نشانههای جنگ جهانی ارزی
جیم ریکاردز
ستوننویس «دیلی ریکونینگ»
گروه اقتصاد بینالملل: جنگهای ارزی بارها بیشتر از آنچه مورد تصور همگان است قابل قیاس با جنگهای واقعی است و به همان نسبت نیز خسارت، شکست و پیروزی به همراه دارد. جنگهای ارزی اما برخلاف جنگهای واقعی که در آنها هنگام توافق، آتشبس اعلام میشود، بهطور مستمر ادامه مییابند و در همه ابعاد اتفاق میافتند. به نظر میرسد در جنگ ارزی فعلی، دورههای گذرا آرامش به اتمام رسیده و جنگی تمام عیار رخ مینماید.
جیم ریکاردز
ستوننویس «دیلی ریکونینگ»
گروه اقتصاد بینالملل: جنگهای ارزی بارها بیشتر از آنچه مورد تصور همگان است قابل قیاس با جنگهای واقعی است و به همان نسبت نیز خسارت، شکست و پیروزی به همراه دارد. جنگهای ارزی اما برخلاف جنگهای واقعی که در آنها هنگام توافق، آتشبس اعلام میشود، بهطور مستمر ادامه مییابند و در همه ابعاد اتفاق میافتند. به نظر میرسد در جنگ ارزی فعلی، دورههای گذرا آرامش به اتمام رسیده و جنگی تمام عیار رخ مینماید. برای مثال دلار آمریکا که در آگوست ۲۰۱۱ به پایینترین ارزش خود رسیده بود، در میانه سال ۲۰۱۵ به بالاترین ارزش خود طی ۱۰ سال اخیر رسید. این کورس افزایش ارزش دلار از ماه میسال ۲۰۱۳ و سخنرانی برنانکه، رئیس اسبق فدرال رزرو، شروع شد که مشوق سیاستهای انقباضی فدرال رزرو بود و با سیاستهای جنت یلن، رئیس هیات مدیران فدرال رزرو، تشدید یافت. افزایش ارزش دلار در نهایت موجب کند شدن رشد اقتصادی آمریکا شد. اکنون، پس از کاهش ارزش ین ژاپن در سال ۲۰۱۳ و کاهش ارزش یورو در سال ۲۰۱۵ به نظر میرسد وقت کاهش ارزش دلار رسیده باشد. شعلههای این جنگ ارزی آرام آرام به خاک آمریکا نیز کشیده شده است و میتوان رد آن را در
سخنان یلن و گزارشهای فدرال رزرو در ماه مارس جستوجو کرد. در مسیرهای تاریخی این جنگهای ارزی نقاط عطفی وجود دارد که مسیرهای بلندمدت این تعارضها را معکوس میکند. نقاط عطفی که بر خلاف پیشبینیهای متخصصان والاستریت ارزهای قوی و غالب بازار را به بازندگان بازی تبدیل میکنند.
چنین تغییرهایی در روند بازی در بازار ارز چندان غیرطبیعی و بدون سابقه نیست. نرخهای اصلی ارز در دنیا تعادلهایی را نشان میدهند که تا کنون در بازار اوراق بهادار مشاهده نشده است. ارزش سهام و اوراق قرضه میتوانند بین صفر و بینهایت تغییر کنند. هنگامی که ناشر اوراق ورشکسته شود، ارزش اوراق به صفر میرسد و هنگامی که یک تکنولوژی نوین ظهور میکند که قرار است مثلا فیسبوک نسل بعدی باشد، ارزش آن سر به آسمان میگذارد. در حالی که در بازار ارز چنین نوسانهایی غیرمعمول است؛ البته اگر استثناهایی مانند زیمبابوه یا ونزوئلا را نادیده بگیریم. نرخهای اصلی ارز در دنیا غالبا روندهایی صعودی یا نزولی از خود نشان میدهند؛ ولی در انتها این روند معکوس میشود. طی پنج سال گذشته یورو در قیمتهای 48/ 1 دلار (آوریل 2011) و 05/ 1 دلار (مارس 2015) معامله شده است که هرچند بازه وسیعی به شمار میرود ولی هنوز یک بازه با حد بالا و پایین معقول و محدود است. اخیرا یورو تا 13/ 1 دلار افزایش ارزش داشته است،ولی هیچ اقتصاددانی انتظار ندارد که ارزش آن به 2 دلار یا 5/ 0 دلار برسد. در واقع نرخهای ارز همواره دارای حدود بالا و پایین هستند و دقیقا به همین دلیل است هنگامی که به مرزهای بالا و پایین خود میرسند، تغییر جهت میدهند.
