نویسنده: جاستین فاکس

ترجمه: میلاد محمدی

در سال ۱۹۷۶ یکی از دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه استنفورد به نام «تری لین کارل» به دیدن «پابلو پرز آلفونسو»، بنیانگذار «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپک) رفت.کشور پرز آلفونسو، یعنی ونزوئلا، در آن دوران در میانه یک جهش درآمدی با منشأ نفت قرار داشت، ولی او نسبت به این قضایا خوش‌بین نبود.


پرز آلفونسو از کارل خواسته بود به مطالعه این موضوع بپردازد که نفت با کشورش چه می‌کند و دیدگاه خودش را هم به این شکل ابراز کرد: «10 سال پس از این، بیست سال پس از این، تو خواهی دید. نفت برای همه ما ویرانی خواهد آورد.» پرز آلفونسو، کسی که نفت را «نجاست شیطان» نامیده بود، قطعا در این خصوص درست فکر می‌کرد. با گذشت 39 سال او همچنان برحق است، وقتی که ونزوئلا درگیر بدترین بحرانی شده که تا کنون تجربه کرده است.البته مدیریت خاصی هم لازم است که اوضاع به وخامت فعلی ونزوئلا برسد. حتی قبل از سقوط کنونی قیمت نفت که از تابستان آغاز شد، کسری بودجه ونزوئلا به مدت چند سال حدود 10 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بود. ولی با نزول قیمت نفت و تقریبا همه کالاهای دیگر بسیاری از کشورهای صادرکننده کالا (Commodoties) این روزها خود را در وضعیتی دشوار می‌بینند. براساس گزارش «متیو مارتین» از بلومبرگ، عربستان سعودی احتمالا امسال با کسری بودجه 20 درصدی مواجه است و برای تصمیم‌گیری درخصوص کاهش مخارج خود به دنبال مشاوره خارجی است. «کلیفورد کراوس» و «ریک گلدستون» در نیویورک‌تایمز گزارش داده‌اند که در اکوادور، درآمد نفتی در مقایسه با سال گذشته تقریبا نصف شده است و «ده‌ها هزار معترض نسبت به سیاست‌های اقتصادی دولت، هر هفته به خیابان می‌ریزند.» تنش‌های سیاسی در عراق و نیجریه شدت گرفته است و با وجود اینکه «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهوری روسیه، همچنان به مقبولیت بالای خود می‌نازد، اقتصاد کشور او در رکود عمیقی وارد شده است. به نظر می‌رسد استرالیا وارد نخستین رکود 25 سال اخیر خود خواهد شد و کانادا احتمالا همین حالا هم وارد رکود شده است.بخشی از این اتفاقات اجتناب‌ناپذیر بود. هر جایی که از جهش قیمت‌های کالایی سود ببرد، هنگام نزول قیمت با دردسر مواجه می‌شود. این قضیه عمدتا به‌خاطر یک پدیده اقتصادی است که تحت عنوان «بیماری هلندی» از آن یاد می‌شود و نامگذاری آن به‌خاطر مشکلاتی بود که پس از کشف ذخایر بزرگ گازی در سال 1959 در اقتصاد هلند به وقوع پیوست. مساله اساسا این است که پولی که به‌خاطر صادرات کالا به داخل کشور جریان می‌یابد، اقتصاد را مختل می‌کند و با تقویت ارزش پول ملی، باعث می‌شود که دیگر صنایع کشور برای رقابت‌پذیر ماندن در سطح بین‌المللی کار سختی داشته باشند.


