بخش سی و پنجم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۲۸ خرداد ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که هرگونه سطح برتری آمریکا در آینده در غرب پاسیفیک - با توجه بهوجود چینی که قدرتمندتر، دارای اعتماد به نفس بیشتر و نفوذ اقتصادی است- احتمالا سطحی نخواهد بود که بتواند در بلندمدت ثبات را حفظ کند. به همین دلیل، برخی نظریهپردازان روابط بینالملل وارد مباحث تئوریک شده و از نظام تکقطبی، دو قطبی یا چندقطبی در منطقه پاسیفیک سخن به میان میآورند.
در مقایسه این دو آلترناتیو توازن قوا [تکقطبی و دو یاچندقطبی]، لااقل سه بررسی سیستماتیک از رابطه میان درگیریهای قدرتهای بزرگ و توزیع قدرت در درون یک سیستم دولتی نشان میدهد که سیستمهای چندقطبی کمی خطرناکتر از سیستمهای دوقطبی هستند.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که هرگونه سطح برتری آمریکا در آینده در غرب پاسیفیک - با توجه بهوجود چینی که قدرتمندتر، دارای اعتماد به نفس بیشتر و نفوذ اقتصادی است- احتمالا سطحی نخواهد بود که بتواند در بلندمدت ثبات را حفظ کند. به همین دلیل، برخی نظریهپردازان روابط بینالملل وارد مباحث تئوریک شده و از نظام تکقطبی، دو قطبی یا چندقطبی در منطقه پاسیفیک سخن به میان میآورند.
در مقایسه این دو آلترناتیو توازن قوا [تکقطبی و دو یاچندقطبی]، لااقل سه بررسی سیستماتیک از رابطه میان درگیریهای قدرتهای بزرگ و توزیع قدرت در درون یک سیستم دولتی نشان میدهد که سیستمهای چندقطبی کمی خطرناکتر از سیستمهای دوقطبی هستند. «جک.اس. لوی» از طریق بررسی سیستماتیک درگیری در مقیاس بزرگ طی سالهای 1495 تا 1975 نشان داد که «برحسب کلیدی ترین شاخصهای جنگ در مقیاس بزرگ، سیستمهای دوقطبی به لحاظ تاریخی باثباتتر از سیستمهای چندقطبی بودهاند در حالی که سیستمهای تک قطبی کمترین ثبات را داشتهاند.» یک آزمایش تجربی در سال 1986 از سوی «ویلیام. آر. تامسون » که قطبیسازی و جنگ را از سالهای 1494 تا 1983 بررسی کرد، نشان داد که درگیری «در وضعیتهای چندقطبی محتملتر» بود. مطالعه اخیر «نانو مونتیرو» نیز دریافت که چندقطبی کم ثبات ترین سیستم توازن قدرت است. با این حال، با وجود مزایای احتمالی این سیستم ها، در هر دو نوع سیستم توازن قدرت، ناامنیهای بالقوه و وسوسهها برای آزمایش و دستیابی به مزیتهای پایدار مرتبط با تغییر نسبی دینامیک قدرت خطراتی اجتنابناپذیر به دنبال دارد. علاوه بر این، حضور بالقوه بیثباتکننده ناسیونالیسم سرسخت یک یا چند قدرت مهم و نظام سیاسی داخلی پرانرژی و دارای اعتماد به نفس و جریانهای مختلف ایدئولوژیک، میتواند «فرهنگ خویشتنداری» را تضعیف کرده و رفتار پرخطر و تهاجمی را تولید کند. سابقه تاریخی- شاید و حتی مهمتر برای مورد ما- نیز نشان میدهد که در یک سیستم دوقطبی که شامل اتحاد میان دو قدرت مسلط است، درگیری اغلب ناشی از مشاجرات یا میان یکی از قدرتهای مهم یا متحد دیگر اوست یا میان دو قدرت کوچکتر که هر یک متحد یکی از قدرتهای مهم است.
