نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش‌های پیشین که به‌عنوان پیش‌درآمد یا مقدمه مطرح شدند به این بحث اشاره شد که چین و آمریکا در منطقه غرب پاسیفیک برای رسیدن به یک توازن قدرت باثبات نیازمند یک چارچوب و درک مشترک هستند. تا زمانی که آن درک و الزاماتش فهمیده نشود نمی‌توان امید به یک توازن باثبات در آن منطقه داشت. این توازن شاید نیازمند میزانی از «چانه‌زنی بزرگ» میان این دو کشور باشد تا به آن وسیله هر دو ملزم شوند که فرآیند ساخت یک توازن قدرت باثبات را شروع کنند. بی‌اعتمادی عمیق میان واشنگتن و پکن می‌طلبد که این فرآیند به تدریج و با گام‌های آهسته و پیوسته تحقق پذیرد.

طی 25 سال آینده اقتصاد، فناوری و سیاست آشکارا تاثیری قدرتمند بر حضور اقتصادی، هزینه‌های دفاعی و ظرفیت‌های نظامی منطقه‌ای در غرب پاسیفیک خواهد داشت. آنچه اهمیت خاصی دارد و به‌طور خاص می‌توان به آنها اشاره کرد از این قرار است: پتانسیل‌های رشد آینده و گرایش‌های بلندمدت در تولید ناخالص داخلی چین و آمریکا، توازن اقتصادی در حال تغییر در منطقه، گرایش‌های فعلی و احتمالا آینده در حوزه هزینه‌های دفاعی و ابداعات تکنولوژیک چین و آمریکا براساس GDP این دو کشور، گرایش‌های فعلی و احتمالا آینده در سیستم‌های کلیدی تسلیحاتی و ظرفیت‌های نظامی دیگر آمریکا و چین، پتانسیل کشورهای متحد برای تلاش بیشتر جهت جبران افول نسبی در ظرفیت‌های نظامی آمریکا. گرایش کلی در این حوزه‌ها از فرسایش پیوسته و احتمالا دائمی قدرت و حضور آمریکا در مقایسه با قدرت و حضور چین و ظهور مبنای ساختاری بالقوه برای توازن دوفاکتوی آینده قدرت میان این دو کشور در غرب پاسیفیک نشان دارد چرا که ظرفیت‌های منطقه‌ای این دو قدرت به سوی برابری خشن میل دارد.

تولید ناخالص داخلی

پیش‌بینی رشد اقتصادی و تاثیر آن بر ظرفیت دولت - خاصه ظرفیت نظامی- به‌ویژه در بلندمدت (یعنی بیش از 5 تا 10 سال) و به‌طور اخص در مساله اقتصادهای به سرعت در حال توسعه‌ای مانند چین مساله‌ای بسیار دشوار است. این دشواری از تعداد زیادی از متغیرهای پویای اقتصادی، تکنولوژیک، سیاسی و اجتماعی برمی‌خیزد که بر رشد و ارتباط پیچیده‌ای که میان سطح کلی رشد اقتصادی و منابع در دسترس حکومت‌ها برای توسعه قدرت نظامی و غیرنظامی وجود دارد، تاثیر می‌گذارد. با وجود دشواری‌های دخیل در ایجاد این پیش‌بینی‌ها و تصویرسازی‌های بلندمدت، اما انجام آن امکان‌پذیر است. با در نظر گرفتن ارزیابی‌های متوسط از رشد تولید ناخالص داخلی پایین، متوسط و بالای چین در بلندمدت و درآمدهای دولتی و ارزیابی‌ها از رشد GDP آینده آمریکا و درآمدهای ارائه شده از سوی اقتصاددان‌های جدی و برجسته، روشن است که جایگاه گذشته و کاملا برتر اقتصادی و نظامی آمریکا در منطقه آسیا- پاسیفیک بی‌تردید دچار فرسایش خواهد شد و به احتمال زیاد سرانجام در بسیاری از حوزه‌ها طی 25 سال آینده یعنی تا 2040 ناپدید می‌شود.

