سیطره چپ‌گرایی بر ادبیات اقتصادی اوایل انقلاب
مرتضی نبوی در گفت وگو با دنیای اقتصاد: آنچه به تصویب اصل 44 منجر شد، نه گروه‌ها و احزاب بلکه عمدتا فضای حاکم بر آن سال‌ها بود. فضایی که چپ و چپ‌اندیشی در آن سیطره داشت و حتی گروه‌های مذهبی نیز ادبیاتی متاثر از آن داشتند. این یک فضای مسلط در آن زمان بود. فضای کشور ما متاثر از انقلابی بود که یکی از شعارهای اصلیش عدالتخواهی بود. منتها عدالت با تعریفی که آن فضا ایجاد کرده بود.
در شعارهای چپ‌ها گفته می‌شد نان، مسکن، آزادی. آزادی وجه سوم بود. یعنی اینکه همه امکانات به‌صورت یکسان توزیع شود. آنها به دنبال یک مدینه فاضله بودند. مدینه فاضله‌ای که همه کار کنند و یک اندازه حقوق بگیرند، بین مهندس و کارگر فرقی نباشد، هر کسی به اندازه نیازش باید طلب و مصرف کند. ادبیات اینها وسعت و ابعاد بسیار پیچیده‌ای به خود گرفته بود.

عکس: دنیای اقتصاد،احمد نادری
زمینه‌های شکل‌گیری تدوین و تصویب اصل ۴۴ قانون اساسی در گفت‌وگو با مهندس مرتضی نبوی
سیطره چپ‌گرایی بر ادبیات اقتصادی انقلاب
مجید یوسفی
بخش نخست
زمینه‌های شکل‌گیری پاره‌ای از تصمیمات در روزهای استقرار جمهوری اسلامی عمدتا و غالبا حاکی از یک شرایط بحرانی و انقلابی بود و لاجرم آنچه به تصمیم نهایی می‌رسید چیزی جز شرایط اضطرار نبود. در قانون اصل ۴۴ اگرچه فقها و نمایندگان حاضر در مجلس خبرگان در ذیل آن پیش‌بینی‌هایی کرده بودند اما آنچه در همه این سال‌ها به آن عمل می‌شد عمدتا صدر اصل ۴۴ بود.
مهندس مرتضی نبوی که در سال‌های پیش از انقلاب از دانشجویان فعال در دانشکده فنی تهران علیه نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فعالیت داشت می‌گوید: «اصولا فضای دانشگاه یک فضای رادیکال ضد رژیم و ضد آمریکا بود. اگر هم در دانشگاه دانشجویانی بودند که از غرب و بورژوازی جانبداری می‌کردند امکان ظهور و اظهار نظر نداشتند. بنابراین فعالان سیاسی اصولا گرایش چپ داشتند. کشور ما هم به هر حال به خاطر همسایگی با یک ابرقدرت و در مواقعی هم اختلاط و تعاملی که داشت تحت تاثیر ایده‌های چپ و مارکسیسم بود.»
مهندس نبوی در سال‌های نخست انقلاب از نزدیک‌ترین یاران امام و شورای انقلاب محسوب می‌شد. او در سال‌های نخست جنگ، وزیر و چندین دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود. همچنین عضویت او در مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز انجمن‌ها و مجامع رسمی باعث شد که او در مصدر بسیاری از امور، تجاربی کسب کند که منحصر به تعداد معدودی از یاران امام در سال‌های نخست انقلاب اسلامی است.
وی در این مصاحبه به چگونگی شکل‌گیری و تدوین اصل 44 و فضای حاکم بر آن می‌پردازد و معتقدند «آنچه به تصویب اصل 44 منجر شد نه گروه‌ها و احزاب بلکه عمدتا فضای حاکم در آن سال‌ها بود. فضایی که چپ و چپ اندیشی در آن سیطره داشت و حتی گروه‌های مذهبی نیز ادبیاتی متاثر از آن داشتند.»
درباره آنچه به شکل‌گیری اصل۴۴ قانون اساسی منجر شد تا به امروز سخن‌های زیادی گفته و شنیده شده است. اما به نظر می‌رسد هنوز نکاتی وجود دارد که از نظرها پنهان و مغفول مانده است. نقش جریان راست سنتی و چپ سنتی گاهی اوقات جابه‌جا می‌شود و مخاطبان و مشاهده گران سیاسی ـ اقتصادی نمی‌توانند درک درستی از ادعاهای کنونی و گذشته آنها داشته باشند. آنچه امروز در پی آن هستیم بیشتر درباره فضای آن سال‌ها است.
