سید مجتبی فائزی در دنیای امروز کمتر کسی هست که نام هوندا را نشنیده باشد یا تولیدات و محصولاتش را ندیده باشد، اما کم هستند کسانی که زندگی و منش شخص هوندا پایه‌گذار شرکت هوندا را مورد بررسی عمیق قرار داده باشند. به‌رغم وجود الگوهای انسانی گرانقدر در تمامی جوامع در طول تاریخ، هوندا می‌تواند نمونه‌ای از انسان کامل یا به تعبیری ابر‌انسان در جهان صنعتی و ماشینی امروز باشد. او با خلاقیت افسانه‌ای خویش، کارگاه کوچک دوچرخه‌سازی خود را به شرکت خودرو‌سازی بزرگ و چند ملیتی در جهان تبدیل کرد و امروز نیز بدون تردید، در علم مدیریت نام او با مدیریت ژاپنی گره خورده است.

وی در پنجاه و پنج سالگی در حالی‌که ۸۰ درصد سهام شرکت را مالک بود خود را از شرکت خویش بازنشسته کرد و پس از مدت کوتاهی بعد از بازنشستگی با این اعتقاد که وجود او ممکن است موجب خللی در پیشرفت شرکت شود، حتی در جلسات هیات‌ مدیره نیز شرکت نمی‌کرد. او معتقد بود که وجود او سبب تلف شدن یک نیروی کار جوان و خلاق خواهد شد و با دور‌اندیشی او، باید این بستر برای آنها مهیا شود.

اما جدا از تلاش بی‌وقفه او در اعتلای شرکت و میهن خود، منش و رفتار منحصربه‌فردش او را از تمام مدیران و آفریدگاران و کار‌آفرینان بزرگ جهان متمایز کرده است. او به همگان ثابت کرده است که در دنیای بی‌رحم رقابت‌های ناسالم، می‌توان انسانیت را حفظ کرد و حتی آن را ارتقاء بخشید. او ثابت کرد که خلاقیت، خدمت و انسانیت می‌توانند درکنار هم دوستانی نزدیک باشند.

شگفت‌انگیز اینکه او پس از مدتی کلیه سهام خود را به کارگران شرکت بخشید و زن و تنها فرزند پسر خود را از ٍثروت بیکران خود بی‌نصیب گذاشت و به فرزند خود چنین گفت: بزرگترین ارثی که می‌توانم به تو بدهم این است که تو را از ارث محروم کنم.

کمتر قلمی هست که بتواند این رفتار را آنگونه که شایسته است تمجید کند. هر نوشته‌ای چون واژه‌های نگارنده این متن فقط بزرگی این عمل و رفتار را کوچک‌تر جلوه می‌دهند، اما این مطلب به آن دلیل گفته شد که خودخواهی و کوته‌بینی رفتار خودمان برجسته‌تر شود.

آنجا که بر اموال عمومی و دولتی آنچنان که گویی میراث دار بلامنازع آن هستیم، حاضر نیستیم به هیچ بهایی آن را رها کنیم.

آنجا که در حالی‌که فرزندان جوان و خلاقمان با افسردگی حاصل از بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند حاضر نیستیم به هیچ‌وجه خود را بازنشسته کنیم و به عناوین مختلف سال‌های سال خدمت کم‌کیفیت خود را تمدید می‌کنیم.

آنجا که بعد از بازنشستگی از سازمان خود دوباره در سازمان به ظاهر خصوصی دیگری که قبلا با تدبیر و روابط ناسالم برای خود آماده کرده بودیم مشغول به کار می‌شویم و با اندیشه اشتباه تامین آتیه فرزندانمان به‌گونه‌ای عمل می‌کنیم تا هنوز دستان نیاز فرزند خوش‌فکر اما بد‌شانس ما به سوی ما دراز باشد.

آنجا که با خود‌کامگی خویش و با تن خسته و کم‌توان خود حاضر نیستیم جای خود را به جوانی خلاق و پرانرژی داده و او را به سمت بیکاری پر از دود و اعتیاد و بزهکاری سوق می‌دهیم.

آنجا که چون شاهان با این پندار که آخرین نخبه‌های باز‌مانده زمین هستیم چشم‌های امید فرزندانمان را به زندگی شرافتمندانه در میهن خویش ناخواسته و ندانسته کور کرده و عرصه را برکارزارشان تنگ تر و تنگ تر می‌کنیم.

آنجا که در حالی‌که فریاد شکایتمان از دولت و جامعه و اقتصاد در مورد بیکاری فرزندانمان گوش فلک را کر کرده است، با بی‌تدبیری خویش حاضر نیستیم با قناعتی اندک، قدمی کوچک برای آینده فرزندانمان برداریم.

آنجا که با باند بازی‌ و با کیفیت کاری بسیار پایین، دستمزد ده‌ها جوان جویای کار را از حقوق بیت‌المال در جیب خود می‌ریزیم.

آنجا که بی‌انگیزه اما پرطمع هزینه زندگی ده‌ها جوان باانگیزه را که می‌توانند منشاء پیشرفت اقتصادی کشور باشند با کوتاه‌اندیشی صرف خودخواهی خویش می‌کنیم. به راستی ما چیزی جز پدرانی خودکامه برای فرزندان آینده‌مان نیستیم.

Mojtaba_faezy@yahoo.com