سرنوشت ژاپنی در انتظار آمریکا و اروپا؟

اوباما و مرکل در لباس ژاپنی؛ طرحی از اکونومیست سرمقاله این هفته اکونومیست به بحران بدهی‌ها و سیاست‌های آمریکا و اروپا اختصاص یافت

رهبران آمریکا و اروپا ژاپنی می‌شوند؟

شادی آذری

اعتبار یک دولت به سربلندی‌ آن در بازپرداخت بدهی‌هایش است. در نتیجه آنچه طی چند هفته گذشته شاهدش بودیم، این موضوع حیاتی در غرب خدشه‌دار شده است. تلاش اروپا برای حفظ یونان در حوزه یورو و منازعات در آمریکا بر سر موضوع سقف بدهی‌ها گزینه‌‌ای نامطلوب را پیش روی سرمایه‌گذاران قرار داده است: آیا باید ارز کشوری را خریداری کرد که ممکن است دچار ورشکستگی شود یا باید ارز حوزه‌ای را خرید که فروپاشی در انتظار آن است؟

در نخستین روزهای بروز بحران اقتصادی، رهبران غربی به طرز معقولانه‌ای در تلاش بودند تا مشکلاتی را که خود فقط تا حدودی مقصر آن بودند از میان بردارند. اکنون اما مشکل، خود سیاستمداران هستند. هم در آمریکا و هم در اروپا، آنان رفتاری را از خود به نمایش می‌گذارند که می‌تواند موجب تبدیل کندی رشد اقتصادی به رکود شود. رهبران غرب تمایلی به انتخاب‌های دشوار ندارند و همگان از بازارها گرفته تا رهبران دنیای نوظهور، بانک‌ها و حتی رای‌دهندگان هم این مساله را می‌دانند. نشانه آن هم این است که سطح انتظارات چنان تنزل یافته است که نجات نیمه‌کاره یونان در تاریخ ۲۱ ژوییه موجب آسودگی خاطر شد و مورد استقبال قرار گرفت. تا زمان انتشار این مقاله اکونومیست هنوز معلوم نشده است که سقف بدهی‌های ایالات متحده تحت چه شرایطی و برای چه مدت افزایش خواهد یافت. حتی اگر بحران فعلی تخفیف یابد یا به کلی از میان برود، خطر واقعی همچنان پا برجا خواهد ماند: نظام سیاسی غرب قادر نیست تصمیمات دشواری را اتخاذ کند که برای خروج از بحران و شکوفایی در سال‌های پس از آن مورد نیاز است. جهان پیش از این نیز شاهد چنین مساله‌ای بوده است. دو دهه پیش حباب اقتصاد ژاپن ترکید. از آن هنگام به بعد رهبران این کشور زمان خود را به وقت‌کشی و خودنمایی گذراندند. سال‌ها فلج سیاسی ژاپن بیشتر از خسارات اقتصادی دهه ۱۹۸۰ به این کشور آسیب زد. در آن سال‌ها اقتصاد ژاپن رشد چندانی نکرد و نفوذش در منطقه کاهش یافت. نسبت بدهی خالص دولت این کشور به تولید ناخالص داخلی آن بیشترین رقم را در جهان به خود اختصاص داده است یعنی دو برابر آمریکا و نزدیک به دو برابر ایتالیا. اگر وضعیتی مشابه ژاپن برای دوستان اروپایی و آمریکایی آن پیش آید، تبعات چنین رویدادی بسیار وسیع‌تر خواهد بود. هیچ تعجبی نخواهد داشت اگر حاکمان چین که به‌خاطر آنچه انجام داده‌اند غرق در نقدینگی و شهرت شده‌اند (که البته تنها تا حدودی استحقاق آن را دارند)، احساس کنند که آینده از آن آنان است.

گرچه بحث‌های آمریکا و اروپا هر دو به موضوع بدهی‌ها مربوط می‌شود، اما ریشه‌هایی کاملا متفاوت دارد. بحران یورو از سرمایه‌گذارانی نشات گرفته است که نگران قدرت بازپرداخت بدهی‌های کشورهای حوزه یورو هستند. در عوض بن‌بست پدید آمده در واشنگتن حاصل تقابلات سیاسی است که سرمایه‌گذارانی را که پیش از این هم دیرباور بودند، تحت فشار می‌گذارد. افزایش سقف بدهی‌های آمریکا به بیش از ۳/۱۴ تریلیون دلار باید کاری نسبتا آسان باشد. اما جمهوریخواهان کنگره که از دولت بزرگ خشمگینند از آن به عنوان ابزاری سیاسی برای پریشان کردن اوباما استفاده کرده‌اند.

تشابهاتی هم اما بین آنچه در اروپا و آمریکا می‌گذرد وجود دارد و آن امتناع رهبران آنها از مواجهه با واقعیت است. سیاستمداران اروپا به رهبری آنگلا مرکل، از پذیرش دو واقعیت سر باز می‌زنند: اینکه یونان ورشکسته شده است و اینکه اهالی اروپای شمالی (به ویژه آلمانی‌های صرفه‌جوی سرزمین مرکل) دیگر بخش خوب صورتحساب‌های اروپا را شکل نخواهند داد چون یا مجبورند پول خود را به بخش‌های جنوبی اروپا منتقل ‌کنند و یا به نجات بانک‌های خود بپردازند. درست مانند ژاپن سیاستمداران غرب نتوانسته‌اند اصلاحات ساختاری بازار کار و محصولات را که برای ایجاد رشد ضروری است اعمال کنند.

هم در آمریکا و هم در اروپا رای‌دهندگان درون‌گرا شده‌اند. همان درون‌گرایی و برون‌گرایی که در ژاپن روی داده است. در اروپا کارمندان قشر متوسط جامعه از توسل به حمایت‌گرایی خسته شده‌اند. میلیون‌ها نفر دیگر هم به مشاغل موقتی که از آنها حمایتی به عمل نمی‌آید مشغولند و یا بیکار مانده‌اند. هم در اروپا و هم در آمریکا اتحادیه‌های دولتی که از ارتباطات خوبی برخوردارند جلوی پیشرفت را می‌گیرند و مهم‌تر از همه بزرگ‌ترین تقسیم‌بندی این جوامع است. تقسیم‌بندی بین کهن‌سالانی که به دستاوردهای طول عمر خود می‌بالند و انتظار مزایای آن را دارند و جوانانی که باید به طریقی هزینه‌های آن را بپردازند. مشکل اما در ویژگی‌های شخصیتی این افراد نیست، بلکه در ساختارهای سیاسی نهفته است.

نظر اکونومیست در رابطه با آنچه غرب باید انجام دهد برای خوانندگان این نشریه بسیار آشنا است. لازم است که سیاستمداران اروپا نه تنها ساختار بدهی‌های سرسام‌آور کشورهایشان را نوسازی کنند، بلکه ضروری است که پارتی‌بازی، فساد و ناکارآمدی‌هایی را که موجب کندی رشد کشورهایشان می‌شود، از میان بردارند. دموکرات‌های آمریکا هم باید کاهش هزینه‌ها را بپذیرند و جمهوری‌خواهان باید با افزایش مالیات‌ها کنار آیند.

سیاستمداران ژاپنی شانس‌های زیادی برای تغییر شرایط در اختیار داشتند و هرچه مدت زمان طولانی‌تری از دست زدن به این اقدامات دوری جستند، انجام آنها برایشان دشوارتر شد. همتایان غربی آنها باید از این مثال درس گیرند.