شما به عنوان یکی از کنش گران سیاسی و کسی که آن سال‌ها نقش وزیر صنایع را بر عهده داشتید و در اوایل انقلاب در جریان تحولات آن بودید قطعا در جریان زمینه‌های شکل‌گیری این اصل نیز بوده‌اید.
چندی پیش نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی آقای هاشمی رفسنجانی گفته بودند: «کوتاهی در واگذاری بخش‌های دولتی به بخش خصوصی، کاملا مربوط به رادیکال‌های چپ در اوایل انقلاب بود و حالا هم خیلی پشیمانند» از آن سو آقایان مرتضی الویری، حسین مرعشی، بهزاد نبوی، مرحوم محسن نوربخش، و تا اندازه‌ای عزت سحابی از سردمداران خصوصی‌سازی در این سال‌های واپسین بوده اند. آقای مهندس با چه معیاری می‌توانیم کیفیت و درستی این اقوال را ارزیابی کنیم؟
من البته روایتگر دقیقی در رابطه با این مساله نیستم. من نمی‌توانم روایتی بازگو کنم تا به‌عنوان یک سند تاریخی این مساله را حل کند. اما من این گونه یادم هست، زمانی که ما بین سال‌های 45 تا 50 در دانشکده فنی تهران درس می‌خواندیم، فضای دانشگاه و روشنفکری فضایی بود که اندیشه چپ نوعی استیلا و برتری داشت. اصولا فضای دانشگاه فضایی رادیکال ضد رژیم و ضد آمریکا بود. اگر هم در دانشگاه دانشجویانی بودند که از غرب و بورژوازی طرفداری می‌کردند امکان ظهور و اظهار نظر نداشتند. بنابراین فعالان سیاسی اصولا گرایش چپ داشتند. کشور ما هم به هر حال به خاطر همسایگی با یک ابرقدرت و در مواقعی هم اختلاط و تعاملی که داشت تحت تاثیر ایده‌های چپ و مارکسیسم بود. ضمن اینکه این مخصوص کشور ما نبود یعنی این نفوذ در اروپای آن روز هم آنقدر موثر بود که سرمایه داری غرب را هم متاثر کرده بود. وقتی نگاه کنید خواهید دید یک چپ رادیکال و افراطی در جامعه سیطره داشت. وقتی می‌خواستند توسعه سرمایه داری را آزاد بگذارند، اصلا اقتصاد رفاه، دولت رفاه آنچنان در فضای جهانی اشباع شده بود که کسی این صداها را نمی‌دید.
آرمان اینها چه بود؟
توزیع یکسان تولیدات و محصولات و مایحتاج عمومی از یک طرف و از سوی دیگر، دولت را مکلف می‌کردند تا بهداشت مردم را تامین کند. حداقل دستمزد، کالاهای عمومی، رفاه را برای مردم تامین کند. آب، برق، تحصیلات و دیگر تسهیلات عمومی و غیره، همه اینها تحت تاثیر این فضای انقلابی بود.
این البته در همه نقاط دنیا بود اما بعضی از کشورها از همان اول راه خود را از چپ اندیشی جدا کردند؟ این روحیه سوسیالیستی در افکار شاه هم بود.
بله، فقط مختص کشور ما نبود اما به خاطر همسایگی در ایران بیشترین تاثیر را داشت. شما در بحث‌های تاریخی آن زمان هم می‌بینید که ایران در اختیار آمریکا بود و اهمیتی که ایران برای آمریکا داشت مثل اهمیت کوبا برای شوروی بود. کوبا نزدیک امریکا در بلوک شرق و ایران نزدیک شوروی در بلوک غرب بود. بیشترین نگرانی آمریکایی‌ها این بود که در ایران اگر انقلابی صورت پذیرد، انقلاب چپ باشد. با توجه به خاطره 28 مرداد این نگرانی‌ها خیلی قدرت داشت.
به نظر می‌آمد که دانشگاه باید فضای علمی و انتقادی خود را نسبت به اردوگاه چپ و اردوگاه راست حفظ کند. پل سوئیزی در سلسله سخنرانی‌های خود یادآوری می‌کند که در غرب اگرچه جامعه ملتهب چپ و گاهی راست بود اما مباحث آکادمیک در جایگاه و اهمیت خود قرار داشت؟
فضای دانشگاه هم به رنگ جامعه بود. من حتی یادم هست که اصلا سال‌های اولی که ما وارد دانشگاه شدیم مرکز تظاهرات در آن سال‌ها دانشکده فنی بود. در آنجا دانشجویانی که اعتصاب راه می‌انداختند چپ بودند تا زمانی که دکتر شریعتی وارد عرصه سیاسی شد. شریعتی با حضور خود ادبیاتی آورد که به تدریج سازمان مجاهدین خلق پا گرفت و نیروهای مذهبی نیرو گرفتند تا توانستند تعادلی در فضای دانشگاه از نظر مبارزات بین نیروهای چپ و مذهبی ایجاد شود.
