بخش دوم
عزیز آمریکاییها
بروس ریدل
تحلیلگر موسسه بروکینگز
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش اول گفته شد که در پادشاهی سعودی، تبار خونی مهم است. اگر پدر شما از نسل یا نوادگان مستقیم پادشاه باشد، ممکن است پادشاه شوید. پدر پایهگذار عربستان امروز و پدر تمام پادشاهانی که پس از او آمدند ملک عبدالعزیز بنسعود است که در غرب به ابن سعود معروف است. او ارتش قبیلهای خود را در ریاض در اوایل قرن ۲۰ به قدرت رساند و تا دهه ۳۰ حاکم بلامنازع شبه جزیره عربستان از دریای سرخ تا خلیجفارس بود که شامل مکه و مدینه هم میشد.
بروس ریدل
تحلیلگر موسسه بروکینگز
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش اول گفته شد که در پادشاهی سعودی، تبار خونی مهم است. اگر پدر شما از نسل یا نوادگان مستقیم پادشاه باشد، ممکن است پادشاه شوید. پدر پایهگذار عربستان امروز و پدر تمام پادشاهانی که پس از او آمدند ملک عبدالعزیز بنسعود است که در غرب به ابن سعود معروف است. او ارتش قبیلهای خود را در ریاض در اوایل قرن ۲۰ به قدرت رساند و تا دهه ۳۰ حاکم بلامنازع شبه جزیره عربستان از دریای سرخ تا خلیجفارس بود که شامل مکه و مدینه هم میشد. ابن سعود دست کم ۲۲ همسر و ۴۴ فرزند مورد تایید داشت. از زمان مرگ ابن سعود در سال ۱۹۵۳، شش تن از فرزندان ذکورش به ترتیب بر این پادشاهی حکم راندهاند. فرزند بیست و سوم او، نایف بن عبدالعزیز - پدر محمد که اکنون ولیعهد عربستان است- دومین فرد در صف تاج و تخت برای رسیدن به قدرت بود اما در سال ۲۰۱۲ درگذشت؛ درست چند سال پیش از اینکه جانشین ملک عبدالله شود. همچنین اشارهای به تاریخ تاسیس عربستان و درگیریهای رخ داده و اتحاد آل سعود با محمد بن عبدالوهاب شد.
ائتلاف وهابیت با خاندان سلطنت به آنها اجازه میدهد تا بر جامعه عربستان اشراف داشته و قانون و سنتهای اسلامی را اجرا کنند که تا حدودی این کار را با مهمترین متحدشان در دولت یعنی وزارت کشور انجام دادند. در سال ۱۹۷۰، زمانی که برادر تنی نایف یعنی فهد وزیر بود، او نایف را وزیر کشور کرد. در سال ۱۹۷۵ وقتی فهد ولیعهد شد- پس از اینکه برادر بزرگترشان ملک فیصل از سوی یک شاهزاده معترض که نسبت به معرفی تلویزیون در این پادشاهی آشفته شده بود، ترور شد- نایف جایگزین فهد در وزارت شد. نایف به عنوان وزیر کشور، به «قوس ارتجاعی» معروف بود. او خود را در ارتباط بسیار نزدیک با خشکه مقدسترین عناصر روحانیت قرار داد، با اصلاحات و تغییر مخالف بود، درخواست برای آزادی بیان بیشتر را مطرح میکرد، با شهروندان شیعه و اقلیت به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار میکرد- حدود ۱۰ درصد از جمعیت این پادشاهی در استان شرقی و نفتخیز این پادشاهی قرار دارند- و با اکراه هر نوع توسعهای را تحمل میکرد. وقتی از نایف پرسیده شد که چرا با اصلاحاتی که این پادشاهی را در مسیر تبدیل شدن به پادشاهی مشروطه قرار میدهد مخالف است، درحالیکه بهطور مستقیم چشم به تاج و تخت دوخته بود، پاسخ داد: «نمیخواهم ملکه الیزابت شوم.» سیاستهای او آنقدر شدید بود که نایف در میان جمعیت بزرگ کارگر غیرعربستانی که در این پادشاهی مشغول بودند به «شاهزاده سیاه» معروف شد.
