بررسی یک پژوهش اقتصادی نشان میدهد
عوامل موثر بر نرخ مشارکت در بازار کار
دنیای اقتصاد: نتایج به دست آمده از یک پژوهش اقتصادی در زمینه عوامل موثر بر نرخ مشارکت نیروی کار در بازار کار ایران نشان میدهد افزایش دانشآموختگان آموزش عالی به ویژه حضور گسترده زنان در موسسات آموزشی و پژوهشی و افزایش تعداد فارغالتحصیلان زن نسبت به مرد در دانشگاههای کشور، یکی از مسائل جدی بازارهای آموزش و کار در دوران کنونی است. درصورت فراهم نبودن شرایط اشتغال نیروی کار به ویژه در سطح تحصیلات عالی ممکن است از انگیزه جوانان برای ادامه تحصیل در دانشگاهها کاسته شود. یافتههای این پژوهش بیانگر آن است که افراد متاهل بیشتر از افراد مجرد و مجرد قبلا ازدواج کرده در بازار کار مشارکت دارند.
دنیای اقتصاد: نتایج به دست آمده از یک پژوهش اقتصادی در زمینه عوامل موثر بر نرخ مشارکت نیروی کار در بازار کار ایران نشان میدهد افزایش دانشآموختگان آموزش عالی به ویژه حضور گسترده زنان در موسسات آموزشی و پژوهشی و افزایش تعداد فارغالتحصیلان زن نسبت به مرد در دانشگاههای کشور، یکی از مسائل جدی بازارهای آموزش و کار در دوران کنونی است. درصورت فراهم نبودن شرایط اشتغال نیروی کار به ویژه در سطح تحصیلات عالی ممکن است از انگیزه جوانان برای ادامه تحصیل در دانشگاهها کاسته شود. یافتههای این پژوهش بیانگر آن است که افراد متاهل بیشتر از افراد مجرد و مجرد قبلا ازدواج کرده در بازار کار مشارکت دارند. همچنین با افزایش مدرک تحصیلی، احتمال مشارکت به ویژه در زنان افزایش مییابد و درآمد سایر اعضای خانواده احتمال مشارکت در بازار کار را کاهش میدهد.
نرخ مشارکت یکی از شاخصهای مهم بازار کار است که بهصورت نسبت جمعیت فعال در بازار کار (شاغلان و بیکاران) به تعداد جمعیت در سن فعالیت تعریف میشود. نرخ مشارکت یک شاخص تجمعی است که تحت تاثیر خصوصیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور قرار دارد و بنابراین یکی از مهمترین شاخصهای ارزیابی بازار کار و اقتصاد یک کشور به حساب میآید. از آنجا که اشتغال به دنبال تولید حاصل میشود، هرچه اشتغال مولد در یک جامعه بالا رفته و درنتیجه بیکاری کاهش یابد، تولید و درآمد ملی افزایش یافته، رشد و پیشرفت اقتصادی تسهیل میشود.
فصلنامه «پژوهشهای اقتصادی» در پژوهشی عوامل موثر بر نرخ مشارکت نیروی کار در بازار کار ایران را بررسی کرده است. نتایج به دست آمده از پژوهش مذکور بیانگر آن است که نرخ مشارکت پایین، نشاندهنده این است که درصد قابل توجهی از جمعیت در سن کار از گروه جمعیت فعال کشور خارج شده، به دنبال فعالیتهای تولیدی نیستند. این مساله ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد ولی در مجموع به معنی ناتوانی جامعه در به کارگیری و مدیریت منابع انسانی است.
پیشبینی افزایش نرخ مشارکت زنان
پژوهش مزبور به منظور بررسی عوامل موثر بر نرخ مشارکت نیروی کار در بازار کار ایران دادههای بودجه خانوار سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۶ را مورد مطالعه قرار داده است. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که در ایران با توجه به تغییرات محسوسی که طی سالهای اخیر در ترکیب جنسیتی جمعیت فعال و بهویژه وضعیت آموزش به وجود آمده، اهمیت آنها در تغییر احتمال نرخ مشارکت، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. نرخ مشارکت زنان که بهطور سنتی نسبت به مردان همیشه پایینتر بوده است، اما پیشبینی میشود که نرخ مشارکت زنان و در نتیجه نرخ مشارکت کل با توجه به رشد تکنولوژی و تغییرات ساختاری اقتصادی و همچنین افزایش چشمگیر تعداد دختران در دورههای آموزش عالی افزایش یابد.
نتایج به دست آمده از پژوهش مذکور بیانگر آن است که یکی از مشکلات ایران در زمینه نرخ مشارکت، اشتغال نیروی کار به ویژه در سطح تحصیلات عالی است که ممکن است باعث کاهش انگیزه مردان برای ادامه تحصیل در دانشگاه و ورود آنان به آموزش عالی شود. در صورتی که عوامل موثر بر نرخ مشارکت قابل شناسایی باشد، میتوان از آن در برنامهریزی کشور جهت افزایش مشارکت نیروی کار استفاده کرد.
