای دشمنان مختلف آمریکا (و برخی متحدانی که همکاری کمتری دارند) شده تا خود آمریکا و هزینه نسبتا پایینی برای ایالات متحده داشته است. این تعریف بدی از یک سیاست خارجی موفق نیست. تنها حرکت نزولی این است که طرف‌های سوم بار بیشتری را به دوش بکشند که صرفا تاکیدی است بر میزان رویکردی که اوباما بر سیاست واقع‌گرایانه می‌نهد.

بیایید با روسیه و اوکراین شروع کنیم. ایالات متحده و متحدان اروپایی‌اش در گام اول مسوولیت قابل توجهی برای ایجاد بحران در اوکراین داشته‌اند اما ایالات متحده تا کنون موفق به فرار از هر گونه آسیب جدی شده است. در عوض، هزینه‌های فوری را عمدتا مردم اوکراین متحمل شده‌اند. تنش فزاینده نیز دردی واقعی بر روسیه و اتحادیه اروپا وارد آورده است. اعتبار ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه در خارج از کشور به شدت خدشه‌دار شده است اما هزینه‌های کوتاه مدت بر ایالات متحده و شخص اوباما، حداقل بوده است.

صریح بگویم: هنوز فکر می‌کنم به نفع همه می‌بود اگر ایالات متحده دست به معامله‌ای می‌زد که جایگاه اوکراین را به عنوان دولت حائل بی‌طرف تضمین می‌کرد و این بن‌بست جلب همکاری روسیه در سایر مسائل را دشوار می‌سازد. اما در کوتاه مدت، اوباما موفق شد تقریبا تمام تقصیر را به گردن پوتین بیندازد و این بیشتر روس‌ها، اوکراینی‌ها و اروپایی‌ها هستند که از این فرآیند آسیب می‌بینند.

بعد، در نظر بگیرید چگونه اوباما با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل تعامل کرد. اوباما در سال 2009 به قدرت رسید و امیدوار بود که به راه حل دشوار «دو دولت» دست یابد که به اعتقاد او برای تضمین آینده بلندمدت اسرائیل ضروری بود. در حالی که برای پایان دادن به سیاست «خود تخریبی» شهرک‌سازی فشار می‌آورد اما در عین حال حمایت آمریکا از اسرائیل را به شیوه‌های بی‌شمار دیگر مورد تایید دوباره قرار داد و از اینکه حامی باشد پا پس کشید. پاداش او برای تلاش‌هایش چه بود؟ بارها از سوی نتانیاهو تحقیر شد و دستیارانش آشکارا از سوی مقام‌های اسرائیلی مورد غضب قرار گرفته و از آنها بدگویی می‌شد. نمایندگان دیپلماتیک وی (جورج میچل، جان کری، و ...) هم دقیقا به دلیل تلاش‌هایشان برای پیشبرد امر صلح مورد مذمت قرار گرفتند.

پس اوباما چه می‌کند؟ او اجازه می‌دهد نتانیاهو هر کاری که می‌خواهد انجام دهد- از جمله کوبیدن غزه بدون هیچ هدف روشنی- و چشم‌انداز رسیدن به راه‌حل دو دولت را با اما و اگر مواجه می‌سازد. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد اوباما مایل است مشاهده کند که اسرائیل خود را از بالا به پایین اندازد. او باید تظاهر به همدلی با وضع اسفناک اسرائیل برای جلب رضایت لابی اسرائیل کند.