کتاب معمای فراوانی(۹۱ )
دیدار دوباره با کالاها، رونقها و دولتها
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
ادموند بورک در کتاب «تاملاتی درباره انقلاب فرانسه» اشاره نمود که «درآمد دولت، خود دولت است.» و کلماتش به طور یقین با تجربه صادرکنندگان نفت تایید شد.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
ادموند بورک در کتاب «تاملاتی درباره انقلاب فرانسه» اشاره نمود که «درآمد دولت، خود دولت است.» و کلماتش به طور یقین با تجربه صادرکنندگان نفت تایید شد. این منشا درآمدهای یک دولت است که رابطه بین شیوههای توسعه اقتصادی، دگرگونی نهادهای سیاسی، شکلدهی به ترجیحات و سرانجام ظرفیت دولتها در طراحی یا تغییر مسیرهای توسعه را آشکار میسازد. تجربیات دولتهای معدنی، هم اسپانیای قرن شانزدهم و صادرکنندگان معاصر نفت، نشان میدهد چارچوبهای تصمیمگیری به نحو حسابشدهای به نفع یک مسیر در برابر مسیر دیگر متحول میگردند و آنها با تاثرانگیزی نشان میدهند فرآیند تغییر جهت مجدد دادن تا چه حد میتواند سخت و دشوار باشد.
در هنگام مقایسه صادرکنندگان نفت، شگفتآورترین موضوع، تشابه رفتار سیاسی است که در طی اعصار تاریخی، مناطق جغرافیایی، نوع رژیم، دین و فرهنگ بدون ملاحظه انواع نیات ابراز شده توسط سیاستگذاران نشان داده میشود. وقتی بهرهبرداری از نفت درون نهادهای ضعیف یک کشور شروع میشود، دگرگونیهایی که آن باعث میشود حساب تصمیمگیری مقامات عمومی را به شکل بنیادی تغییر میدهد. در هر موردی که در کتاب بررسی کردیم، انگیزههایی به سرعت ایجاد گردید که به کارگیری قدرت دولت برای بیرون کشیدن حداکثر منابع مالی در عرصه بینالمللی و بازتوزیع آنها در داخل را تشویق مینمود. قواعد واگذاری و اعطای رانت بر پایه رانتجویی سیاسی و نه کارآیی اقتصادی بود و این قواعد به رویههای عملیاتی استاندارد دولت درآمدند. این جاذبههای ساختاری آن چنان سرسخت و مداوم بودند که پیوسته حتی بر بهترین نیات برای «ثمرده کردن نفت» غلبه میکردند و در عوض منجر به تخریب اقتصاد و فساد سیاسی شدند.
فصل پایانی کتاب آخرین نگاه را به رابطه بین ساختار و کارگزاری در دولتهای نفتی میاندازد. پس از بررسی دوباره اینکه چگونه کالاها، رونقها و دولت با هم ترکیب میشوند تا دامنه باریکی از انتخاب به وجود آورند، چندین پرسش باقیمانده را با دقت بررسی میکنیم. نخست اینکه آیا توسعه مبتنی بر نفت که برای نوسازی دولتها بسیار مهم است، در رابطه با نوع رژیم «خنثی» است یعنی تاثیر درآمد نفت بدون ملاحظه نوع حکومت یکسان است؟ مشخصتر اینکه کدامیک از نظامهای دموکراتیک و اقتدارگرا بهتر قادرند با اثرات زیانبار نفتی شدن اقتصاد، دولت و جامعه مقابله کنند یا اینکه نوع رژیم در این رابطه اهمیتی ندارد؟
دوم اینکه آیا نفت به زبان هیرشمن، مایه فساد یا یک قهرمان است؟ سرانجام اینکه چه نتایج تئوریک و سیاستگذاری از یک تحلیل حاصل میشود که کالاهای اصلی را نه فقط به تغییر اقتصادی و اجتماعی همانطور که سایر پژوهشگران انجام دادند (خصوصا کاردوسو و فالتو ۱۹۶۹) بلکه همچنین به شکلگیری دولت و ظرفیت دولت ارتباط میدهد؟ بررسی صادرکنندگان نفت چه نوری بر چنین مباحث حیاتی مثل نقش دولت در توسعه اقتصادی یا مطلوبیت نسبی رویکرد ساختاری در مقابل رویکرد مبتنی بر انتخاب برای درک کشورهای در حال توسعه میاندازد؟
