بازگشت به خاورمیانه - ۲ آبان ۹۵

جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به عملیات ضدتروریستی پسا ۱۱ سپتامبر علیه القاعده و داعش اشاره و گفته شد که از سال ۲۰۰۱ ایالات‌متحده به‌دنبال شناخت گروه‌های جهادی بوده است. حملات ۱۱ سپتامبر بهانه لازم برای سرکوب گروه‌های جهادی را به آمریکا داد. ابزارهای ضدتروریستی این کشور عبارت بود از تکنیک‌های بازجویی «پیشرفته»، عملیات‌های دستگیری و کشتن با استفاده از نیروهای ویژه، توانایی انجام کشتار هدفمند از سوی هواپیماهای بدون سرنشین و جنگنده‌ها و به اشتراک‌گذاری ظرفیت‌های اطلاعاتی برای فعال‌کردن شرکای خارجی جهت انجام تحقیقات، دستگیری و بازجویی از بازداشت‌شدگان. همچنین گفته شد که آمریکا بیش از هزار حمله با هواپیماهای بدون‌سرنشین انجام داده است: بیش از ۴۰۰ حمله در پاکستان، ۳۰۰ حمله در افغانستان، ۱۰۰ حمله در یمن، ۲۰ حمله در سومالی و صدها حمله در عراق و سوریه (هرچند بسیاری از این نوع حملات در عراق در حمایت از عملیات‌های رزمی متعارف بوده است). اکثریت قریب به اتفاق این حملات در دولت اوباما اتفاق افتاده است.

ارزیابی

نقطه ضعف اصلی بسیاری از این انتقادات این است که آنها تمرکز بیش از اندازه‌ای بر تاکتیک دارند؛ در حالی که در پرداختن به راهبردهای گسترده‌تر مبارزه با تروریسم و عملیات نظامی علیه گروه‌هایی مانند داعش یا القاعده شکست خورده‌اند. سیاست‌های واشنگتن به برانگیختن بسیاری از درگیری‌هایی یاری رسانده که عملیات‌های مبارزه با تروریسم و نظامی این کشور در خاورمیانه اساسا به دنبال ضربه زدن و مهار این درگیری‌ها بود. تاثیر این سیاست‌های سیال در هدف یا وسعت، منطقه‌ای بوده و در مقیاس، ژئوپلیتیک. حملات هوایی یا حملات هواپیماهای بدون‌سرنشین ابزارهایی ناکافی برای تعامل با مشکلاتی است که ریشه در سیاست‌های محلی مشکل‌ساز و خط‌مشی‌های آمریکا دارد. اینکه حمله دیگری از نوع ۱۱ سپتامبر وجود نداشته یک دستاورد مهم است و این مهم به ترکیبی از تمرکز پایدار، کار قوی اطلاعاتی، فشار مداوم بر القاعده و دشمنان بی‌کفایتی نسبت داده می‌شود که شامل بمب‌گذارانی می‌شود که بمب را زیر لباس‌های خود پنهان می‌سازند؛ بمب‌گذارانی که حملات بعدی را انجام دادند.

با این حال القاعده رشد کرده، گسترش یافته و باعث تولد داعش شده که اکنون در بسیاری از حوزه‌ها رقیب القاعده بوده و گاهی بر این گروه سایه افکنده است. اگرچه جذابیت آنها مطلقا محدود شده است اما فعالیت و البته دسترسی گروهی این جهادیون بسیار بیش از قبل شده است. از این‌رو تصور بر این است که طی جنگ افغانستان (۱۹۸۹- ۱۹۷۹) ۵ تا ۱۰ هزار مبارز خارجی عمدتا عرب از اقصی نقاط جهان برای مبارزه با شوروی به افغانستان سفر کردند. همچنین تصور بر این است که طی جنگ در عراق (۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱)، ۴ تا ۶هزار مبارز خارجی برای نبرد به این کشور سفر کردند که اکثر آنها از عربستان و لیبی بودند. در مقایسه، فقط در جنگ ۵ ساله در سوریه، بیش از ۳۵ هزار مبارز خارجی از بیش از ۱۲۰ کشور برای مبارزه به آنجا سفر کردند. بسیج جهادیون در سوریه بی‌سابقه است.

