بخش هشتم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۲۵ اردیبهشت ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل گفته شد که بدهی شرکتهای دولتی چالشی برای چین است اما این کشور با مدیریت این مساله میتواند آن را حل کند زیرا این بدهیها به اندازهای نخواهد بود که بتواند باری روی دوش دولتهای محلی و مرکزی باشد و تاثیری هم روی نرخ رشد GDP نخواهد گذاشت. همچنین گفته شد که در صورت اصلاح اقتصادی و کژکارکردیهای چین، بر نرخ رشد اقتصادی این کشور افزوده خواهد شد و میتواند سرعت خود را با آمریکا کمتر کند.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل گفته شد که بدهی شرکتهای دولتی چالشی برای چین است اما این کشور با مدیریت این مساله میتواند آن را حل کند زیرا این بدهیها به اندازهای نخواهد بود که بتواند باری روی دوش دولتهای محلی و مرکزی باشد و تاثیری هم روی نرخ رشد GDP نخواهد گذاشت. همچنین گفته شد که در صورت اصلاح اقتصادی و کژکارکردیهای چین، بر نرخ رشد اقتصادی این کشور افزوده خواهد شد و میتواند سرعت خود را با آمریکا کمتر کند.
چین به یک شریک تجاری بسیار مهم - نسبت به آمریکا- برای «آسهآن» (ASEAN) تبدیل شده است. کل تجارت چین با ASEAN-10 (کل صادرات به چین به علاوه کل واردات از چین) بهعنوان درصدی از کل تجارت آسهآن با کشورهای غیرعضو آسهآن از 72/ 5 درصد در سال 2000 به 70/ 19 درصد در سال 2014 افزایش یافت در حالی که کل تجارت آمریکا با آسهآن بهعنوان درصدی از کل تجارت «فرا آسهآن» (extra-ASEAN) از 76/ 21 درصد به 07/ 11 درصد در مدت مشابه کاهش یافت. [ASEAN-10: در سی امین سالگرد تاسیس آ.سه. آن در سال 1997 تعداد ساقههای برنج در لوگوی این اتحادیه از 7 به 10 عدد رسید تا نمایانگر تمام 10 کشور عضو اتحادیه باشد. کشورهای مالزی، تایلند، سنگاپور، اندونزی، فیلیپین، برونئی، ویتنام، لائوس، میانمار (برمه) و کامبوج عضو اتحادیه آ.سه. آن یا اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا هستند و این اتحادیه امروز با احتساب جمعیت کشورهای عضو 537 میلیون نفر جمعیت دارد و مساحت آن به 4 میلیون و 500 هزارکیلومتر مربع میرسد]. روندی مشابه نیز در تجارت آمریکا و چین با ژاپن دیده میشود. در حالی که تجارت با چین بهعنوان درصدی از کل تجارت ژاپن از 75/ 17 درصد در سال 2007 به 48/ 20 درصد در سال 2014 رسید اما تجارت با آمریکا از 13/ 16 درصد به 57/ 13 درصد کاهش یافت. به همین ترتیب، در حالی که تجارت چین با استرالیا بهعنوان درصدی از کل تجارت استرالیا از 15 درصد به 47/ 27 درصد در فاصله 2007 و 2014 افزایش یافت اما تجارت آمریکا با استرالیا از میزان ناچیز 70/ 9 درصد در مدت زمان مشابه به 30/ 7 درصد کاهش یافت.