دیدگاههای کارشناسی
مطالعاتی که تاکنون اقتصاددانان پیرامون عوامل تعیینکننده عرضه نیروی کار انجام دادهاند، حاکی از تنوع مدلها و کثرت متغیرها در این زمینه است. اما میتوان گفت که علاوه بر متغیر دستمزد و درآمدهای غیرکاری،اتفاق نظری بین تحلیلگران نیروی کار، مبنی بر اثرگذاری متغیرهایی مانند جمعیت، سن، سطح تحصیلات، وضعیت خانوادگی و شرایط بازار کار وجود دارد. در این میان برخی کارشناسان معتقدند «شرایط اقتصادی»، «ویژگیهای فردی مانند سن و جنسیت»، «قوانین دولتی»، «قراردادهای کاری»، «سلامت عمومی افراد جامعه» و «قراردادهای اجتماعی» ۶ عامل احتمال مشارکت در نیروی کار هستند. برخی دیگر از کارشناسان نیز معتقدند غالبا عوامل فردی و اجتماعی مانند سن، جنسیت، تحصیلات و تاهل در کنار عوامل اقتصادی مانند درآمد سایر اعضای خانوار یا درآمدهای غیرشغلی در تصمیم افراد برای مشارکت در بازار کار دخالت میکنند. این عوامل در گروههای سنی و اجتماعی آثار متفاوتی دارند و بهعنوان مثال برای مردان مهمترین عامل که باعث ورود آنان به بازار کار میشود، عامل سن و برای زنان مهمترین عاملی که منجر به عدم ورود به بازار کار میشود، شرایط خانوادگی یا اجتماعی
است.
روند نزولی نرخ مشارکت
یافتههای پژوهش مذکور از روند نرخ مشارکت کل و به تفکیک زن و مرد طی سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۶ نشان میدهد نرخ مشارکت بهطور کلی و در هر دو جنس طی این سالها روندی نزولی داشته ولی نرخ مشارکت زنان با شدت بیشتری کاهش یافته است. کاهش نرخ مشارکت مردان پدیدهای است که در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای توسعه یافته مشاهده میشود که احتمالا به دلیل زودتر بازنشسته شدن مردان یا مشارکت بیشتر مردان در کارهای خانه با توجه به تغییر الگوی زندگی و خانواده است. اما کاهش روند مشارکت زنان برخلاف روندی است که در سایر کشورها، به ویژه کشورهای توسعه یافته مشاهده میشود. نرخ مشارکت زنان با توجه به شرایط مناسبتر بازار کار برای پذیرش زنان(تبعیض جنسیتی کمتر و افزایش سهم بخش خدمات در مقایسه با صنعت) و افزایش میزان تحصیلات زنان، انتظار میرود که افزایشی باشد اما شاید به علت شرایط فرهنگی و ترجیحات خانوادهها و زنان یا سیاستهای خاص دولت بهعنوان بزرگترین منبع اشتغال(بهعنوان مثال عدم استخدام دولتی بهویژه در بخشهای دولتی مانند آموزش و پرورش که در آن بیشتر معلمان دوره ابتدایی زن هستند) روند کاهشی داشته است.
همچنین نتایج پژوهش مذکور بیانگر آن است که نرخ مشارکت مردان از سطح دیپلم به بالا تقریبا یکسان است، به عبارت دیگر، سطح تحصیلات تأثیر بسیار زیادی در نرخ مشارکت آنان ندارد. اما درمورد زنان، نرخ مشارکت به مقدار زیادی پس از طی مقاطع تحصیلی دانشگاهی افزایش مییابد.
نکته دیگر این است که نرخ مشارکت مردان بهطور متوسط در سطوح تحصیلات پایین بسیار بیشتر از زنان است. درحالی که با افزایش سطح تحصیلات، به ویژه در دورههای تحصیلات تکمیلی، این تفاوت بسیار ناچیز میشود.
نتیجهگیری
نتایج به دست آمده از پژوهش مذکور بیانگر آن است که آموزش به ویژه در سطح دانشگاهی اثر مثبتی روی احتمال مشارکت نیروی کار در حالت کلی دارد. با افزایش سطوح تحصیلی، میزان اثرگذاری متغیرهای آموزش روی احتمال مشارکت نیروی کار افزایش مییابد. اثر آموزش در مردان روی احتمال مشارکت در سالهای اولیه نامشخص است. اما در سالهای اخیر در مورد مردان و زنان آموزش یکی از عوامل موثر روی احتمال مشارکت است؛ بهطوری که با افزایش سطح تحصیلات دانشگاهی، احتمال مشارکت آنان در بازار کار بیشتر میشود.
