آمریکا ناو جنگی خود را به دریای چین جنوبی اعزام کرد
مانور واشنگتن در حیاط خلوت پکن
دنیای اقتصاد- محمدحسین باقی: ورود یک ناو جنگی آمریکایی به منطقه مورد مناقشه دریای چین جنوبی خشم پکن را برانگیخت. پکن معتقد است این اقدام یک «تحریک سیاسی و نظامی جدی است»؛ تحریکی که میتواند روابط دو کشور را بیش از پیش متشنج کند. به گزارش گاردین، ناوشکن «یواساس استتم» وارد حوزه ۱۲ مایل دریایی جزیره «ترایتون» که بخشی از جزایر مورد مناقشه «پاراسل» واقع در حد فاصل چین و ویتنام در دریای چین جنوبی است، شد.
آمریکا معتقد است که این اقدام برای تضمین «آزادی دریانوردی» (FON) در آبهای مورد مناقشه انجام گرفته است.
دنیای اقتصاد- محمدحسین باقی: ورود یک ناو جنگی آمریکایی به منطقه مورد مناقشه دریای چین جنوبی خشم پکن را برانگیخت. پکن معتقد است این اقدام یک «تحریک سیاسی و نظامی جدی است»؛ تحریکی که میتواند روابط دو کشور را بیش از پیش متشنج کند. به گزارش گاردین، ناوشکن «یواساس استتم» وارد حوزه ۱۲ مایل دریایی جزیره «ترایتون» که بخشی از جزایر مورد مناقشه «پاراسل» واقع در حد فاصل چین و ویتنام در دریای چین جنوبی است، شد.
آمریکا معتقد است که این اقدام برای تضمین «آزادی دریانوردی» (FON) در آبهای مورد مناقشه انجام گرفته است. اعزام این ناو پیش از تماس تلفنی روسای جمهور چین و آمریکا انجام گرفت. گاردین به نقل از «رسانههای دولتی» میافزاید که «شی» و «ترامپ» در این تماس تلفنی اعلام کردند که «روابط دو کشور به دلیل برخی اقدامات خاص آمریکا از برخی عوامل منفی تاثیر پذیرفته است.» با این حال، شبکه CCTV چین گزارش میدهد که روابط چین و آمریکا پس از دیدار دو رئیسجمهوری در ماه آوریل در اقامتگاه ترامپ در فلوریدا «به نتایج مهمی دست یافته است.» با این حال، بهدنبال اعزام این ناوشکن آمریکایی، پکن نیز کشتیهای نظامی و جنگندههای خود را به پرواز در آورد. «لو کانگ»، سخنگوی وزارت خارجه چین در بیانیهای اعلام کرد: «طرف چینی قویا از طرف آمریکایی میخواهد فورا این اقدامات و مانورهای تحریکآمیز را که نقض حاکمیت چین است و امنیت چین را تهدید میکند، خاتمه دهد.» بیانیه وزارت خارجه چین افزود: پکن تمام اقدامات لازم را برای دفاع از حاکمیت و امنیت ملی خود بهکار خواهد گرفت. به گزارش گاردین، از زمان حضور ترامپ در کاخ سفید این دومین اقدامی است که ازسوی آمریکا برای تحریک چین انجام میشود.
