نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

هنوز معما باقی است. چه چیزی تفاوت‌ها در اندازه اثرات رونق را توضیح می‌دهد؟ چرا برخی دولت‌ها قادر بودند به حداقل مقداری مقاومت در برابر وسوسه زیاده خرج کردن نشان دهند؟ اگر اندونزی یک دولت نفتی است، چرا و چگونه بهتر از آنچه همتایانش انجام دادند موفق به مهار مخارج زیاده از حد شد‌؟ اگر مورد اندونزی یک استثنا است که قاعده را اثبات می‌کند به جای اینکه استدلال کتاب را نفی کند، انتخاب سیاست متمایز اندونزی را نمی‌توان صرفا نتیجه رهبری بهتر، تصمیم‌گیری دوراندیشانه یا تصادفات تاریخی دانست، هرچند که همه این عوامل نقش ایفا کرده‌اند. نه می‌توان آن را منحصرا به خاطر کوچک‌تر برای خرج کردن دانست چون اندازه ثروت اتفاقی خصوصا همبستگی با میزان خرج کردن ندارد. نه می‌توان این نتایج را با یک همان‌گویی ساده توضیح داد: کشورهایی که زیاده خرج کردند از قبل بی‌ثبات بودند و زیاده خرج کردن آنها که بی‌ثباتی بیشتر را به وجود آورد، صرفا انعکاسی از این واقعیت بود. قطعا کشورهایی مثل الجزایر و ونزوئلا شاخص‌های بی‌ثباتی بالاتر از اندونزی نداشتند.
در عوض اگر این استدلال درست است، اندونزی باید مقداری تفاوت جدی از لحاظ تاریخی در ماهیت توسعه اقتصادی و نهادی خود داشت به‌ طوری که در زمان رونق ۱۹۷۳، درجه «دولتمداری نفتی» آن متمایز از همتایان سرمایه ناکافی بود. این تفاوت در توسعه باعث شد تا اندونزی به میزان کمتری در یک مسیر توسعه نفتی گرفتار شود و واکنش‌هایش انعطاف‌پذیرتر بود. به‌طور همزمان ایران، نیجریه و الجزایر باید شباهت نزدیک‌تری با مسیر توسعه ونزوئلا داشته باشند. یک نگاه دقیق‌تر به این پنج کشور نشان می‌دهد که حقیقتا چنین موردی وجود دارد.
تجربه مشترک ونزوئلا، ایران، نیجریه و الجزایر
مورد ونزوئلا نشان می‌دهد که حداقل سه بزنگاه بحرانی، الگوهای تصمیم‌گیری را شکل می‌دهد که می‌تواند به سایر کشورهای در حال توسعه صادرکننده نفت قبل از اوج قیمت۱۹۷۳ تعمیم داده شود ورود شرکت‌های نفتی بین‌المللی به دولت‌های ضعیف‌، تحمیل مالیات بر درآمد شرکت‌ها به عنوان منبع اولیه درآمدهای مالی دولت‌، و تغییرات رژیم که اتکا به رانت نفت را تقویت یا تضعیف می‌کرد. این بزنگاه‌های بحرانی، وابسته به مسیر طی شده هستند، یعنی آنها ابتدائا به واسطه ورود شرکت‌های نفتی به راه افتادند. آنها یا به ترتیب متمایزی رخ می‌دهند همانند مورد ونزوئلا یا همپوشانی دارند همان‌طور که خواهیم دید. اما بدون ملاحظه زمان‌بندی یا ترتیب آنها، هر یک دیگری را همراه می‌کنند. میراث نهادی این رویدادها، محاسبه تصمیم مشترک برای سیاستگذاران در دولت‌های نفتی را تشکیل می‌دهد و نیز به تبیین نوسانات در واکنش‌های آنها به رونق کمک می‌کند.
در ایران، الجزایر، نیجریه و اندونزی، تعامل پویا بین روش مشترک رشد اقتصادی و توسعه نهادی آنها با ورود شرکت‌های نفتی چند ملیتی به قلمرو خودشان آغاز شد. همانند ونزوئلا و اسپانیای قرن شانزدهم، مهم‌ترین مساله در هر‌ مورد، همزمانی اساسی بهره‌برداری از منابع معدنی با مراحل اولیه تشکیل دولت مدرن بود. هیچ‌کدام از این کشورها، مالک ساختارهای اداری نبودند که قابلیت مقاومت سازنده با فرآیند نفتی شدن اقتصاد را داشته باشد. در عوض دولت‌های‌شان به آسانی تحت نفوذ خارجیان قرار گرفتند و قدرت قوه‌مجریه به سرنوشت صنعت نفت ارتباط یافت و دولت‌ها تمرکزگرا شدند در حالی که حوزه اختیاراتشان در یک پویایی پرشتاب نفتی گسترش می‌یافت.
همان‌طورکه نفت‌ بخش صادراتی پیشتاز در هر کدام از این کشورها شد، چارچوب‌های دولت برای تصمیم‌گیری بسرعت شکل و قالب معینی گرفت تا تداوم توسعه نفتی را تسهیل کند عمدتا از طریق پذیرش ویژگی نهادی- محور دولت نفتی که وابستگی مالی به دلارهای نفتی است. در نیجریه، الجزایر و اندونزی این وابستگی پدیده نسبتا جدیدی بود در حالی که در ونزوئلا و ایران پس از جنگ جهانی اول رخ داد. بدون استثنا اشاعه این واقعیت (اغلب از طریق اوپک) که تولیدکنندگان جدیدتر همان ترتیبات مالیاتی گسترش‌یافته ابتدائا توسط ونزوئلا را پذیرفتند و دولت‌های‌شان به سرعت با همان الگوی سیاست اقتصادی بنیادی توصیف می‌شدند: حداکثر ساختن استخراج رانت‌ها از بیرون اقتصاد برای توزیع در اقتصاد داخلی از طریق مخارج عمومی مطابق با منطق سیاسی.
شکل‌گیری مجدد این دولت‌ها خصوصا در داده‌های مقایسه‌ای مشهود است که ساختار مالیات‌ستانی و سایر درآمدهای مشتقه از نفت را نشان می‌دهد. این سوال مطرح است که چگونه صادرکنندگان نفت در نرخ حیرت‌آور بالای مالیات بر درآمد شبیه همدیگر هستند که مالیات بر شرکت‌ها (شامل مالیات پرداختی توسط صنعت نفت) اکثریت آن را تشکیل می‌دهد و مالیات بر کالاها و خدمات پایین‌تر از میانگین است.
این الگو خصوصا تعجب‌آور است زمانی که این کشورها را با کشورهای در حال توسعه غیرنفتی مقایسه می‌کنیم. برای صادرکنندگان قدیمی‌تر (ونزوئلا و ایران) این تغییرات قبل از رونق ۱۹۷۳ اتفاق افتاد که صرفا آنها را تشدید نمود. برای آن کشورهایی که صنایع‌شان عمدتا در دهه ۱۹۷۰ به جریان افتاد (اندونزی و نیجریه) جابجایی نهادی به یک دولت نفتی طی رونق اتفاق افتاد. مورد نیجریه در این رابطه خصوصا شگفت‌آور است.