بخش هجدهم
بازگشت به خاورمیانه - ۲۶ مهر ۹۵
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که غرب مدتها برای توسعه چارچوبهای امنیتی خود در خاورمیانه تلاش کرد (که با پیمان بغداد در دهه ۵۰ میلادی آغاز میشود) اما این ناامنی در خاورمیانه است که در حال گسترده شدن به سوی غرب است. اگر در گذشته، جنگهای اروپایی (جنگ جهانی اول و دوم) در سطح جهانی رخ میداد، اما امروز این جنگهای خاورمیانه است که در حال توسعه یافتن به فراسوی منطقه و جهان است. همچنین به تاثیر محیط امنیتی خاورمیانه هم اشاره شد و به مولفههایی که در این میان تاثیرگذارند اشاره شد.
جیمز اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که غرب مدتها برای توسعه چارچوبهای امنیتی خود در خاورمیانه تلاش کرد (که با پیمان بغداد در دهه ۵۰ میلادی آغاز میشود) اما این ناامنی در خاورمیانه است که در حال گسترده شدن به سوی غرب است. اگر در گذشته، جنگهای اروپایی (جنگ جهانی اول و دوم) در سطح جهانی رخ میداد، اما امروز این جنگهای خاورمیانه است که در حال توسعه یافتن به فراسوی منطقه و جهان است. همچنین به تاثیر محیط امنیتی خاورمیانه هم اشاره شد و به مولفههایی که در این میان تاثیرگذارند اشاره شد. از آن جمله نقش مذهب و مولفههای مذهبی است که در این بخش هم به آن اشاره خواهد شد.
نزاعهای مذهبی، خواه در درون یا میان اجتماعات عقیدتی، عموما طولانی مدت تر، خشنتر و حل آن از بقیه ستیزها دشوارتر است هرچند مطالعات کمی نشان میدهد که درگیریهایی که شامل مسلمانان میشود نسبت به سایر مذاهب نه خشنتر و نه طولانیتر است. به عبارت دیگر، ستیزهایی که در دیگر مذاهب رخ میدهد خشنتر و طولانیتر از ستیزهایی است که در میان مسلمانان رخ میدهد. از آنجا که فرهنگ و مذهب بیتردید به تبیین پویاییهای ستیز منطقهای کمک میکنند اما مولفههای ساختاری - بهویژه ویژگیهای نظام دولتی در منطقه- بیتردید نقش ایفا میکنند. خاورمیانه به تعبیر هنری کیسینجر یک نظام دولتی «پیش وستفالیا» است که در آن دولتها حاکمیت انحصاری دولتهای دیگر بر قلمرو خود را نمیپذیرند و بیوقفه در امور داخلیشان مداخله میکنند. از اینرو، برای چندین دهه، هویت غالب عربی- اسلامی در منطقه مداخله دولتهای منطقهای و بازیگران غیردولتی در امور بازیگران منطقهای دیگر در زمینههای ناسیونالیستی یا مذهبی را مشروعیت بخشیده است. به همین ترتیب، به دلیل منابع موجود در منطقه و موقعیت آن در چهار راه قارهها، قدرتهای بزرگ به لحاظ تاریخی در آنجا نفوذ کرده و در امور منطقه مشارکت کردهاند. قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای بارها تلاش کردند تا توازن دیپلماتیک و منطقهای را به نفع متحدان و اقمار خود دگرگون کنند، مانع از این شوند که دشمنان پیروزیهای خود را تحکیم بخشند، مانع ظهور قدرت هژمون منطقهای و تداوم جنگها شوند. پس از شورشهای عربی در سال ۲۰۱۱، این روندها با تکثیر دولتهای ضعیف و ناکام بدتر شد و به گروههای تروریستی مانند داعش و القاعده اجازه داد تا در مناطق بیحکومت، حاکم شوند و دولتهای جاه طلب عرب مانند عربستان سعودی، امارات متحده و قطر و دولتهای غیرعربی مانند ترکیه، ایران و روسیه در درگیریهای سراسر منطقه با هم به رقابت بپردازند. ستیزها پیچیدهتر و در هم تنیدهتر شدهاند و منجر به ظهور «نظام جنگی» منطقهای شده که از صحرای آفریقا تا آسیای جنوبی را شامل میشود؛ نظامی که در آن اسلحه، مبارزان خارجی، تاکتیکها و تکنیکها و مبارزان از یک حوزه درگیری به حوزهای دیگر مهاجرت کرده و اغلب این جنگها را تشدید کرده و باعث دمیدن جان تازهای به آنها میشوند و ستیزهای منطقهای بالقوه را ایجاد میکنند. این مولفههای محیط عملیاتی خاورمیانه تمایل به تقویت آن ویژگیهایی داشته که ذاتا جنگی بوده که پیروزی را در بهترین حالت سیال/ دور از دسترس میسازد: ابهام، پیچیدگی، عدم قطعیت و امتناع مکرر شکست خوردگان برای پذیرش شکست. از اینرو خاورمیانه:
* واقعیتهای جدید خلق شده به واسطه جنگها ظرف چند سال با نیروهای اجتماعی و سیاسیای که این جنگها رها کردند از میان رفته است.
