سوسیالیسم تصنعی

هادی اعلمی‌فریمان

کارشناس مسائل آمریکای لاتین

در مساله ونزوئلا قبل از اینکه نگاه خبری و صرف ژورنالیستی به وقایع و تحولات جاری داشته باشیم، بهتر است که سه مقوله سوسیالیسم، سوسیالیسم قرن بیست‌ویکم و هم پیوندی سوسیالیسم و پوپولیسم را در این مورد خاص، مورد ارزیابی قرار دهیم. هوگوچاوز با پیشینه فکری و اعتقاد به احیای نظام قهرمانی سیمون بولیوار و نگاه ویژه به توده‌های محروم و حاشیه‌نشین از ۱۹۹۸ در راس قدرت قرار گرفت. پیشینه فکری هوگوچاوز به گذشته بازمی‌گردد. وی پس از استقرار در قدرت، شبکه‌ای رسمی و ساختارمند در کشور ایجاد کرد. اگر نگاهی به پیشینه تحولات جاری در ونزوئلا داشته باشیم در شکل‌دهی به کانون‌های بولیوار، چاوز نقش راهبردی داشته است. این کانون‌ها در همه حیطه‌ها کاملا به نظام سوسیالیسم وفادار هستند. حضور کانون‌های بولیوار از سطوح محلی شروع ‌شده و در سطوح منطقه‌ای و ادارات نیز وجود دارند.

برپایی نظام تعاون در کشور، وفاداری شبکه‌ای را در همه ارکان کشور برای وی به ارمغان آورد. چاوز این سیستم را دموکراسی مشارکتی نامید و بنابراین تعبیر و تفسیر خاصی از دموکراسی داشت. در جریان تحولات ونزوئلا دو حزب قدیمی تحت نام اقدام دموکراتیک وکمیته سازمان انتخابات سیاسی مستقل دچار تحولات ساختاری شد و کنار زده شدند. ساختار قدیمی ارتش بانیروهای وفادار به دوحزب تحت نام پیمان پانتوفیخیستا تغییر کرد. این پیمان اشاره به هم‌پیمانی دوحزب با ساختار ارتش داشت. چاوز مجموعه‌ای از نیروهای سرباز و ژنرال‌های وفادار به خود را به بدنه نیروهای مسلح تزریق کرد. بعدها در این ساختار سیاسی و امنیتی، سیاست‌های اقتصادی خود را با نگاه به سوسیالیسم حمایت‌گرایانه و غیرتلفیقی به‌پیش برد. اگر در بحث سوسیالیسم شاخه‌های متعددی را در نظر داشته باشیم_یعنی انواع سوسیالیسم از ناب مارکسی و لنینی تا نوع تجدیدنظرشده و انسانی - می‌توان گفت تنها تعبیر مهمی که هوگوچاوز از سوسیالیسم برداشت کرده و آن را در ونزوئلا اعمال کرد، سیاستی کاملا حمایت‌گرایانه و مستقیم بود.

سیاست‌های حمایت‌گرایانه از منظر وی نه به مفهوم توسعه خاص بلکه اختصاص یارانه وسیع به همه کالاها و خدمات از دلار با نرخ پایین گرفته تا کالاهای عمومی بود. می‌توان گفت این ساده‌ترین تعبیر از سوسیالیسم است که هوگوچاوز در ونزوئلا اعمال کرد؛ فروش نفت و آوردن دلارهای نفتی و تبدیل آن به بولیوار یا کالاها که از ساده‌ترین سیاست‌های سوسیالیستی است و پیچیدگی خاصی ندارد. نمی‌توان شباهتی میان سیاست‌های هوگوچاوز با برزیل، شیلی و آرژانتین فرض کرد. برزیل، شیلی یا مکزیک شرایط بسیار متفاوتی داشته‌اند اما هوگوچاوز درواقع ساده‌ترین راه را برای سوسیالیسم قرن بیست‌ویکم خود در پیش گرفت. سیستمی که چاوز در ونزوئلا در پیش گرفت و اجرایی کرد، مراد نهایی سوسیالیسم نبوده بلکه بخششی بدون کار، تلاش و کارآفرینی بود. با نظام تک‌محصولی نمی‌توان به کمون‌های مارکسیستی رسید. درنتیجه حمایت توده‌های محروم همواره پشتیبان و مشوق چاوز بود. سیاست‌های چاوز، مبتنی بر سوسیالیسم قرن بیست و یکم و حتی تعبیرهای مختلف از سوسیالیسم نبوده، بلکه متاثر از پوپولیسمی بود که با مرگ او این ساختارها متلاشی شد. نیکلاس مادورو، جانشین وی و کسی که همیشه همراه چاوز و همواره پشتیبان او بود، نتوانست ساختار گذشته را به همان شکل حفظ کند. 