همچنین نتایج به دست آمده از پژوهش مذکور بیانگر آن است که تا یک دوره خاصی از سن، نرخ مشارکت با افزایش سن افزایش ولی پس از آن میزان اثرگذاری کاهش مییابد. بهطوری که در افراد بالای ۶۰ سال این اثر منفی میشود.
وضعیت تاهل فرد از جمله عواملی است که میتواند در نرخ مشارکت ولی در بازار کار موثر باشد. بررسیها نشان میدهد مجرد بودن، احتمال نرخ مشارکت را نسبت به متاهلان افزایش میدهد که ممکن است به علت افزایش سن ازدواج در سالهای اخیر باشد. ولی احتمال نرخ مشارکت افراد مجرد قبلا ازدواج کرده کمتر از افراد متاهل است.
علاوه بر این افزایش تحصیلات در مقاطع دانشگاهی موجب افزایش احتمال مشارکت در بازار کار میشود و البته اثر این افزایش در زنان به مراتب بیشتر است.
نتایج برآوردهای نرخ مشارکت در این تحقیق میتواند در پیشبینی روند تحولات بازار کار و نیز در طراحی سیاستگذاریهای مربوطه مفید باشد. ترکیب جنسیتی نرخ مشارکت در بازار کار در بسیاری از کشورهای جهان به نفع زنان در حال تغییر است. این امر میتواند ناشی از تغییرات ساختار اقتصادی و شرایط فرهنگی جوامع باشد. تحولات اقتصادی بهصورت افزایش نسبی سهم بخش خدمات از فعالیتهای اقتصادی و همچنین پیشرفتهای فناوری شرایط حضور بیشتر زنان در بازار کار را فراهم آورده است. زنان به دلایل فیزیولوژیک و نیاز به انعطافپذیری ساعات کار، تمایل بیشتری به مشارکت در بخش خدمات دارند. درنتیجه، رشد بخش خدمات بویژه در کشورهای پیشرفته امکان حضور بیشتر زنان در بازار کار را فراهم آورده است. گسترش فناوریهای جدید نیز انجام کارهای خانه را با وقت و هزینه کمتر امکانپذیر کرده است. به عبارت دیگر تحولات اقتصادی، هزینه فرصت در خانه ماندن برای زنان را نسبت به قبل افزایش داده و در نتیجه، مشارکت آنان را در بازار کار بیشتر کرده است. افزایش میزان تحصیلات در زنان نیز در بسیاری از کشورهای جهان قابل مشاهده است که میتواند در افزایش نرخ مشارکت آنان در
بازار کار موثر باشد. این مساله به ویژه در کشورهایی که امکان حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی به دلایل فرهنگی محدود است و حضور در دانشگاه میتواند امکان چنین فعالیتهایی را تسهیل کند، قابل مشاهده است.
موضوع افزایش نرخ مشارکت زنان در بازار کار ایران با توجه به افزایش سطح تحصیلات آنان میتواند از جنبههای گوناگونی مورد توجه قرار گیرد. از یک سو، افزایش نسبی نرخ مشارکت زنان در بازار کار میتواند به افزایش تولید ملی منجر شود. از سوی دیگر، با افزایش نرخ مشارکت زنان انتظار میرود شرایط بازار کار به سمتی که تبعیض کمتری علیه زنان وجود داشته باشد، پیش رود. نکتهای که بویژه در کشور ما بهصورت یک موضوع فرهنگی قابل تامل است، نقش زنان در خانواده و تربیت فرزندان است که اهمیت آن کمتر از مشارکت در بازار کار و تولید ملی، هر چند که در آمارهای رسمی درنظرگرفته نمیشود، نیست.
به نظر میرسد تنظیم سیاستهایی که ضمن تشویق زنان به افزایش تحصیلات و مشارکت در بازار کار، شرایط انجام کارهای مربوط به تربیت فرزندان و مسائل خانوادگی را نیز فراهم کند، ضروری است. بهعنوان مثال، برخورداری از مرخصیهای مربوط به ایام بارداری و رسیدگی به فرزند یا انعطافپذیرکردن ساعات کار ازجمله مواردی هستند که میتوانند موردنظر قرار گیرند. البته با توجه به آثارخارجی اجتماعی مثبت این سیاستها و عدم رغبت بخش خصوصی برای تقبل هزینههای آن، باید دولت هزینههای مربوطه را از طریق بودجه عمومی بر عهده گیرد. ایجاد چنین شرایطی در بازار کار به نحوی که هماهنگ با کار در خانه و بهویژه تربیت فرزند باشد، منحصر به زنان نیست و باید شامل مردان نیز بشود، همچنان که درحال حاضر در بسیاری از کشورهای پیشرفته در حال انجام است.
ارسال نظر