آمریکاییها انتظارات خود را کاهش دهند
داد و ستد؛ لازمه دستیابی به توافق هستهای
پل پیلار، عضو موسسه بروکینگز در یادداشتی نوشت: «دولت باراک اوباما باید برای حصول توافق نهایی با تهران امتیازات بیشتری را روی میز مذاکرات بگذارد. آمریکا نمیتواند انتظار داشته باشد که ایران همه اختلافنظرهای موجود را برطرف کند. » در اولین مرحله در آموزشها در زمینه دیپلماسی هر فردی میآموزد که مذاکرات بینالمللی از داد و ستد میان دو یا چند کشور تشکیل میشود، به این ترتیب که یک طرف برای ترغیب طرف مقابل به انجام برخی خواستههایش، از برخی منافع خود میگذرد (امتیازاتی به طرف مقابل میدهد). همچنین افراد میآموزند که این داد و ستدهای دوجانبه که به توافقنامه حافظ منافع هر دو طرف منجر میشود، ابزاری مهم برای هر کشور در پیشبرد منافع ملی است.
پل پیلار، عضو موسسه بروکینگز در یادداشتی نوشت: «دولت باراک اوباما باید برای حصول توافق نهایی با تهران امتیازات بیشتری را روی میز مذاکرات بگذارد. آمریکا نمیتواند انتظار داشته باشد که ایران همه اختلافنظرهای موجود را برطرف کند.» در اولین مرحله در آموزشها در زمینه دیپلماسی هر فردی میآموزد که مذاکرات بینالمللی از داد و ستد میان دو یا چند کشور تشکیل میشود، به این ترتیب که یک طرف برای ترغیب طرف مقابل به انجام برخی خواستههایش، از برخی منافع خود میگذرد (امتیازاتی به طرف مقابل میدهد). همچنین افراد میآموزند که این داد و ستدهای دوجانبه که به توافقنامه حافظ منافع هر دو طرف منجر میشود، ابزاری مهم برای هر کشور در پیشبرد منافع ملی است. در نمونهای مشابه در امور داخلی هر کشوری، امکان شکایت از هر فردی به اندازه حق او برای شکایت حائز اهمیت است زیرا امکان پیشبرد منافع فردی را از طریق امتیاز قائل شدن و تعهدات قابل اجرا، فراهم میآورد. با اینکه این مساله یکی از مفاهیم اولیه در دیپلماسی است، اما ظاهرا آمریکاییها در درک آن با مشکل مواجه هستند. به نظر میرسد متقارن نبودن، امتیازدادن و امتیاز گرفتن در دیپلماسی و مذاکرات بینالمللی آمریکاییها اثر منفی گذاشته است. به روند مذاکرات بهعنوان یک داد و ستد دوجانبه نگاه نمیشود و بیشتر انتظار میرود که طرف مقابلدهنده و آمریکا دریافتکننده (امتیازات) باشد. از این رو، بررسی مسائل مورد مذاکره با در نظر گرفتن «خطوط قرمز» از سوی آمریکا و چگونگی اعمال فشار برای وادار کردن طرف مقابل به پذیرش خواستههای آمریکا، انجام میگیرد. این دیدگاه در حقیقت تنها به نفع کسانی خواهد بود که بهطور کلی خواستار دستیابی به توافق در زمینه مورد بررسی نیستند.
چنین الگوهایی در مباحث آمریکاییها در مورد مذاکرات هستهای با ایران به وفور قابل مشاهده است. تقریبا همه بحثها با موضوع دریافت امتیازات بیشتر از ایران صورت میگیرد، اینکه از چه طریقی میتوان از ایران این امتیازها را دریافت کرد و آیا میتوان از ایران انتظار چنین امتیازهایی را داشت یا خیر؟! اما از لزوم قائل شدن امتیاز از سوی آمریکا و شرکای این کشور در مذاکرات برای ایران تقریبا هیچ صحبتی نمیشود. حتی در میان آنهایی که قلبا خواستار دستیابی به توافق هستند این دیدگاه حاکم است که آمریکا توافقی «منطقی» را روی میز گذاشته و این ایران است که باید در مورد قبول این توافق تصمیمگیری کند. اخیرا این اظهارنظر به مرتبا شنیده میشود که «همه چیز بستگی به این مساله دارد که رهبر معظم ایران با توافق موافق باشد یا خیر.» به طور قطع مشخص است که رهبر معظم ایران نیز با دستیابی به توافق موافق است، زیرا در غیر اینصورت با پیشرفت مذاکرات تا مرحله کنونی آن موافقت نمیکردند، اما مسائلی وجود دارد که رهبر معظم ایران و دیگر مقامات این کشور آمادگی پذیرش آن را دارند و این مسائل را در منافات با منافع ایران نمیبینند و مسائل دیگری نیز وجود دارد که مقامات ایرانی نخواهند پذیرفت. به طور قطع رهبر ایران عقیده ندارند که هر توافقی از عدم دستیابی به توافق بهتر است که البته این مساله در جوامع آمریکایی نیز صادق است. وقتی آمریکاییها هر توافقی را بهتر از عدم دستیابی به توافق نمیدانند باید به این درک برسند که ایران نیز دیدگاهی مشابه دارد.
