اقتصاد آمریکا در محاصره مشکلات

سال ۲۰۰۶ است. بعد از وقوع کودتا در عربستان‌سعودی دولت جدید اعلام کرده که صادرات نفت خود را به آمریکا قطع می‌کند. کاخ سفید هم در واکنشی به این تحولات به منطقه نیرو اعزام می‌کند. اما مجبور است هرچه زودتر عقب‌نشینی کند، چون چین تهدید کرده در صورت عدم توقف عملیات نظامی به کاهش ارزش دلار ادامه می‌دهد. آمریکایی‌ها در مراسم صدمین سالگرد کانال سوئز چاره‌ای جز گردن گذاشتن به این تهدید ندارند.

دلالان وال‌استریت که شاخص صنعتی داوجونز را هفته گذشته به بالاترین سطح رساندند، این سناریو را افسانه‌ای باورنکردنی می‌دانند.

خوش‌بینی آنها دلیل دیگری هم دارد و آن روند رو به کاهش قیمت نفت و به دنبال آن این پیش‌بینی است که اقدام بعدی فدرال رزرو کاهش نرخ بهره است. اما بازار اوراق قرضه این خوش‌بینی را ندارد و هشدارهای روشنی درباره رکود آینده بازار داده است. شاید خوش‌بینی آنهایی که شاخص داوجونز را به بالای ۱۱هزار واحد افزایش داده‌اند، به حق باشد. بسیاری از کارشناسان اقتصادی بر این باورند که خوش‌بینی بیش از اندازه هم مفید نیست. بعضی کارشناسان رقم پیش‌بینی شده خود برای رشد اقتصادی سال آینده آمریکا را به ۹/۱درصد کاهش داده‌اند و می‌گویند اقتصاد تا پایان سال ۲۰۰۷ سالانه فقط یک‌درصد رشد خواهد داشت.

این نرخ براساس استانداردهای آمریکا بسیار کند است و باعث افزایش شدید بیکاری می‌شود. فدرال‌رزرو در تلاش برای احیای اقتصاد نرخ بهره را در سال آینده کاهش می‌دهد. اما رکود بازار مسکن اجازه نمی‌دهد همه چیز چندان ساده پیش رود. هم فعالیت و قیمت‌ها در بازار مسکن تا سال آینده هم رکود خواهد داشت و با توجه به بدهکار بودن مصرف‌کنندگان آمریکایی معلوم نیست که آمادگی وام‌گیری بیشتر را داشته باشند.

اقتصاد آمریکا به دوره‌ای طولانی نیاز دارد که در آن هزینه مصرف‌کنندگان کم شتاب‌تر از رشد اقتصاد کشور باشد. این تنها راه کاهش رشد کسری تجاری این کشور است.

بعضی‌ها می‌گویند، کسری تجاری آمریکا مشکلی نیست. استدلال آنها این است که مدارا با کسری‌ها در شرایطی که دلار، ارز ذخیره در دنیا است به راحتی انجام می‌شود. آنها می‌گویند تا وقتی دلار ارزه ذخیره باشد، دارایی‌های آمریکا همواره خریدار دارد. اما اینجا دو نکته وجود دارد. اول اینکه داشتن کسری مداوم تجاری بر ساختار اقتصاد تاثیر زیادی می‌گذارد. کسری بالای تجاری به معنای کم شدن مشاغل تولیدی و افزایش مشاغل در بخش خدمات است. بهره‌وری هم در بخش خدمات پایین‌تر است.

یک سوم معاملات تجاری ۷۰۰میلیارد دلاری آمریکا در سال گذشته با چین صورت می‌گیرد.

آمریکا کالاهای ارزان قیمت مصرفی از چین می‌خرد و در مقابل کالاهای تولیدی کم‌هزینه خود را به چین می‌فروشد.

در همین حال چین میلیون‌ها شغل ایجاد می‌کند و کارخانه‌های مدرنی می‌سازد که این کشور را به یک ابرقدرت صنعتی تبدیل می‌کند.

از این منظر می‌توان گفت که کسری تجاری اهمیت چندانی ندارد، چون محدودیتی برای وام‌گیری دولتی و خصوصی وجود ندارد و تولید هم اهمیت چندانی ندارد.

مازاد تجاری چین و کاستن از ارزش برابری ارز در این کشور برای آمریکا سودی ندارد.

نکته دوم از اولی مهم‌تر است. اگر روزی دلار دیگر ارز ذخیره دنیا نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ در سراسر تاریخ فقط یک ارز ذخیره غالب در دنیا وجود داشته و رقبای دیگر ضعیف‌تر بوده‌اند.

در قرن ۱۹ انگلیس اقتصاد مسلط بوده و استرلینگ ارز ذخیره اصلی دنیا. اما پول‌ها موقعیت مسلط خود را برای همیشه حفظ نمی‌کنند.

بخشی از مشکل انگلیس در دوران درگیری‌های کانال سوئز این بود که تلاش می‌کرد خود را با دنیا وفق دهد و سازگار کند که در آن پول او دیگر پول غالب نبود. بلکه در آن روزها طلبکارها پشت در می‌آمدند و به دنبال نقد کردن چک‌هایشان بودند.

آمریکا اکنون با این امید سر می‌کند که هیچ کس به دنبال نقد کردن چک‌هایش نباشد. شرایط انگلیس در یک قرن پیش با وضعیت آمریکا متفاوت بود.

انگلیس طی یک دهه و تا قبل از جنگ جهانی اول مازاد تجاری معادل ۵درصد تولید ناخالص داخلی داشت.

آمریکا اکنون درست عکس این وضعیت را دارد، همان قدر که انگلیس در آن زمان مازاد تجاری داشت، آمریکا اکنون کسری تجاری دارد.

این کسری چینی‌ها را قادر ساخته تا از نظر اقتصادی با سرعتی بالا خود را تقویت کنند تا جایی که ممکن است چین و شاید هند جای آمریکا را به عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد جهان بگیرند.

اتفاقات متعددی روند تحولات امروز را سریع و پرشتاب کرده است. جنگ‌ها و مصرف‌گرایی مردم از جمله این اتفاقات است.

شاید برای وقوع کابوس آمریکایی حتی لازم نباشد تا سال ۲۰۵۰ صبر کرد. دلار بالاخره جایگاه خود را به عنوان ارز ذخیره از دست می‌دهد و این اتفاق پیامدهای اقتصادی و ژئوپلتیک زیادی دارد.

منبع: گاردین

ترجمه: نیلوفر قدیری