البته در حال حاضر کسی فکر نمی‌کند که استرالیا یا کانادا با فاجعه اقتصادی یا بحران سیاسی مواجه شوند. کارل که در حال حاضر استاد دانشگاه استنفورد است، در کتاب کلاسیک خود با نام «معمای فراوانی» (The Paradox of Plenty) نتیجه‌گیری می‌کند که برای وقوع چنین رخدادی (فاجعه اقتصادی یا بحران سیاسی)، لازم است که درآمدهای کالایی کشور بر سیستم سیاسی مسلط شود. در عصر جدید کالای اصلی که این نقش را بر عهده داشته، «نفت» بوده است؛ به همین دلیل کارل این پدیده را «نفتی‌سازی» (Petrolization) نامیده است. ولی او در کتاب خود به تشریح این موضوع نیز می‌پردازد که چگونه درآمدهای حاصل از طلا و نقره، اثرات مشابهی را براسپانیا در قرن شانزدهم به جا گذاشت. با سرریز شدن پول به اسپانیا در آن زمان و صادرکنندگان نفت در دهه ۱۹۷۰ میلادی، مخارج دولتی ناگهان جهش پیدا کرد، امری که قابل درک بود. به میزانی کمتر، این موضوع نیز قابل درک به نظر می‌رسد که این دولت‌ها حتی زمانی که درآمدهای کالایی به اوج خود نیز رسیده بود، به افزایش مخارج خود ادامه می‌دادند. آنها معتاد شده بودند. کارل در این باره نوشته است: «خرج کردن درآمدها به یک هنجار برای حکمرانان تبدیل شد، چرا که منابع -حداقل در ابتدا- در دسترس بودند و همچنین، به این دلیل که ایجاد زیرساخت برای صلاحیت اجرایی (administrative authority) زمانبر بود و پاداش فوری اندکی را برای آنها به همراه داشت. در حقیقت، مخارج به مکانیزم اصلی کشورداری (Stateness) تبدیل شد و به شکل فزاینده‌ای، پول جایگزین صلاحیت شد.»تنها عضوی از اوپک که در دهه ۱۹۷۰ تسلیم نفتی‌سازی نشد، اندونزی بود و ظاهرا دلیل اصلی این قضیه، این بود که «سوکارنو»، نخستین رئیس‌جمهوری این کشور، چنان در مخارج و استقراض افراط می‌کرد که «سوهارتو»، فرمانده ارتش که در سال ۱۹۶۷ جایگزین وی شد، شدیدا مراقب بود که مخارج دولتی را کنترل کند و بدهی خارجی را کاهش دهد. پس از اینکه در سال‌های بعد قیمت نفت جهش شدیدی یافت، این سیاست احتیاطی که در پیش گرفته شده بود اقتصاد اندونزی را نسبتا متوازن نگاه داشت.


ریاضت اقتصادی اگر چه اغلب ایده بدی است، اما برای کشوری که یک جهش خیره‌کننده در درآمدهای کالایی را تجربه می‌کند، بهترین سیاستی است که می‌تواند در پیش گرفته شود.در نروژ که تولید نفت را از سال 1971 آغاز کرد، تصمیم غریزی اولیه از طرف دولت وقت (حزب کارگر) در این کشور این بود که ثروت نفتی را خرج کند. ولی با اوج گرفتن تولید نفت در دهه 1990، دادوستدهای سیاسی و چند بحران مالی منجر به این شد که دولت رویکرد محافظه‌کارانه‌تری را نسبت به مخارج بودجه‌ای در پیش بگیرد و درآمدهای اضافی را در یک صندوق ثروت ملی ایزوله کند(براساس آمارهای صندوق بین‌المللی پول، نروژ آخرین بار در سال 1993 دچار کسری بودجه شد). این کشور در ابتدا اشتباهاتی را مشابه دیگر صادرکنندگان نفت مرتکب شد؛ ولی سیستم سیاسی نروژ به قدر کافی قوی و منعطف بود که بتواند از این اشتباهات بیاموزد و سیاست‌های قبلی را عوض کند.هم‌اکنون درس‌های اندونزی و نروژ تا حد زیادی شناخته شده است. بسیاری از کشورهای دارای منابع غنی، عواید حاصل از صادرات کالایی خود را از اقتصاد خارج کرده و آن را در صندوق‌های ثروت ملی ذخیره می‌کنند. ولی مقاومت کردن در مقابل وسوسه درآمدهای ناگهانی حاصل از جهش قیمت‌ها هنوز دشوار است، به خصوص وقتی که برای نخستین بار باشد که در کشور چنین جهشی رخ می‌دهد.غنا را در نظر بگیرید، کشوری که پس از یک دهه رشد اقتصادی قوی اکنون خود را در شرایط بدی می‌بیند و در ماه آوریل سال جاری، برای جلوگیری از بحران از صندوق بین‌المللی پول تقاضای کمک مالی اضطراری (bailout) کرده است. مقصر این ماجرا نفتی بود که در سال 2007 در سواحل این کشور کشف شد و از اواخر سال 2010 صادرات آن آغاز شده است. همان‌طور که «اندرو باوئر» و «دیوید میهالیی» از «موسسه مدیریت منابع طبیعی» (Natural Resource Governance Institute) توضیح می‌دهند: «با وجود اینکه غنا کمتر از 500 میلیون دلار درآمد نفتی را در صندوق ثروت ملی خود طی سال‌های 2012 تا 2014 پس‌انداز کرده بود، دولت نزدیک به 7 میلیارد دلار از بازارهای مالی بین‌المللی استقراض کرد که نرخ این وام‌ها، تقریبا 5درصد بیشتر از نرخ بازدهی دارایی‌های صندوق ثروت ملی این کشور بود. تجربه غنا، مخاطرات مربوط به فراوانی بیش از حد حاصل از اکتشافات جدید را آشکارا نشان می‌دهد.»