* جنگها اغلب عواقب ناخواستهای به همراه دارند که به اندازه تهدیداتی که به همراه دارند آزار دهندهاند.
* جنگها به ندرت اختلافات اساسی را حل کردهاند و اغلب منادی دور جدیدی از جنگ بودهاند؛ در واقع، میوههای پیروزیهای بزرگ زودگذر بودهاند.
جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل موجب پیروزی اسرائیل شد که عواقب نظامی اش بهزودی به چالش کشیده شد. دولتهای عربی که مایل به پذیرش اشغال و شکست نبودند و از سوی حامی شوروی شان از نو تسلیح شدند دو تلاش دیگر را برای واژگونه کردن «وضع موجود» پساجنگ شروع کردند: جنگ فرسایشی ۱۹۷۰- ۱۹۶۸ اسرائیل و مصر و جنگ ۱۹۷۳ اعراب- اسرائیل. جنگ ۱۹۶۷ همچنین ظهور ملیگرایی فلسطینی بهعنوان نیرویی در منطقه را مهار کرد و فاز جدیدی در نزاع اعراب- اسرائیل گشود و زمینه را برای جنگهای داخلی در اردن (۱۹۷۱- ۱۹۷۰) و لبنان (۱۹۹۰ - ۱۹۷۵) هموار کرد. تقریبا ۵۰ سال بعد، منطقه هنوز با تبعات جنگ ۱۹۶۷ دست و پنجه نرم میکند.
اگرچه جنگ ۱۹۷۳ خاتمه یافت و برندهای نداشت- عمدتا به دلیل مداخله دیپلماتیک آمریکا- اما ظاهرا حاکی از تغییری بنیادین در توازن قدرت اعراب- اسرائیل است آن هم با بازگرداندن غرور و اعتماد عربی، ظهور «سلاح نفت»، چهار برابر شدن قیمت نفت و استفاده از پولهای بادآورده ناشی از آن برای تعهد به خریدهای تسلیحاتی بزرگ. با این حال، این تغییر آشکار، دوام چندانی نیاورد. از یکسو، جنگ منجر به صلح جداگانهای میان مصر و اسرائیل (۱۹۷۹) شد:رویدادی دگرگونساز در تاریخ منطقه؛ از سوی دیگر، موجب روی کار آمدن یک عراق نظامی و مسلح به دلارهای نفتی شد که حمله این کشور به ایران در سال ۱۹۸۰ را میسر ساخت و بهدنبال آن جنگی ۸ ساله و خونین به راه افتاد. تهاجم ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان نیز دستاوردهای کوتاهمدتی برای اسرائیل داشت مانند اخراج رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین به تونس. همچنین باعث شد حزبالله لبنان جنگ چریکی و بلندمدت را شروع کند که در سال ۲۰۰۰ موفق به اخراج اسرائیل از لبنان شد. موفقیت حزبالله در لبنان گروه فلسطینی حماس را تحریک کرد تا همین کار را در غزه انجام دهد که در نهایت موجب عقب نشینی اسرائیل از این سرزمین در سال ۲۰۰۵ شد. این موفقیتها حزبالله و حماس را قانع کرد که در «مقاومت» فرمولی برای شکست اسرائیل به دست آوردهاند و این باعث جنگهای ویرانگر بعدی در لبنان در سال ۲۰۰۶ و غزه در سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ شد.
در خلیجفارس، جنگ عراق- ایران (۱۹۸۸- ۱۹۸۰) هم برندهای نداشت اما عراق ادعای پیروزی کرد. در حالی که، پایان جنگ منجر به بحران اقتصادی در عراق شد که نتیجه آن رها شدن صدها هزار سرباز بود که نمیتوانستند در اقتصاد داخلی جذب شوند و کمکی به حال ۸۵ میلیارد دلار بده این کشور به خاطر جنگ کنند. عراق با حمله به کویت در سال ۱۹۹۰، تلاش کرد میراث فاجعه بار جنگ ۸ ساله را با جنگی دیگر جبران کند اما با این کار خود را در تقابل با ایالاتمتحده قرار داد.
ارسال نظر