بازگشت به خاورمیانه - ۲۷ مهر ۹۵

جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل «ستیز» در خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت. این نزاع بیشتر به ستیز مذهبی اشاره دارد. نویسندگان بر این باورند که ستیزهایی که در دیگر مذاهب رخ می‌دهد خشن‌تر و طولانی‌تر از ستیزهایی است که در میان مسلمانان رخ می‌دهد. خاورمیانه به تعبیر هنری کیسینجر یک نظام دولتی «پیش‌وستفالیا» است که در آن دولت‌ها حاکمیت انحصاری دولت‌های دیگر بر قلمرو خود را نمی‌پذیرند و بی‌وقفه در امور داخلی‌شان مداخله می‌کنند. همچنین اشاره شد که به دلیل منابع موجود در منطقه و موقعیت آن در چهار راه قاره‌ها، قدرت‌های بزرگ به لحاظ تاریخی در آنجا نفوذ کرده و در امور منطقه مشارکت کرده‌اند. قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بارها تلاش کرده‌اند تا توازن دیپلماتیک و منطقه‌ای را به نفع متحدان و اقمار خود دگرگون کنند و مانع ظهور قدرت هژمون منطقه‌ای و تداوم جنگ‌ شوند. همچنین به نقش و مداخلات آمریکا در جنگ‌های منطقه‌ای نیز اشاره شد.

آزاد‌سازی کویت در سال ۱۹۹۱ از سوی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا نقطه عطفی در موقعیت و اقبال آمریکا در خاورمیانه را برجسته کرد، نیروی مضاعفی به دیپلماسی عرب- اسرائیل بخشید، موجب توافق صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ میان اسرائیل- فلسطین و زمینه ساز توافق صلح اردن- اسرائیل در سال ۱۹۹۴ شد. با این حال، ظرف چند سال، تحریم‌ها بر عراق و تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل یک واکنش قدرتمند و منفی ضدآمریکایی را به وجود آورد. حضور ارتش آمریکا در عربستان نیز موجب تنش‌هایی میان واشنگتن- ریاض شد و نتیجه آن ظهور اسامه بن‌لادن و القاعده بود که به دلیل «حضور در کشور حرمین شریفین» آمریکا را هدف قرار دادند و حملات ۱۱ سپتامبر را آفریدند. «عملیات آزادی عراق» (۲۰۰۳- ۲۰۱۱) تهدید صدام علیه منافع آمریکا و منطقه را پایان داد و احتمال یک آینده آزاد و دموکراتیک را برای مردم عراق به‌وجود آورد. اما این جنگ نافرجام عواقب ناخواسته‌ای به ارمغان آورد از جمله شورش نهفته اهل سنت، - که منجر به ظهور «القاعده در عراق» (AQI) و سپس «دولت به اصطلاح اسلامی (داعش)» شد- و توسعه نفوذ ایران در عراق. شورش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ سقوط رژیم زین‌العابدین بن‌علی در تونس، مبارک در مصر، قذافی در لیبی را سرعت بخشید و موجب اپیدمی جنگ‌های داخلی و شکست دولت‌ها در لیبی، صحرای سینا، یمن، سوریه و عراق شد که باعث جذب بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای - ائتلاف تحت امر آمریکا در عراق و سوریه، ایران و متحدانش و روسیه در سوریه- به خود شد و فرصت‌هایی برای القاعده و داعش برای توسعه فعالیت‌های منطقه‌ای شان فراهم کرد. ضعف پایدار سیستم کشورهای عربی، شتابی که در پس خشونت‌ها وجود دارد و قیمت‌های پایین نفت عملا مطمئن ساخت که نزاع‌های منطقه‌ای تا مدتی ادامه خواهند داشت و ممکن است به لبنان، اردن، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هم تسری یابند. برای دولت‌های حافظ وضع موجود، مانند آمریکا، بیشتر بخش‌های منطقه دیگر وضع موجود برای حفظ کردن ندارد. از این‌رو، این منطقه احتمالا شاهد بر آمدن نظریه «قوهای سیاه» - نظریه قوهای سیاه اشاره به این موضوع دارد که نمی‌تواند همیشه یک حکم و قاعده کلی صادر کرد - خواهد بود.