از ۱۱ سپتامبر به این‌سو، حدود ۴۵ آمریکایی در آمریکا به دست تروریست‌های جهادی کشته و حدود ۱۶۰ آمریکایی هم به‌دست تروریست‌ها در خارج از آمریکا کشته شده‌اند. این یک نشانه مثبت و موفقیت در سیاست مبارزه با تروریسم آمریکاست. با این حال، تعداد حوادث تروریستی در خاورمیانه و شمال آفریقا - که تا حد زیادی به تروریست‌های جهادی (از انواع مختلف) نسبت داده می‌شود- طی این بازه زمانی بیش از ۵ برابر شده و منجر به ده‌ها کشته شده است. افزون بر این، برخی از گروه‌هایی که به شدت از سوی آمریکا هدف گرفته شدند - مانند داعش، القاعده و زیرشاخه‌هایشان و طالبان- با تمام معنا سرعت و دامنه عملیات خود را افزایش دادند. با توجه به این واقعیت، درخواست برای ارزیابی مجدد سودمندی و کارآمدی تکنیک‌های مورد استفاده در مبارزه با این گروه‌ها - و به‌طور اخص حملات هواپیماهای بدون‌سرنشین - ظاهرا درست است. دشوار است از این نتیجه‌گیری احتراز کنیم که ایالات‌متحده در حال «پیروزی» در جنگ علیه تروریسم جهادی در خاورمیانه و شمال آفریقا نیست.

10- بازدارندگی، اجبار و تضمین

در حالی که عملیات‌های طولانی مبارزه با تروریسم و مبارزه با شورش و جنگ‌های متعارف تمرکز اصلی بیشتر تحلیل‌ها در مورد نقش آمریکا در خاورمیانه بوده اما تهدید یا استفاده از زور برای بازدارندگی یا اجبار دشمن و خصم و تضمین دادن به شرکا و متحدان برای سیاست آمریکا در منطقه مهم بوده و توجیه اصلی حضور گسترده آمریکا در آنجاست. بازدارندگی یک رسالت نظامی مهم برای آمریکاست و تضمین یکی از مهم‌ترین مزایای مشتق شده از آن است. اجبار هم برای سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا مهم بوده است. با این حال، بررسی تلاش‌های آمریکا در خاورمیانه برای استفاده از زور محدود برای بازدارندگی، اجبار یا تضمین نشان می‌دهد که عملکرد این وظایف حساس ملی و امنیتی - در بهترین حالت- یکسان نبوده و درس‌های مهمی می‌توان از مطالعه وقایع گذشته گرفت.

مورد مطالعاتی 1: مداخله موفق

عملیات اهتزاز پرچم بر روی تانکرها طی جنگ ایران- عراق در پاسخ حمله به کشتی‌های بی‌طرف عبوری از تنگه هرمز و خلیج‌فارس طی جنگ ایران و عراق، ایالات‌متحده عملیات «اراده جدی» را در جولای ۱۹۸۷ شروع کرد که ماموریت آن اسکورت نفتکش‌های کویتی در خلیج‌فارس بود که پرچم آمریکا بر فراز آنها به اهتزاز درآمده بود. واشنگتن تصور می‌کرد که حضور ناوگروه رزمی USS Kitty Hawk در دریای عرب مانع حمله به این کاروان‌ها می‌شود. پیش از اینکه اولین کاروان کشتی‌ها به مقصد برسد، این بازدارندگی شکست خورد آنگاه که نفتکش بریجتون (Bridgeton) که پرچم آمریکا را حمل می‌کرد با مین برخورد کرد. به دلیل آسیب اندک و فقدان تلفات، ایالات‌متحده عدم پاسخ را انتخاب کرد تا بهانه‌‌ای برای مقابله به‌مثل ایجاد نشود.