هند شاید تنها موردی باشد که در آن اهمیت آمریکا و چین بهعنوان شریکی تجاری شکلی ترکیبی و ممزوج شده یافته است و این به احتمال زیاد بهدلیل جایگاه هند بهعنوان کشوری در حال توسعه است. در سال 2009 تجارت با چین که 25/ 9 درصد از کل تجارت هند را تشکیل میداد به آرامی در سال 2013 به 48/ 8 درصد کاهش یافت و در سال 2014 دوباره به 22/ 9 درصد افزایش یافت. در مقایسه، تجارت با آمریکا از 93/ 7 درصد در سال 2009 به 13/ 8 درصد در سال 2014 افزایش یافت و این نشانههایی از همگرایی چین و آمریکا و اهمیت آنها بهعنوان شرکای تجاری برای هند را نشان میداد. اگر به الگوهای تجاری بر حسب ارزش افزوده نگاه کنیم که بهعنوان محصولات نهایی اندازهگیری میشوند (یعنی تقاضای داخلی نهایی یا هزینههای ترکیب شده از سوی مصرفکنندگان، مشاغل و دولت) مقصد نهایی شان آمریکا یا چین است زیرا این الگوی ارزش افزوده چین و آمریکا در سال 2011 برای منطقه آسیا به تعادلی تقریبی رسید. با این حال، برای بیشتر اقتصادها در آسیا، چین بر حسب ارزش افزوده این اقتصادها به استثنای سنگاپور، ژاپن، هند، کامبوج، ویتنام، نیوزیلند و فیلیپین مهمتر از آمریکا است. بر حسب روندهای کلی، صادرات منطقه به چین از صادرات 8 درصدی این منطقه به چین در 25 سال گذشته به 13 درصد امروز رسیده است. از سوی دیگر، صادرات آسیاییها به آمریکا طی دو دهه گذشته روندی نزولی داشته است. تجارت چینیها با کشورهای ASEAN، ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا و احتمالا هند بهطور روزافزونی مهمتر از تجارت با آمریکا میشود. به عبارت دیگر، این کشورها اهمیت در تجارت را به چین میدهند تا آمریکا.
با این حال، تجارت کالاها در حال تبدیل شدن به عامل نسبتا کوچکتری بهعنوان یک جزء در تولید جهانی است تا حدی به این دلیل که محرک رشد جهانی در سالهای اخیر خدمات بوده نه سرمایهگذاری (به ویژه در مورد چین). این یعنی، پتانسیل تجارت کالاها به لحاظ منطقهای و بینالمللی بهویژه در چین و کشورهای در حال توسعه دیگر با توجه به تقاضای پیشبینی شده برای سرمایهگذاری مهم باقی مانده و مهم باقی خواهد ماند. نکته دیگری در مورد این تحلیل از روندهای گذشته این است که در حالی که سهم چین از تجارت منطقهای نسبت به آمریکا بیتردید روندی افزایشی دارد (با فرض اینکه احتمالا روندهای گذشته ادامه یابد) احتمالا با سرعت کمتری افزایش یابد. بهطور خاص، از آنجا که چین شروع به تولید قطعات بیشتری در داخل کرده تا واردات آنها از جای دیگر، ساختار تولیدش بهطور روزافزونی به شکلی عمودی یکپارچه شده است. در نتیجه، رشد واردات عمدتا از شرکای آسیایی از رشد صادرات به شرکای تجاری غربی عقب مانده است و توازن تجاری چین با همسایگان آسیایی از کسری قابلتوجه به مازاد نسبتا متوسط تغییر یافته است. در بلندمدت، تداوم چنین روندهایی نشان میدهد که تجارت چین با همسایگانش - بر خلاف گذشته- بیشتر به نفع چین خواهد بود تا مناطق همسایه اما باید منتظر اهمیت و طول عمر این روند ماند و دید.
سرمایهگذاری و وامهای مستقیم خارجی
در مقابل روندهای تجاری که در بالا گفته شد، سرمایهگذاری چین در منطقه غرب پاسیفیک راه درازی دارد تا حجم کلی سرمایهگذاری آمریکا را تحتالشعاع قرار دهد یا از آن پیشی بگیرد. آمریکا همچنان یک سرمایهگذار مهم در بسیاری از کشورهای مهم منطقه است. با این حال، نرخ بسیار بالای رشد اخیر در سرمایهگذاری منطقه (و جهانی) چین و پیامدهای بالقوه ساختارهای سرمایهگذاری به رهبری چین و برنامههای سرمایهگذاری محور- مانند مناطق مختلف تجارت آزاد، طرح یک کمربند یک جاده- نشان میدهد که اهمیت نسبی سرمایهگذاری چین در آسیا به احتمال زیاد بهطور قابلتوجه در دهههای آینده رشد خواهد کرد. اگرچه کل سهم سرمایهگذاری آمریکا در کشورهای عضو و غیر عضو آ.سه. آن در دهههای آینده بسیار بیشتر از چین خواهد بود اما جریان سالانه سرمایهگذاری در چین ممکن است برای برخی کشورهای مقصد از آمریکا پیشی بگیرد. در واقع، روندهای فعلی نشان میدهد که سرمایهگذاری مستقیم خارجی چین (FDI) در آسیا با سرعتی بیشتر از آمریکا در حال افزایش است.
ارسال نظر