دو تحول عمیق در ونزوئلا ایجاد شد، یکی پایین آمدن قیمت نفت که ساختار سیاسی شبکه‌ای چاوز را تقریبا ضعیف و بی‌رمق کرد. در حال حاضر مادورو با تاثیرات عمیق یک فاجعه اقتصادی مواجه است که سیاست، فرهنگ، اجتماع و تمامی ارکان داخلی نظام ونزوئلا را در برگرفته است و می‌توانیم به‌جرات بیان کنیم که بحران ونزوئلا از اقتصاد شروع‌ شده و به تمام ارکان کشور سرازیر می‌شود. همچنین ساختار سیاسی که براساس توزیع حمایت و درخواست وفاداری شهروندان بنا نهاده شده بود، اکنون رکن حمایتی خود را از دست ‌داده است و به همین دلیل وفاداری‌ها به تدریج در حال سست شدن است. جامعه‌ای که از ابتدای روی کار آمدن چاوز دو‌قطبی شده بود، اکنون میل به اکثریت مخالف مادورو دارد. طبقه‌ای که مورد حمایت قرار داشتند اکنون دچار مشکلات شدید اقتصادی هستند و صدای اپوزیسیون رساتر شده است. این استدلال مادورو که مخالفان را به سرمایه‌داری یا دخالت مستقیم آمریکایی‌ها منتسب می‌کرد، حال کارآیی خود را از دست‌ داده است. همه متوجه شده‌اند بخش اعظم مشکلاتی که در کشور وجود دارد، ناشی از ناکارآمدی و بی‌کفایتی سیاست‌های عمدتا سوسیالیستی است. حتی اگر بخواهیم مساله ونزوئلا را خوش‌بینانه دنبال کنیم، می‌توانیم اظهار کنیم سیاست‌های سوسیالیستی قرن بیست‌و‌یکم سیاست‌های بسیار ساده‌ای بوده است که با کاهش قیمت نفت این سیاست‌ها هم ناکارآمد شده و این کشور را دچار مشکلات متعدد اقتصادی کرده است. اقتدار و مشروعیت مادورو نیز به‌تدریج با پروپاگاندای قدرتمند اپوزیسیون در حال از دست رفتن است.

به نظر می‌رسد در فضای جدید، شعارمحو فقر ورسیدن به عدالتی که درگذشته وجود داشت و نهادینه کردن پوپولیسم در واقعیت‌های عرصه سیاست، نتوانسته است پاسخگو باشد. در حال حاضر اپوزیسیون دست بالاتری را دارد و مرتب به جریان ایجاد شده و اعتراض‌ها دامن می‌زند که آخرین آن نیز جمع‌آوری امضا برای برکناری مادورو بود که احتمالا به سرانجام هم خواهد رسید. واکنش‌های نیکلاس مادورو بسیار تند شده است و در فرآیندی که مادورو دنبال می‌کند هر اقدامی که بدون محاسبه عقلانی از سوی دولت وی صورت بگیرد، محملی برای این مساله خواهد شد که وی ضدقانون اساسی عمل می‌کند. تحرکات مادورو در کارنامه وی ثبت خواهد شد و حتی می‌توان شاهد این بود که سیستم قضایی ونزوئلا به‌رغم اینکه به مادورور وفادار است، زمانی از مسائل ضدقانون اساسی استفاده کند، مخصوصا از تهدیدی که وی علیه مخالفان برای شورش و گردهمایی مطرح کرد. به گمان من امروز در ونزوئلا ما شاهد فروپاشی سوسیالیسم ساختگی قرن بیست‌ویکم و پوپولیسمی هستیم که دیگر نمی‌تواند پاسخگو باشد اما به‌رغم تمامی این مسائل برخی از اقدامات هوگوچاوز و جانشین وی، مادورو را نمی‌توانیم نادیده بگیریم، به‌خصوص نقطه روشنی که در تلاش برای همبستگی و ائتلاف بین کشورهای آمریکای لاتین وجود داشت، مانند پیمان‌های منطقه‌ای،‌ همکاری جنوب-جنوب و بحث‌های مرتبط با مشارکت کامل در مرکوسور.

اینها نقاط روشنی است که موجب تزریق امید به این کشورها شد. درعین‌حال امید به‌تنهایی کفایت نمی‌کند چون اینها هیچ‌کدام نتوانست وضعیت اقتصادی منطقه را به‌طور کامل بهبود ببخشد، بلکه کشورها اگر هم توانسته‌اند توسعه را دنبال کنند به‌صورت انفرادی بوده است، مانند برزیل. نگرش به کشورهای آمریکای لاتین نشان می‌دهد که فروپاشی یا سقوط دولت‌ها همواره ارتباط مستقیم با بحران‌های اقتصادی داشته است. حتی ارتش‌ها نیز بعد از کودتا مسوول تامین معیشت ملت شده‌اند. سوژه ونزوئلا الگویی از یک شکست تاریخی ابتکاری ترین نوع سوسیالیسم است که مبنایش حتی ناسیونالیسم فراگیر تمام جنوب بوده است اما تجربه از ۱۹۸۸به بعد نشان داد شاید فردی مانند چاوز یا جانشینان سرخ پوش وی علاقه به این الگو داشته باشند، لکن دیگر کشورها و رهبران راه خاص خود را طی می‌کنند. نتیجه نهایی که از این اتفاقات حاصل می‌شود نتیجه‌ای تاریخی است. کشوری تک‌محصولی که با کاهش قیمت نفت، ساختارهای عوام‌فریبانه آن ازهم‌پاشیده و این حقیقت آشکار شده است که نمی‌توانند در درازمدت مشروعیت خود را حفظ کنند. تنها نسخه‌ای که می‌توان برای چنین سیستم‌هایی پیشنهاد داد این است که اجماع و همبستگی ملی در داخل این کشورها ایجاد شود و همه باید برای ساختن کشور مشارکت کنند. اینکه در کوتاه‌مدت و با شعارهای خاص و با تهییج گروهی از مردم بتوان در مدتی محدود بر صندلی قدرت تکیه داد، کارآمد نیست. آنچه مردم در حال حاضر انتظار دارند اجماع ملی و همبستگی است که بتوانند مسائل مربوط به توسعه را به‌پیش ببرند.