در عین حال، کارشناسان با تمام دیدگاههای مختلف شان نیز میپذیرند که (1) اگر [وجود] سلاحهای هستهای موجب نهایت احتیاط در میان طرفهای مربوطه برای تحریک و پاسخ آنها به بحرانها شود یا موجب تلاشهای آشکار یک طرف برای آزمودن عزم [طرف دیگر] شود. احتمال کمتری دارد که [به خاطر ترس از کاربرد همین سلاحهای هستهای] نظامهای توازن قدرت موجب بیثباتی شوند (2) جهانی شدن اقتصاد و الگوهای مرتبط وابستگی متقابل به اندازه کافی عمیق و گسترده و برای ثبات رژیم حیاتی بوده تا موجب احتیاط و ترغیب تلاشهای همکاریجویانه برای حفظ نظام اقتصادی دو سر [متقابلا] سودمند شود. (3) قدرتهای منطقهای کوچکتر (از جمله متحدان قدرتهای مهم) تا حد زیادی از وضع موجود و نظام بینالمللی جهانی بزرگتر راضی هستند. بسیاری از این ویژگیهای «ثبات ساز» و «بیثباتساز» نظامهای توازن قدرت آشکارا در غرب پاسیفیک وجود دارد. نمونههای این دومی [ویژگیهای بیثباتکننده یا بیثبات ساز] شامل اختلافات سرزمینی- دریایی حاصل جمع صفر میان چین و دو متحد آمریکا یعنی ژاپن و فیلیپین و مشاجرات مسلحانه بلندمدت میان دو متحد کرهای پکن و واشنگتن است یعنی جمهوری دموکراتیک خلق کره یا همان کرهشمالی (DPRK) و جمهوری کره یا همان سئول. نوع دیگری از این نوع درگیری بالقوه ایجاد شده از سوی طرف سوم بیتردید در مورد بنبست چین- تایوان مصداق دارد که تایپه - اگرچه متحد آمریکاست اما نه بهطور رسمی - بهعنوان کشوری تحت قیمومیت آمریکا به واشنگتن گره خورده است [در اینجا عامل سوم یعنی آمریکا موجب بیثباتی است].
باید همچنین اشاره کرد که این تنشهای مربوط به طرف سوم، خود یک منبع مهم و بالقوه درگیری میان چین- آمریکا در غرب پاسیفیک است: فعالیتهای مکرر و نزدیک نظارتی - شناسایی ارتش آمریکا در منطقه انحصاری اقتصادی چین (EEZ)، منطقهای به وسعت 200 مایل دریایی که فراتر از خط ساحلی چین میرود. پکن مدتها است ادعا میکند که این فعالیتها به شدت تحریککننده و خطرناک بوده و اغلب خواستار این شده که تعداد این فعالیتها [فعالیتهای شناسایی] کاهش یابد یا کاملا قطع شود و گاهی درصدد متوقف کردن آنها برآمده است. در تلاش برای توجیه این مواضع و اقدامات، مقامهای چینی در مواقعی اظهار داشتند که این فعالیتها دربردارنده «اقدامات متخاصم» است و پکن حق دارد براساس تفسیر خود از کنوانسیون قانون دریاهای سازمان ملل (UNCLOS) مانع آنها شود. واشنگتن این موضع را رد کرده و اصرار دارد که براساس همین کنوانسیون حق قانونی دارد تا این فعالیتهای به ظاهر بیخطر را در منطقه EEZ و بدون اطلاع قبلی انجام دهد. در واقع، چین نیز فعالیتهای «جاسوسی، ردیابی و شناسایی» (ISR) را به شکل محدودتری در منطقه انحصاری اقتصادی ژاپن و آبهای مورد مناقشه در دریای شرقی چین انجام داده و «عبور بیضرر» در محدوده 12 مایل دریایی خط ساحلی آلاسکا را انجام داده است. اگرچه چنین فعالیتی به ریاکاری ظاهری مواضع چین اشاره دارد اما موضع پکن در مورد منطقه انحصاری اقتصادی خود (EEZ) را تغییر نمیدهد. در سوی مثبت قضیه، نمونههایی از سه مجموعه از عوامل ثباتساز برای محیط توازن قدرت در منطقه نیز وجود دارد. اول، چین و آمریکا هر دو دارای توانمندی هستهای چشمگیر و درک خطرات ناشی از بحران یا وخامت هستهای هستند. دوم، این دو قدرت - و سایر دولتهای مهم منطقهای مانند متحدان آمریکا- عمیقا و به شکل بیسابقهای در شبکه گسترده جهانی و منطقهای تجارت آزاد، زنجیرههای تامین تولید، جریان سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی در هم تنیدهاند. این شبکه برای ثبات اجتماعی و حکومتی دولتهای مربوطه به مراتب گستردهتر و مهمتر از دورانی است که روابط کمتر تنیده و کمتر تجاری و دوجانبه میان قدرتهای بزرگ در اواخر قرن 19 و 20 وجود داشت. این نشان میدهد که درگیری دوجانبه چین- آمریکا میتواند هزینههای فوقالعاده زیادی داشته باشد نه فقط برای این دو قدرت بلکه برای کشورهای دیگر هم؛ این هزینهها در شرایط فعلی بسی سنگینتر از هزینههایی است که میتوانست 50 یا 100 سال پیش رخ دهد.
ارسال نظر