بین نیروهای چپ مارکسیست و چپ اسلامی مرزبندی خیلی جدی وجود داشت؟
یک مرزبندی‌هایی بود. منتها آن فضای عدالتخواهی در تعریف چپ هم در این گروه سایه می‌انداخت. فرض کنید سازمان مجاهدین خلق که گروهی مسلحانه بودند در اظهاراتشان به‌طور فراوان از ادبیات عدالتخواهی از نوع چپ استفاده می‌کردند. آنها سعی می‌کردند براساس تفسیرهایی که ارائه می‌کنند، عمل کنند و این تقریبا در فضای ایران با یک چنین شعارهایی زمینه داشت. چون بیشتر شعارهای چپ‌ها اقتصادی بود.
نوع شعارها بیشتر شامل چه سطوحی از اقتصاد می‌شد؟ در شعارهایشان می‌خواستند کدام معضل اقتصادی را مرتفع کنند؟
به عنوان نمونه در شعارهایشان می‌گفتند: نان، مسکن، آزادی. آزادی یک وجه سوم بود. یعنی اینکه همه امکانات به‌صورت یکسان توزیع شود. آنها به دنبال یک مدینه فاضله بودند. مدینه فاضله‌ای که آنها داشتند که همه کار کنند و یک اندازه حقوق بگیرند، بین مهندس و کارگر فرقی نباشد، هر کسی به اندازه نیازش باید طلب و مصرف کند. ادبیات اینها وسعت و ابعاد بسیار پیچیده‌ای به خود گرفته بود.
این ادبیات باعث می‌‌شد که گروه‌های اسلامی‌‌بیش از اندازه افراطی شوند یا از خطوط اصلی منحرف شوند. جالب است که چپ‌ها در همه نقاط دنیا مظهر افراط، تندی و برخورد‌های قهریه بودند.
این افراطی گری در نیروهای مذهبی ناخودآگاه یک نوع گرایش رادیکالی ایجاد کرد. روی نوع تفسیرشان از متون مذهبی تاثیرگذار بود. در آن زمان نیروهای مذهبی بسیار معدودی بودند که تحت تاثیر این فضا قرار نگرفتند.
از اخبار و اطلاعات مندرج در روزنامه‌های سال‌های نخست انقلاب به نظر می‌‌رسد عمدتا همه متاثر از ادبیات چپ بودند؟
در بعضی‌ها به هیچ رو این تاثیر دیده نمی‌‌شود. مثلا از افراد شاخصی که می‌توانم بگویم تحت تاثیر این موج قرار نگرفتند امام خمینی و آیت‌ا... مطهری بودند. حتی در بین روحانیون هم کسانی مثل آقای مطهری و حضرت امام بودند که نسبت به مجاهدین خلق هیچ وقت دلشان صاف نشد و به خاطر افکار التقاطی شان هیچ وقت به آنها توجهی نکردند و تاییدشان نکردند.
اما در آن سال‌ها کمتر سندی دیدم که امام یا آقای مطهری و بهشتی در مخالفت اینان هم چیزی بگویند؟
چون در حال مبارزه بودند این گروه‌ها را رد نمی‌‌کردند. در یک چنین فضایی انقلاب ما پیروز شد. بعد هم قرار بود قانون اساسی تنظیم شود. فضایی که دولت در اقتصاد نقشی پررنگ داشته باشد به منظور عدالتخواهی که تعریف می‌شد و در آن فرهنگ سایه انداخته بود. لذا شما می‌بینید که اصل 44 بخش دولتی در آن خیلی پر رنگ است. یعنی بند یک آن تقریبا قسمت عمده اقتصاد را در اختیار دولت قرار می‌دهد. سپس اگر چیزی باقی ‌می‌ماند بخش تعاون و در انتها متعلق به بخش خصوصی بود. منتها در این اصل کسانی که در آنجا بودند هوشیاری به خرج دادند. طبیعی است که اعضای مجلس خبرگان افراد عمیقی بودند و نسبت به معارف اسلام شناخت عمیقی داشتند. بنابراین می‌‌بینیم دست آخر در ذیل اصل 44 یک استثنا می‌گذارند. بعد از دو دهه تجربه‌ای که در جمهوری اسلامی‌ داشتیم آمدیم دیدیم که لازم نیست ما در این مقطع قانون اساسی را تغییر بدهیم یا در آن تجدید نظر کنیم. ذیل اصل 44 این امکان را به ما می‌دهد تا بتوانیم با توجه به اصول قانون اساسی و ذیل اصل 44 مفری پیدا کنیم آنجا که می‌‌گوید: تا جایی که 1- با اصول دیگر این فصل مطابق باشد 2- از محدوده قوانین اسلام خارج نشود 3- موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور شود و باعث ضرر و زیان جامعه نشود.