ساختارمندی انتخاب در کشورهای صادرکننده نفت
کشورهای صادرکننده نفت در حال توسعه معاصر، مشابه اسپانیای قرن شانزدهم هستند به این ترتیب که رونقهای کالایی کوتاهمدت و بلندمدت، ساختارهای نهادی آنها را «به شیوهای تماشایی» دگرگون ساخت. رونقهای معدنی باعث تشویق مدل توسعه رانتیری شد، گروههای قدرتمندی به وجود آورد که به تداوم این مدل وابسته بودند و موسسات عمومی را تغییر شکل داد به نحوی که پایبند به این مدل شدند. این دگرگونیها با سرعت در همه سطوح سلطه سیاسی- حکومت، رژیم و دولت- رخ داد و زمانی که درآمدهای معدنی جایگزین سایر درآمدها در بودجه حکومت شد موضع محکمی اتخاذ کردند. همانطور که آمال و اهداف مقامات عمومی و گروههای خصوصی بسرعت گسترش یافت تا با این درآمدها مطابقت یافته و سپس پیشی بگیرد، انگیزه دایمی و غالب برای اتکا به مخارج عمومی به جای سایر شکلهای حکومتداری نهادینه شد.
همه این موارد نشاندهنده تصمیمگیری است که از تعامل کالاها، رونقها و دولتهای ضعیف ناشی میشود. در اسپانیا، هابسبورگها با سرعت خزائن قاره آمریکا را خرج کرده و سپس به استقراض خارجی متوسل شدند که در ازای آن با این خزائن ضمانت میشد. نظام سلطنتی چنان گسترش یافته بود که بیصبرانه در انتظار ورود غنایم جدید از مکزیک و پرو بود تا صرفا خودش را سرپا نگه داردکه منشا عبارت « چه وقت کشتی وارد میشود» است. در مورد صادرکنندگان نفت، دولتهای رانتیر زیاده خرج کردند و سپس به استقراض نیز متوسل شدند که ابتدا دلارهای نفتی را تکمیل میکرد و سپس جای آن را گرفت. الگو در همهجا یکسان بود: بدهی و درآمدهای فوقالعاده در ارتباطی تقویتکننده با هم بالا میرفتند، سپس مسیرها از هم جدا شد بدهی رو به افزایش گذاشت و درآمد معدنی سقوط کرد. دولتها جستوجوی ناامیدانه (و سرانجام بیفایده) برای درآمدهای جدید را شروع کردند تا بدهیها را بازپرداخت کنند، فاتحان اسپانیایی به استثمار کارگران سرخپوست تا حد به خاک سیاه نشاندن آنها ادامه دادند و سیاستگذاران در کشورهای نفتی به خزانه صنایع نفتی تازه ملی شده خود حملهور شدند.
مشکلاتی که چنین دولتهایی برای تغییر مسیرهای توسعهای خویش مواجه هستند بیشمار است. از آنجا که فعالیت معدنی مستلزم هزینههای سوخت شده و رانتهایی بالایی است، گروههای پرنفوذ منافع جدی در ترتیبات موجود داشتند. در اسپانیا، اشراف و روحانیون که اغلب از طریق بذل و بخششهای دولتی ثروتمند شده بودند با این رانتها ارتزاق کرده و کوشش مقام سلطنت در جریان یافتن همیشگی رانتها را تشویق میکردند. در مورد صادرکنندگان نفت، شرکتهای نفتی خارجی، سرمایهداران رانتیر، فرادستان سیاسی در حکومت و تشکلهای کارگری از وضعیت موجود نفع برده و از آن دفاع میکردند هر چند که در بین خودشان میجنگیدند تا شیوه توزیع سهمها را تغییر دهند.
ارسال نظر