دلایل تغییر موازنه از خاورمیانه به شرق آسیا
چنین بهنظر میرسد که یکی دو دهه آینده، دههای سرنوشتساز در تاریخ تحولات سیاسی جهان و موازنه قدرت در سطح جهانی خواهد بود. شواهد اینگونه نشان میدهد که خاورمیانه به تدریج اهمیت خود را از دست میدهد و در مقابل، این شرق آسیاست که روز به روز در سیاست خارجی آمریکا اهمیت مییابد. به این دلیل که خاورمیانه سرزمینی بحرانخیز است و حجم زیادی از توان سیاست خارجی و منابع آمریکا را به خود اختصاص میدهد، این کشور از دوره اوباما به تدریج تلاش میکند تا از خاورمیانه خارج شود. اگرچه این خروج ممکن است در دوران روسایجمهور (مختلف مانند ترامپ یا حتی پس از ترامپ) شکلی سینوسی به خود بگیرد؛ اما ظاهرا در میان حلقههای فکری و تصمیمگیر سیاست خارجی آمریکا باور به خروج آمریکا از منطقه ریشه دوانده است. برخی بر این باورند که ترامپ هم با پیبردن به این مساله درصدد «هژمونسازی» در خاورمیانه برآمده تا در صورت خروج (احتمالا کامل) آمریکا از منطقه «قدرتهای خصم» مانند روسیه، چین و ... جای آمریکا را نگیرند. در عوض، «قدرتهای دوست» مانند اسرائیل یا عربستان باشند که در قالب هژمون منطقهای جای آمریکا را در منطقه میگیرند. با علم به مساله خروج آمریکا از خاورمیانه بود که فرید زکریا در سال ۲۰۱۲ در یادداشتی چنین نوشت که آمریکا از دوران اوباما تلاش خود را برای تبدیل شدن به صادرکننده انرژی شدت بخشید تا از وابستگی به نفت خاورمیانه تا حدود زیادی رها شود. زکریا نوشت «استقلال انرژی» موضوعی بود که جرقه آن از دوران ریچارد نیکسون زده شد. اگر این مساله به وقوع بپیوندد - صرفنظر از اینکه چه کسی رئیسجمهور باشد- تغییری اساسی در زمینه انرژی رخ خواهد داد که برای آینده انرژی آمریکا مهم خواهد بود. زکریا مینویسد طی دهه گذشته آمریکا یک انقلاب تکنولوژیک را در زمینه استخراج نفت و گاز (شیل) تجربه کرده است. در سال ۲۰۱۱، برای اولین بار از سال ۱۹۴۹، آمریکا به صادرکننده سوخت تبدیل شد. چند مطالعه در همان سال نشان داد که تا پایان این دهه آمریکا از روسیه و عربستان پیشی خواهد گرفت و به بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز تبدیل خواهد شد. این فرصت بهخاطر توانایی آمریکا در استخراج نفت از منابع شنی و رسی (شیل) بهدست آمد که پیشرفتی بس شگرف است که تخمین پیامدهای اقتصادی و ژئوپلیتیک آن دشوار است. زکریا مینویسد: بیتوجهی اوباما به خاورمیانه به این دلیل است که او میخواهد بگوید همانقدر که بورکینافاسو برای ما مهم است خاورمیانه نیز مهم است. او به نقل از اوباما مینویسد اگر این فناوری عملیاتی شود و آمریکا به صادرکننده نفت تبدیل شود در این صورت «ما میدانیم که با خاورمیانه چگونه برخورد کنیم.» اگر در دوران اوباما، او بهدنبال خروجی آهسته از منطقه بود و اجازه داده بود تا از دل بحرانهای موجود و به عبارتی از دل زد و خوردهای منطقهای، نظمی جدید زاده شود. اوباما در مصاحبه با جفری گولدبرگ در آتلانتیک تمام طرفهای منطقهای را به همزیستی با یکدیگر فراخوانده بود؛ اما ترامپ آشکارا وارد گود شده و با تقویت «دوستان و متحدان منطقهای» تلاش دارد تا موازنه قوای منطقهای را به شکلی خشن و عریان بر هم بزند و متحدان خود را بر کرسی «قدرت منطقهای» بنشاند. با این وجود، دولت ترامپ هم اگرچه بهدنبال بر هم زدن موازنه قوای منطقهای در بسیاری از نقاط دنیاست، اما او هم به این حقیقت پی برده که شرق آسیا کانون اصلی نزاع در آینده خواهد بود.
