بینظمی جدید جهانی
البته هیچ نقشی برای گروههای افراطی مانند داعش و النصره تعریف نشده بود. افزون بر این، نبرد در بسیاری از بخشهای این کشور شدت گرفت. آنچه بر آشفتگی در منطقه میافزود تحولات یمن بود. این کشور هم متاثر از بهار عربی بود. تظاهرات، حملات مسلحانه و دیپلماسی منطقهای در هم آمیخته شده بود تا یک دولت جدید را به رهبری معاون سابق رئیسجمهور در اوایل سال ۲۰۱۲ روی کار آورد اما این دولت جدید در کشوری قرار بود شکل بگیرد که در آن رقابتها اقتدار دولت و ثبات کشور را تضعیف میکرد. تا سال ۲۰۱۵، توانایی بقای دولت تحت سلطه اهل سنت در هالهای از ابهام قرار داشت و در همین سال بود که عربستان سعودی حمله به نیروهای حوثی از هوا را آغاز کرد. یمن به جرگه کشورهایی در خاورمیانه پیوست که هزینههای انسانی زیادی برای جنگی پرداخت که همزمان یک جنگ داخلی، جنگ نیابتی و جنگ منطقهای بود.
مداخله سعودی به چه دلیل بود؟ این کشور که بهدلیل کاهش قیمت نفت و رقابت بر سر جانشینی در سلطنت دچار ضعف شده بود نیاز داشت تا توجهات را از داخل بهخارج معطوف سازد و این جلب توجه بهخارج البته پرهزینه بود. وزیرخارجه سعودی این مداخله را «جنگ بر حسب ضرورت» [war of necessity] معرفی میکرد اما در عمل این مداخله یک «جنگ بر حسب انتخاب» [war of choice] بود. عربستان سعودی گزینههای مناسبتری برای حفاظت از خود داشت؛ گزینههایی که با تواناییهای نظامی محدود این کشور و موقعیت مالی کاهش یافتهاش بیشتر انطباق داشت. نتیجه واقعی این شد که عربستان سعودی خود را در برابر داعش آسیبپذیرتر میدید؛ گروهی که میتوانست خود را به منزله یک جنبش اصلاحی در برابر خیل عظیمی از سعودیهای جوان و مطلع از فضای مجازی جلوهگر سازد که چشمانداز شغلی اندکی داشته و از فساد فراگیر و نابرابری خسته شدهاند.
یک کشور دیگر هم هست که شایسته است نامش در اینجا آورده شود: عراق. آشفتگیهای آنجا در راستای عملکرد بهار عربی نبود. برعکس، حوادث بحرانی از چند سال پیشتر شروع شده بود. شرایط عراق طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ از «بد» به «بدتر» میل کرد. بیشتر تشکیلات سیاست خارجی در ایالاتمتحده مدافع کاهش نقش آمریکا در آن چیزی بودند که درحال تبدیل شدن به یک «شکست مفتضحانه» بود. با این حال، بوش در اوایل سال ۲۰۰۷ تصمیم جدید و متفاوتی اتخاذ کرد؛ تصمیمی که بهدنبال ارائه امنیت به ساکنان منتهیالیه غرب عراق بود که عمدتا بخش سنینشین این کشور بودند. این سیاست دو بعد داشت: بسط حمایت مالی و نظامی برای انتخاب قبایل اهل سنت (چیزی که گاهی از آن با عنوان «بیداری اهل سنت» [Sunni Awakening] یاد میشود) و افزایش حضور نیروهای آمریکایی به ۳۰ هزار سرباز که اغلب از آن با عنوان «موج افزایش نیرو» [surge] یاد میشود. این تلاش ظاهرا تا حدود زیادی موفقیت یافت و تا پایان سال ۲۰۰۸ «القاعده در عراق» در موقعیت دفاعی قرار گرفته بود و بخشهای مهمی از این کشور به میزانی از ثبات دست یافته بود. بوش بهعنوان یکی از آخرین اقدامات سیاست خارجیاش «توافقنامه وضعیت نیروها» یا «سوفا» [status-of-forces accord] با نخستوزیر نوری المالکی را امضا کرد که در آن دو طرف پذیرفتند که نیروهای رزمی آمریکایی تا پایان سال ۲۰۱۱ از عراق عقب بنشینند.
باراک اوباما، اندکی پس از ورود به کاخ بیضی شکل در ژانویه ۲۰۰۹، بیرون کشاندن نیروهای آمریکایی را اعلام و شروع به اجرای سریع آن کرد. با این حال، بهزودی روشن شد که عراق فاقد انسجام سیاسی و ظرفیت نظامی برای حفظ نظم است که بهخاطر تداوم نقش نظامی آمریکا اثری از آن دیده نمیشود.
ارسال نظر