باوئر و میهالیی فهرستی ازکشورهای دارای منابع غنی (به علاوه یک ایالت کانادا) را بر حسب اینکه هر کدام از این کشورها تا چه حد در مقابل شوک قیمت کالایی آماده هستند، تهیه کرده‌اند. میزان آمادگی این کشورها بر مبنای این است که آنها در مواقع فراوانی تا چه حد درآمدها را ذخیره کرده‌اند و چه سرمایه‌گذاری‌های مناسبی را با استفاده از آنها انجام داده‌اند:کشورها یا مناطق آماده: بولیوی، برونئی دارالسلام، شیلی، لیبی، نروژ، پرو، قطر، عربستان سعودی، تیمور شرقی و امارات متحده عربی.کشورها یا مناطق ناآماده: آلبرتا، جمهوری کنگو، گینه استوایی، ایران، مالزی، مکزیک، مغولستان، سودان جنوبی، ونزوئلا و زامبیا.در فهرست کشورهای ناآماده حضور دولت‌های آفریقایی کاملا مشهود است، همان‌طور که کشورهای حاشیه خلیج فارس هم تقریبا در فهرست آماده‌ها حضور دارند. ولی الگوهای دیگری چندان وجود ندارد: ممکن است کشورهای فقیر راه صحیحی را در پیش گرفته و ثروتمندها اشتباه کرده باشند.در آلبرتا، خانه بسیار مرفه صنعت نفت کانادا، دولت ایالتی در حال حاضر در مواجهه با رکود مجبور به افزایش مالیات شده است. سیاستی که چندان هوشمندانه نیست. در تگزاس، جایی که مردم در دهه ۱۹۸۰ با خودروهایی رانندگی می‌کردند که روی سپر آنها این برچسب زده بود که «خدای بزرگ، به من یک جهش (boom) دیگر اعطا کن و من قول می‌دهم که این بار به آن گند نزنم»، مقامات ناظر هنوز تصمیم نگرفته‌اند که آیا اقتصاد ایالت می‌تواند با توجه به وضعیت نفت به روند خود ادامه بدهد یا خیر؟ در هر مورد اخیر، آلبرتا و تگزاس جزئی از اقتصادهای ملی بزرگتری هستند که به دلیل متنوع بودن تولیدات، دارای مزیت‌هایی در مواجهه با بحران است که کشورهای وابسته به صادرات کالایی از آن بی‌بهره‌اند.برای هر کشور، جهش بزرگ درآمدهای کالایی آن اتفاقی بسیار خطرناک است. این اتفاق لزوما به یک ویرانی ختم نمی‌شود، هر چند جلوگیری از چنین تقدیری، اقدامات دشواری را می‌طلبد.


http://www.bloombergview.com/articles/2015-08-25/it-s-often-a-curse-to-be-blessed-with-commodities