به عبارت دیگر، شرق آسیا نقطه کانونی بحران یا توازن قوای جهانی در دهه آینده خواهد بود. بهنظر میرسد در دستگاه تصمیمگیری آمریکا این درک وجود دارد؛ به همین دلیل، ترامپ با گسست از سیاست چند دههای آمریکا مبنی بر پذیرش «چین واحد» مبادرت به فروش ۳/۱ میلیارد دلاری تسلیحات به تایوان کرده است. اگرچه در دولتهای قبلی آمریکا این مبادلات نظامی هم کم و بیش ادامه داشت؛ اما لااقل سیاست «چین واحد» به رسمیت شناخته شده بود تا خشم «اژدهای زرد» برانگیخته نشود. ترامپ اما آشکارا این سیاست را زیر سوال برده و در راستای بر هم زدن توازن قوا میکوشد روابط نظامی با ژاپن، تایوان و کره جنوبی را تقویت کند. اگرچه این اقدام به بهانه مهار کرهشمالی یا تضمین امنیت دریانوردی صورت میگیرد؛ اما بر اهل نظر آشکار است که هدف اصلی کنترل، مدیریت و در نهایت مهار نظامی چین است.
«مایکل سوین» با همکاری «ونیانگ دنگ» و «ری لسکور» در مقالهای (که به همین قلم بهصورت پاورقی در روزنامه «دنیای اقتصاد» در حال ترجمه است) مینویسند براساس یک تخمین، در حال حاضر واشنگتن اندکی بیش از یک سوم کل هزینههای دفاعی خود را به آسیا- پاسیفیک اختصاص میدهد؛ درحالیکه ۳۰ درصد این هزینهها به سوی خاورمیانه، ۱۰درصد به اروپا، ۵ درصد به قاره آمریکا و درصد اندکی هم به آفریقا میرود و ۲۰ درصد صرف فعالیتهای اطلاعاتی/نظارتی مانند فرماندهی، کنترل، ارتباطات، کامپیوتر، اطلاعات، نظارت و شناسایی (C۴ISR) میشود.
براساس محاسبات موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک (IISS) برای سال ۲۰۰۰، بهکارگیری [و استقرار] ناوهای هواپیمابر در منطقه پاسیفیک حدود ۵۰ درصد بوده است و همین میزان درصد هم در مورد ناوشکنها مصداق دارد. بهکارگیری زیردریاییها ۵۶ درصد و ناوچهها حدود ۷۰ درصد بوده است. در سال ۲۰۱۲، وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد که ۶۰ درصد از تمام کشتیهای نیروی دریایی آمریکا را تا سال ۲۰۲۰ در منطقه پاسیفیک مستقر خواهد کرد. در مقابل، از میان ۱۲۸۷ جنگنده فعال در نیروی هوایی آمریکا، فقط ۲۶۰ فروند به «یگان هوایی آمریکا در منطقه پاسیفیک» (USPACAF) اختصاص یافته است که قابلیت یکپارچه و قابلتوجهی به نیروی هوایی برای فرماندهی پاسیفیک آمریکا میدهد. حدود ۱۰۰ فروند هواپیما هم در منطقه گوام استقرار یافتهاند. بنابراین، نیروهای رزمی یگان هوایی آمریکا در منطقه پاسیفیک (USPACAF) حدود ۲۰ تا ۲۸ درصد از کل نیروهای رزمی نیروی هوایی آمریکا را تشکیل میدهد. این نشان میدهد که منطقه پاسیفیک در دکترین سیاست خارجی روسای جمهور آمریکا اهمیت فوقالعادهای یافته است.