مساله دیگر در بحثهای آمریکاییها (در انتقاد از باراک اوباما) این است که طبق شرایط سیاسی، رفتار رئیسجمهور آمریکا نباید نشاندهنده تمایل بیشتر او به دستیابی به توافق در مقایسه با ایران باشد. اما چنین مقایسهای در میان کشورها به کلی نادرست است و حتی برای در نظر گرفتن چنین قیاسی، باید ابتدا این مساله را بررسی کرد که توافقنامه چه منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی برای آمریکا میتواند داشته باشد. از ایرانیها خواسته شده برنامه هستهای خود را به شدت محدود و با نظارت شدید بر برنامه هستهای خود موافقت کنند و این در حالی است که چنین درخواستهایی تاکنون از هیچ کشوری مطرح نشده است. این درخواستها در مقابل تسهیل نسبی تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه ایران مطرح شد و این در حالی است که هیچ یک از کشورهای عضو ان پی تی تاکنون هدف چنین تحریمهای شدیدی قرار نگرفتهاند. آمریکا و شرکای این کشور در توافق اولیه هستهای با ایران که هنوز دارای اعتبار است، موفق شدند طبق خواسته خود برنامه هستهای ایران را محدود سازند و بر این برنامه نظارت داشته باشند تا اندازهای که اگر ادامه اجرای توافق اولیه از نظر سیاسی ممکن بود، آمریکا به اهداف خود در جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای دست مییافت. اما آنچه ایرانیها در مقابل این امتیازات دریافت کردند، تسهیل نسبی تحریمهای اعمالی بود. مخلص کلام اینکه ایران به طور قطع امتیازات زیادی در گفتوگوها قائل شده است و اگر قرار باشد «تمایل» یکی از طرفین بر مبنای توافق اولیه به دستیابی به توافق مورد بررسی قرار گیرد، ایران شواهد بیشتری دال بر تمایل به حصول توافقنامه ارائه کرده است اما نباید توافقنامه را بر مبنای امتیازات دریافتی ارزیابی کرد. در حقیقت مساله مهم، بررسی شرایط پس از حصول توافقنامه و شرایط ناشی از عدم دستیابی به توافق است. مساله دیگر این است که توافقنامهای خوب به حساب میآید که به دو طرف دلایل کافی برای بررسی آن را بدهد و نه اینکه یکی از طرفین از روی اجبار توافق را بپذیرد و به دنبال فرصتی برای نقض آن باشد.
صرف نظر از تلاشهای کنگره برای بر هم زدن توافق، دولت باراک اوباما باید برای حصول توافق نهایی با ایران امتیازات بیشتری را روی میز مذاکرات بگذارد. مساله منطقی بودن یا نبودن پیشنهاد کنونی روی میز نیست. آمریکا نمیتواند انتظار داشته باشد که ایران همه اختلافنظرهای موجود را برطرف کند. آنهایی که در واشنگتن طرفدار واقعی روند دیپلماتیک هستند باید لزوم انعطافپذیری دولت در مذاکرات را درک و از آن دفاع کنند.
دولت اوباما و حامیانش باید در ابتدا دو مشکل عمده را در آمریکا بر طرف سازند. اولین مشکل مساله تعیین مهلت برای توافق با ایران است، زیرا تعیین مهلت در هیچ حالتی مخاطرات ناشی از تبدیل شدن احتمالی ایران به کشور مجهز به تسلیحات هستهای را کاهش نمیدهد. مشکل دیگر نگرانیها در مورد برخورد واشنگتن با تحریمهای اعمال شده علیه ایران است؛ اگر واشنگتن طبق توافق، تحریمها علیه تهران را لغو نکند، این مساله مغایر با ارزشهای آمریکا خواهد بود. از سوی دیگر، برخی تحریمها را تنها اهرم فشار علیه ایران میدانند که این کشور را به توافق بر سر محدود سازی برنامه هستهای وادار کرده است. اما اگر تحریمها به جای تسهیل دستیابی به توافق به سدی بر سر راه حصول آن تبدیل شوند، آنگاه دیگر به ابزاری غیرقابل استفاده تبدیل شده اند و حتی میتوان گفت خسارتهای ناشی از آنها به ضرر آمریکا تمام خواهد شد.
اگر روند گفتوگوهای دیپلماتیک با شکست مواجه شود، یک مرتبه دیگر رویکرد عدم تقارن وابسته به خطوط قرمز در زمینه مذاکرات بینالمللی نتیجهای مغایر با منافع آمریکا داشته است؛ اما باید گفت اتخاذ چنین رویکردی غیرضروری و تاسف برانگیز است.
منبع: دیپلماسی ایرانی
ارسال نظر