در دنیایی که لنگر ارزی نداشته باشیم، چه بهصورت طلا، دلار یا حق برداشت مخصوص (SDR)، بازده نرخهای ارز بهطور روزانه بسیار متغیر و تقریبا غیرقابل پیشبینی است، هرچند در افق بلندمدت با در نظر گرفتن پویاییهای خاص بازار ارز میتوان پیشبینیهایی انجام داد. بر همین اساس، در چنین شرایطی و با در نظر گرفتن افق بلندمدت و پیشبینی روند این نرخها میتوان سود کسب کرد. امروزه، دلار آمریکا به یکی از این نقاط عطف نزدیک میشود. بانک مرکزی آمریکا چنانکه بارها اعلام کرده است، دو هدف در پیش دارد: افزایش نرخ تورم و رساندن آن به 2 درصد (بر اساس شاخص مخارج مصرفی شخصی) و دیگری افزایش نرخ بهره تا 3 درصد طی سه سال آینده. افزایش نرخ بهره باعث تقویت دلار میشود که خود سیاست ضد تورمی است و در اینجا است که تناقض این دو سیاست مشخص میشود؛ یکی سیاستی در جهت افزایش تورم و دیگری پیامدش کاهش تورم است.
درصد تغییر در نرخ ارز (بازده نرخ ارز) بین دو زمان مذکور (آگوست 2011 تا میانه 2015، بازه 52 ماهه) 33 درصد است. این بازده هرچند برای بازار سهام بازدهای رایج است،ولی برای بازار ارز چندان طبیعی نیست. حتی در بازاری که نرخهای ارز کاملا شناور هستند، باید ثبات نسبی برای تغییرات وجود داشته باشد. رابطه مبادله که نسبت متوسط قیمت کالاهای صادراتی به متوسط قیمت کالاهای وارداتی است و نشانگری از ارزش پول کشور، بر اساس تغییرات در عوامل تولید، منابع طبیعی، شرایط جمعیتی، تکنولوژی و ... تغییر میکند ولی در این ابعاد عظیم و با این سرعت تغییرات آن طبیعی نیست. در واقع چنین بازدهای برای دلار طی مدت زمانی اندک نشاندهنده یک شوک دلاری برای رساندن نرخهای بهره از مقادیر نزدیک به صفر به سطوح نرمال است.
نرمالسازی نرخهای بهره هزینه سنگینی را به همراه دارد. این هزینه از طریق افزایش ارزش دلار خود را عیان میکند و بر درآمد بخش خصوصی و قیمت سهام به دو روش اثرگذار است: کاهش صادرات و دیگری کاهش درآمدهای آمریکا در خارج از مرزهای خود که باید به دلار بازگردانده شوند. از طرف دیگر این افزایش ارزش دلار طی ادوار اخیر خود بهصورت یک استراتژی انقباضی عمل کرده و اثرات ضدتورمی داشته است و به همین دلیل نرخ تورم پس از 2011 همواره روند نزولی داشته و از نرخ هدف فدرال رزرو (2 درصد) بهطور مستمر فاصله گرفته است.
با استناد به استدلالهای فوق میتوان ادعا کرد که دلار به زودی باید روند معکوس در پیش بگیرد و ارزش آن کاهش یابد. ولی فدرال رزرو در نظر دارد طی ماههای آتی نرخهای بهره را دوباره افزایش بدهد که خود باعث افزایش دوباره ارزش دلار و فشار بر قیمت آن میشود. با این حال، وقتی روند تضعیف اقتصاد آمریکا و بازار سهام بر فدرال رزرو عیان بشود، که احتمالا اواخر سال 2016 باید انتظار آن را داشته باشیم، شاهد یک نقطه عطف در جنگ ارزی در دنیا خواهیم بود. هنگامی که ارزش دلار آمریکا کاهش بیابد فدرال رزرو خواهد توانست به نرخ تورم مطلوب خود دست یابد. از طرف دیگر، در چنین شرایطی سرمایهگذاران در بازار ارز اگر کمی مدبرانه و هوشمندانه عمل کنند، میتوانند از این نقطه عطف بهره ببرند و سود فراوانی کسب کنند.
ارسال نظر