ارزیابی

این ارزیابی از محیط امنیتی تاثیراتی بر استراتژی آمریکا در خاورمیانه دارد:

* تجربه سه دهه گذشته این منطق را تایید می‌کند که جنگ‌ها به ندرت اقداماتی سازنده هستند و عموما بهتر است با آنچه از آن ممانعت می‌کنند مورد قضاوت قرار گیرند تا آنچه انجام می‌دهند. بنابراین، ایالات‌متحده باید انتظارات اندکی از نتیجه‌ای که می‌خواهد با مداخله نظامی در منطقه به آن دست یابد داشته باشد. با این حال، آمریکا باید از پتانسیل «دیپلماسی تغییر» آگاه باشد مانند تغییری که جنگ ۱۹۷۳ به‌دنبال آورد که آمریکا را قادر کرد تا مصر را به متحد تبدیل کند و مبنایی برای توافق صلح مصر- اسرائیل فراهم آورد.

* زمان‌هایی وجود خواهد داشت- مثل جنگ ۱۹۹۱ خلیج‌فارس، جنگ افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر و عراق پس از سقوط موصل به دست داعش در سال ۲۰۱۴- که «مداخله ممکن است لازم باشد» و «تاثیر آن سودمند و پایدار باشد». با این حال، در اغلب موارد، مزیت‌های مدنظر مداخله گذرا خواهد بود. دامنه و ماهیت مداخلات آینده آمریکا و روش استفاده و به‌کارگیری ارتش آمریکا باید متناسب با محیط امنیتی این منطقه بی‌ثبات و منافعی باشد که در خطر قرار گرفته است.

* ایالات‌متحده باید «راه‌حل‌گرایی»، یعنی تمرکز بر حل یا یافتن راه‌حل برای مشکلات منطقه را ترک کند. لااقل هم اکنون، بهترین چیزی که آمریکا می‌تواند برای منطقه امید داشته باشد همانا شکل دادن، اعمال نفوذ و در نهایت مدیریت مشکلاتی است که به‌طور مستقیم بر منافع آمریکا تاثیر می‌گذارد آن هم با کاهش تهدیدهای برخاسته از منطقه و در عین حال تشویق و ساختن روندهای مثبت.

* موفقیت تلاش‌های ضدتروریستی و ضدشورشی آمریکا اغلب منوط است به سیاست‌های شرکای منطقه‌ای آمریکا؛ با این حال، تداوم فرهنگ سیاسی بازی با حاصل جمع صفر یا یک نفر برنده، بقیه بازنده به تقویت گروه‌های افراطی و شبکه‌های تروریستی که آمریکا اکنون در حال مبارزه با آنهاست کمک می‌کند. مولفه‌هایی که تحکیم پیروزی‌های نظامی برای ایالات‌متحده و متحدانش را دشوار ساخته فرصت‌هایی برای تضعیف یا از میان بردن دستاوردهای دشمنان به دست می‌دهد. با این حال، منطقه «خود سازمانده» نیست؛ برای انجام این کار، آمریکا باید با شرکای محلی علیه دشمنان همکاری کند درست همان طور که این کار را علیه شوروی در خاورمیانه در دهه ۷۰ و در افغانستان در دهه ۸۰ انجام داد.

8- استراتژی بی‌ربط: هماهنگی روش‌ها، ابزار و اهداف

استراتژی در مورد انتخاب «روش‌ها» و «ابزارهای» کافی برای دستیابی به «اهداف» واقع‌گرایانه و به‌دست آوردنی است. اتحاد پیوسته میان روش‌ها، ابزارها و اهداف در عین توازن ریسک و زمان در دسترس پیش‌شرط‌های یک استراتژی کارآمد است. با این حال، ایالات‌متحده اغلب در اتحاد و متوازن ساختن این مولفه‌ها در بسیاری از مداخلات نظامی خود در خاورمیانه از زمان جنگ خلیج‌فارس در سال ۱۹۹۱ به این‌سو شکست خورده است. قدرت‌های بزرگ دیگر- در گذشته و حال- اغلب تلاش چندان بهتری به خرج نداده‌اند که همین موضوع تسلای اندکی می‌دهد. یک ادبیات غنی‌ وجود دارد که ریشه‌های عملکرد استراتژیک ناهموار آمریکا را مشخص می‌کند و از آنجا که استراتژی همواره سخت است، ایالات‌متحده باید بهتر و بیشتر تلاش کند. منافع نهایی‌اش به آن بسته است.