این چگونه احراز می‌شد؟
بالاخره تجربه اقتصادی و سود و زیان بنگاه‌های اقتصادی این موارد را احراز می‌‌کند. دو دهه ـ 20 ساله ـ به صورت آمار و تجربه در کشور متراکم است. به تدریج ما دیدیم که بنگاه‌های بزرگ اقتصادی با سرمایه‌های عظیمی‌که داشتند بهره‌وری بسیار بسیار پایینی دارند.
این بهره‌وری و کاهش سود چگونه در آن سال‌ها امکان برآورد و ارزیابی پیدا کرد؟ مثلا تجربه‌ایی که در مورد بانک‌ها داشتیم این بود که عمدتا با زیان مواجه می‌‌شدند اما آماری منتشر نمی‌‌شد؟
فرض کنید کمترین سود یک سرمایه به طور متوسط در سال باید 20درصد باشد. اما در دستگاه‌های دولتی خیلی از بنگاه‌ها با زیان‌های جدی حساب‌های آخر سال مالی را می‌‌بستند. بنگاه‌های بزرگ اقتصادی، اگر هم سود می‌دادند در حد 3 یا 4‌درصد و در بهترین شرایط استثنائا 13 یا 14‌درصد نرخ بازگشت سرمایه داشتند.
نمونه‌هایی در ذهنتان هست که این تجربه را مرور کنیم؟
نمونه‌های زیادی را می‌توانید مقایسه کنید. فرض کنید دو کارخانه نساجی در یک شهر مثلا در یزد فعالیت می‌‌کرد. این کارخانه متعلق به بخش دولتی بود. وقتی می‌خواست برای بهره‌وری بیشتر حقوق کارگرانش را اضافه کند، دولت اجازه نمی‌داد. بعد آن کارخانه دولتی ضرر می‌داد. کارگرانش از وضعیت خودشان راضی نبودند اما از آن طرف هم نمی‌توانست حقوق به آنها بپردازد. قطعا دولت باید کمک می‌‌کرد. حالا از این نمونه‌ها فراوان است. بالاخره این تجربه دو دهه مجموعه مسوولان را به این نتیجه رساند که باید بنشینند و تجدید نظر کنند.
اولین مفری که برای بازنگری اصل ۴۴ پیدا شد به کدام بخش از قانون مربوط بود؟
مفاهیمی‌که ذیل اصل 44 هست بسیار راهگشاست. در دو دهه اول کسی به خودش اجازه نمی‌داد وارد این قلمرو شود، در حالی که همانجا گفته بود: تفسیر ضوابط، قلمرو و شرایط هر سه بخش را قانون معین می‌کند. اینجا راه را باز کرده بود که این ذیل اگر اتفاق افتاد شما می‌توانید در قانون تفسیر را روشن کنید براساس این مجوز بعد از دو دهه تجربه بالاخره مقدمات آن در مجمع تشخیص مصلحت فراهم شد.
واکنش شورای نگهبان طی این سال‌ها چه بود؟ خیلی از مواقع فقها نکات دقیق و صحیحی می‌‌بینند که مجلس و دولت نمی‌‌بینند؟
شورای نگهبان به قوانینی که در مجلس تصویب می‌شد، براساس موازین قانون اساسی رای می‌‌داد. به عبارت روشن‌تر، در شورای نگهبان ملاک اینکه این لایحه مطابق قانون اساسی هست یا نه برایش همان قسمت اول مطرح بود نه ذیل اصل 44. بسیاری از مواقع مثلا فرض کنید می‌‌خواستند که شورا اجازه بدهد که بخش غیردولتی یا بخش خصوصی هم می‌‌تواند بانک تاسیس کند؟ شورای نگهبان این لایحه را رد می‌کرد. می‌گفت بانک در انحصار دولت است. طبق بند یک سیستم بانکی و بانکداری در انحصار دولت است.