در نوامبر ۱۹۷۹، این پادشاهی با چالش مهمی برای مشروعیت و حکومت خاندان سعودی مواجه شد. گروهی از افراطگرایان اسلامی که معتقد به دوران آخرالزمان بودند، وارد مسجدالحرام شدند و کنترل آن را در دست گرفتند. این بزرگترین مسجد در جهان که کعبه، مقدسترین مکان در اسلام، در آن قرار دارد اولین عبادتگاه به حساب میآید. تنها پس از چند هفته مبارزه سخت از سوی نیروهای وزارت کشور و گارد ملی سعودی، با کمک کماندوهای فرانسوی که خاندان سلطنت آنها را بهطور مخفیانه به خدمت گرفته بود و با مواد شیمیایی مرگباری که این خانواده با اجازه روحانیون وهابی اجازه استفاده از آن در مسجدالحرام را یافته بودند، دولت توانست افراطگرایان را ریشهکن کند. با این حال، آنچه باعث شرمساری دولت سعودی شد این بود که وقتی مجرمان مورد بازجویی قرار گرفتند بسیاری از آنها برای وزارت کشور شناخته شده بودند. برخی حتی قبل از حمله به مسجدالحرام دستگیر شدند اما به سفارش برخی روحانیون ارشد که به نایف نزدیک بودند، آزاد شدند.
با این حال، تقصیر از گردن شاهزاده سیاه به خاطر این حمله برداشته شد. در عوض، فرماندار مکه، یکی از لیبرالترین شاهزادگان سعودی، در نمونه دیگری از الگوی سلطنتی آشنا که هدف آن جلب توجه و رضایت روحانیون و متحدان آنها به قیمت اصلاح طالبان است، سپر بلای این بحران شد. این اپیزود باعث وحشت خانواده سلطنت و نزدیکتر شدن آن به نهاد وهابیت، کند شدن اصلاحات و ورود به تحولات اسلامگرایانه نظامی در کشورهای دیگر شد. بهطور اخص، سعودیها- با کمک فراوان آمریکا- مسلح شده و حتی به حمایت از مجاهدین افغان که با اشغال شوروی طی سالهای ۱۹۷۹- ۱۹۸۹ میجنگیدند، پرداختند.
ملک سلمان فعلی که در آن زمان فرماندار ریاض بود، مسوول جمعآوری پول به صورت مخفی از خاندان سلطنت و سایر اعضای ثروتمند سعودی برای مجاهدین بود. او میلیونها دلار پول به مجاهدین داد و همین فرآیند برای مسلمانان بوسنی و فلسطین هم تکرار شد. سپس، وقتی اسامه بن لادن القاعده را تاسیس کرد، نایف به شکل کاملا آهسته و خزندهای دریافت که القاعده تهدیدی برای این پادشاهی است. او طی جنگ روسیه- افغانستان و زمانی که بن لادن متحد مجاهدین بود، دوست نزدیک بن لادن بود و نایف بر این باور بود که بن لادن تمرکزش بر شکست شوروی است. نایف معتقد بود که معروف شدن القاعده به یک سازمان تروریستی محصول تبلیغات آمریکایی بوده و اطمینان داشت که القاعده تهدید جدی بر این پادشاهی نیست؛ توهمی که او با بسیاری از خاندان سلطنت در آن سهیم بود.
وقتی جورج تنت، رئیس اسبق سازمان سیا، و سایر مقامهای اطلاعاتی آمریکا به نایف هشدار دادند که القاعده یک زیرساخت زیرزمینی گسترده در داخل این پادشاهی ایجاد کرده، نایف تردید داشت تا حدی به این دلیل که او مدتها به انگیزههای آمریکا در منطقه بدبین بود. من به عنوان مشاور خاورمیانه پرزیدنت کلینتون، طی این دوره با نایف تعامل داشتم. او صمیمی بود اما تمایلی به همکاری نداشت. وقتی پایگاه نیروی هوایی آمریکا در «برجهای خُبَر» در ظهران در سال ۱۹۹۶ منفجر شد و ۱۹ نفر از پرسنل نیروی هوایی کشته شدند، نایف تمایلی به اشتراکگذاری اطلاعات با آمریکاییها در مورد مرتکبان این حادثه نداشت. زیرا از این میترسید که آمریکا از این اطلاعات برای توجیه اقدامات نظامی استفاده کند که ممکن بود باعث کشیده شدن این پادشاهی به جنگ شود. اما من به شدت احساس میکردم که او رویکرد ضد آمریکایی داشت تا هراس از وقوع جنگ. نایف همچنان هشدارها در مورد القاعده را سالها نادیده گرفت اما نادیده گرفتن این تهدید سرانجام غیرممکن شد و این شد که محمد بن نایف نبرد علیه این گروه را برعهده گرفت.
ارسال نظر