مطالعه مهم سال ۲۰۱۵ موسسه RAND با مقایسه مجموعه قابلیتهای آمریکا و چین به این نتیجه میرسد که «مرز برتری آمریکا در آسیا به تدریج با توانایی چین برای بهبود قدرت خود کم خواهد شد.» CSIS هم در تحلیلی مشابه اعلام میکند که «اگر نفوذ اقتصادی، نظامی و ژئوپلیتیک چین همچنان به سرعتی آهسته [طی چند دهه آینده] به پیش رود، جهان شاهد بزرگترین تغییر در توزیع قدرت جهانی از زمان ظهور آمریکا در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ خواهد بود.» مطالعات دیگر «کارنگی» هم به نتیجهگیریهای مشابهی میرسد. سوین و دوستانش بر این باورند که سال ۲۰۴۰ نقطه عطفی در تاریخ قدرت در جهان خواهد بود؛ چراکه در این سال چین به لحاظ اقتصادی همتراز آمریکا خواهد شد؛ هرچند هستند بسیاری از کارشناسان که معتقدند چین راه درازی دارد تا آمریکا را در چهار بُعد قدرت پشتسر بگذارد. در واکنش به نقشآفرینی آمریکا در دریای چین جنوبی و تایوان، دو منطقهای که چین مدعی حاکمیت بر آنها است، چین و روسیه هم به برگزاری یک رزمایش در دریای بالتیک روی آوردند تا به رقیب غربی چنگ و دندان نشان دهند. چین و روسیه رزمایشهای دریایی خود را در دریای بالتیک آغاز کردهاند و این نشانهای مهم از همکاری نظامی میان دو طرف در منطقهای است که برای ناتو بسیار مهم تلقی میشود. به گزارش آژانس خبری تاس، آندری دنیسف، سفیر روسیه در چین گفت که رزمایشهای مشترک ازسوی نیروهای مسلح چین و روسیه منحصربهفرد است؛ اما این مساله را رد کرد که این رزمایش نظامی برای تحریک قدرتهای رقیب است. منطقه بالتیک به یک مساله مجادلهآمیز میان روسیه و ناتو بدل شده است؛ چون هر دو طرف به دنبال تسلط بر آن هستند و به همین دلیل یکدیگر را به انجام اقدامات تحریکآمیز برای رقابت تسلیحاتی در اروپا متهم میکنند؛ اما سفیر روسیه در چین نگرانیهای غرب را بیمورد خواند. در سالهای اخیر چین و روسیه رزمایشهای مشترک دریایی در دریای بالتیک داشتهاند؛ جایی که ناتو هم رزمایشهای دفاعی خود را در آن افزایش داده است. در رزمایش مشترک نظامی دریایی ۲۰۱۷ که اخیرا آغاز شده چین یک یگان از موشک رهگیر ناوشکن خود را موسوم به «چانگشا»، ناوچه چندمنظوره «یونچنگ»، یک کشتی پشتیبان، هلیکوپترهای حمل شونده روی ناو و تعدادی از تفنگداران ویژه نیروی دریایی را در سن پترزبورگ و کالینینگراد مستقر کرده است؛ کالینینگراد بخشی جدا از خاک اصلی روسیه است که در میان لهستان و لیتوانی در ساحل دریای بالتیک قرار دارد. وزیر خارجه لیتوانی به خبرنگاران گفت که همکاری میان روسیه و چین میتواند تهدیدی برای منطقه باشد. استفن والت، استاد دانشگاه هاروارد، واکنش چین- روسیه را در قالب «موازنه تهدید» تعریف میکند. او معتقد است اساس تشکیل اتحادها در سطح بینالملل «موازنه تهدید» است نه «توازن قدرت.» به همین دلیل، دولتها در واکنش به تهدیدات (تهدید از سوی کشوری که در موقعیت برتر قدرت قرار دارد) دست به اتحاد با یکدیگر میزنند. اساسا، برای شکلگیری یک اتحاد باید هم «منافع مشترک» وجود داشته باشد و هم «تهدید مشترک.» چنین بهنظر میرسد که این دو مولفه اکنون در شرق آسیا وجود دارد. تا زمانی که تهدید از جانب واشنگتن وجود داشته باشد احتمال تشکیل ائتلاف نظامی مسکو- پکن هم قوی میشود. پیام مانور در دریای بالتیک این است که تا زمانی که غرب حریم یا حیات خلوت روسیه و چین را به رسمیت نشناسد این دو کشور هم به حریم و حیاط خلوت رقیب وقعی نمینهند. به این ترتیب، چنین به نظر میرسد که آمریکا در حال «شیفت» از خاورمیانه به منطقه شرق آسیا و پاسیفیک است.
ارسال نظر