خود این یک تفکر بیشتر مربوط به چه گروه‌هایی بود؟
من عرض کردم اینها معطوف به بحث گروه‌ها نبود. آنچه به تصویب اصل 44 منجر شد نه گروه‌ها و احزاب بلکه عمدتا فضای حاکم در آن سال‌ها بود. فضایی که چپ و چپ‌اندیشی در آن سیطره داشت و حتی گروه‌های مذهبی نیز ادبیاتی متاثر از آن داشتند. این یک فضای مسلط در آن زمان بود. فضای کشور ما متاثر از انقلابی بود که یکی از شعارهای اصلیش عدالتخواهی بود. منتها عدالت با تعریفی که آن فضا ایجاد کرده بود.
در جلسه تدوین قانون اساسی مربوط به اصل ۴۴ که آیت‌ا... موسوی تبریزی، عبدالکریم‌هاشمی‌نژاد، صافی گلپایگانی حتی رییس مجلس خبرگان مخالفان این طرحند و فقط آقای سحابی مدافع این طرح بود چگونه این تصویب شد؟
در هر حال فضای غالب آن بود. فضای کشور به این سمت بود. دولت درگیر استقرار نظام بود. از سوی دیگر دولت آقای مهندس موسوی بعد از درگیری‌های بنی‌صدر روی کار آمد و وظیفه اش هم این بود که مواظب باشد شیرازه جامعه از هم نگسلد. هم جنگ و هم حکومتی که طی دو سه سال اول در حال تثبیت خود بود نمی‌‌توانست کشور را به بخش خصوصی واگذارد. نگاه دولت این بود که عدالت برقرار کند. بنابراین برای اینکه این قصد و هدف را تامین کند باید هر چه بیشتر کارها روی دولت متمرکز می‌‌شد.
پس نظام و سازوکار سهمیه بندی و کوپنی به همین دلیل و با همین نیت تشکیل شد.
بعد از سال‌های جنگ آقای‌هاشمی‌‌وقتی روی کار آمد هدفش این بود....
که سیستم دولتی کارآمد نیست.
گمان می‌‌کنید که واقعا آفت اقتصاد ما فقط اقتصاد دولتی بود؟
در کشور ما سیستم دولتی به چیزی هم ضمیمه شده است که این مزید بر علت است و آن هم درآمد نفت است و این چیزی است که مسوولان را همیشه وسوسه می‌کند که حوزه اجرایی خودشان را گسترش دهند. اگر نفت نبود هم یک وضع دیگری پیدا می‌‌کردند. آن وقت به سمت دولت کارآمد می‌‌رفتیم، یا به سمت دولت چابک، به سمت دولتی که بتواند با مردم تعاملی داشته باشد که بتواند از مردم مالیاتی بگیرید و هزینه کند. دولت‌ها در ایران در سال‌های ۵۲ به بعد اصلا احساس نیاز به مردم نمی‌کردند.
از سال 42 به این سو، افراد مختلف حتی پاره‌ای از دولت‌ها چه نظام پهلوی، چه جمهوری اسلامی‌می‌خواستند نفت را از حساب و کتاب بودجه کشور خارج کنند و به سمت زیرسازی و پروژه‌های عمرانی هدایت کنند. آیا با توجه به سیستم ناکارآمد اقتصادی و فقدان زیر ساخت‌های ممکن، واقعا این امر امکان پذیر بود؟
پول نفت واقعا وسوسه‌نگیز است. در ایران دولت‌های مقتدری بودند به ویژه زمانی که درآمد نفت قسمت اعظم منابع بودجه دولت را تشکیل داد دولت تقریبا یک قدرت بلامنازع شد و این امکان را برایش فراهم کرد که حوزه اختیارش را هر چه بیشتر گسترده کند. بعد برای اینکه رضایت مردم جلب شود دولت حتی خرج مردم را می‌داد، دستگاه‌های دولتی را گسترش می‌داد، استخدام دولتی ایجاد می‌کرد، پروژه‌های دولتی راه می‌افتاد، حتی اگر قرار بود کار رونق پیدا کند ساخت وساز وصنعت هم در بخش دولتی و در عهده و انحصار دولت قرار می‌‌گرفت.... منشاء همه اینها دولت بود. بنابراین می‌‌بینید که نفت ریشه‌های عمیق و پیچ در پیچی در ساختار کشور ما دوانده است. براساس نیازها و مقتضیات اقتصاد، و برای اینکه اشتغال ایجاد شود و رونق اقتصادی فراهم شود دولت مداخله می‌کرد. بنابراین اقتصاد ما همیشه به نوسانات درآمد نفت وابسته و حساس بوده است.