ارزیابی‌ها از رشد تولید ناخالص داخلی چین در بلندمدت به‌طور چشمگیری متفاوت است و به روش‌شناسی و نرخ رشد به‌کار گرفته شده منوط است. در حداقلی‌ترین [یا ارزان‌ترین] حالت، فرض یک نرخ رشد «متوسط» بسیار محافظه‌کارانه و غیرمتداول 75/ 2 درصدی - تولید ناخالص داخلی چین- که با قیمت‌های فعلی اندازه‌گیری می‌شود تا سال 2040 حدود 21 تریلیون دلار می‌شود. اگر نرخ رشد خوش‌بینانه‌تر 4 درصدی استفاده شود، GDP چین تا آن تاریخ اندکی بیش از 28 تریلیون دلار خواهد شد. با استفاده از مجموعه دیگری از پیش‌بینی‌های متوسط GDP براساس داده‌های متوسط صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی در مورد GDP تاریخی و به‌کارگیری مجموعه‌ای محتاطانه و خوش‌بینانه از نرخ رشد GDP، منجر به رقمی اندکی بیش از 29 تریلیون دلار تا سال 2040 می‌شود که براساس قیمت‌های فعلی اندازه‌گیری شده است. در حداکثری‌ترین حالت، مجموعه دیگری از پیش‌بینی‌های انجام شده از سوی «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OECD) که براساس قدرت خرید سال 2010 (PPP) و در شرایط واقعی اندازه‌گیری شده، GDP چین تا سال 2040 به 48/ 36 تریلیون دلار خواهد رسید. براساس این ارزیابی پیش‌بینی شده، GDP چین با نرخ رشد ترکیبی سالانه (CAGR) 4 درصدی در فاصله 2015 تا 2040 افزایش خواهد یافت.

از سوی آمریکا، تقریبا هر پیش‌بینی از رشد GDP بلندمدت آمریکا از سوی متخصصان جدی یا سازمان‌های اقتصادی مهم یا در سطح 5/ 2 درصد سالانه است یا نزدیک به این رقم است. به همین ترتیب، GDP آمریکا- که براساس دلار فعلی اندازه‌گیری شده و با فرض نرخ رشد 5/ 2 درصدی سال به سال براساس داده‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی- تا سال 2040 بالغ بر 33 تریلیون دلار خواهد شد. این رقم اندکی بیش از برآورد خوش‌بینانه و محتاطانه از رشد چین است که در بالا به آن اشاره شد (29 تریلیون دلار). با این حال، براساس پیش‌بینی‌های OECD از GDPبلندمدت که براساس قدرت خرید سال 2010 اندازه‌گیری شده، GDP آمریکا در قیاس با GDP 48/ 36 تریلیون دلاری چین براساس همان مقیاس و اندازه گیری، تا سال 2040 فقط 46/ 27 تریلیون دلار خواهد بود.

براساس این ارزیابی پیش‌بینی شده، GDP آمریکا با نرخ رشد متوسط و ترکیبی سالانه 3/ 2 درصدی در فاصله 2015 تا 2040 افزایش خواهد یافت که فقط اندکی پایین‌تر از 5/ 2 درصد فرض شده برای مقیاس‌های فعلی دلاری است. با وجود تغییرات قابل‌توجه در برآوردها، چند دلیل قانع‌کننده وجود دارد که باور کنیم قدرت اقتصادی چین تا سال 2040 برابر با قدرت اقتصادی آمریکا یا برتر از آن خواهد بود. اول، وقتی قدرت ملی را اندازه می‌گیریم، مقیاس PPP (قدرت خرید مردم) احتمالا دقیق‌ترین تصویر را ارائه می‌دهد. برابری قدرت خرید نشان دهنده قدرت خرید ارزهای دو کشور است. این بدین معناست که اگرچه سطح GDP پیش‌بینی‌شده‌ آمریکا ممکن است بر حسب مقیاس فعلی دلار از چین پیشی بگیرد اما شرکت‌ها، نهادهای تحقیقاتی و توسعه‌ای آمریکا و سایر نیروهای مولد در اقتصاد آمریکا نمی‌توانند با یک دلار همان مقدار از منابعی را بخرند که برای نوآوری و تولیدی لازم است که شرکت‌ها و نهادهای چینی می‌توانند. بنابراین، انجام تحقیق و تولید در چین بسیار ارزان‌تر از آمریکا است. در چین، ارزش پول بیشتر از آمریکا است.