یادیادی از صمد بهرنگی
ماهی سیاه کوچولو در آرزوی رهایی
علی طجوزی - دیروز (نهم شهریور) مصادف بود با سیونهمین سالروز درگذشت صمد بهرنگی، نویسنده کتاب ماهی سیاه کوچولو بود، نویسندهای که سال ۱۳۴۷ تن به ارس داد و دیگر هیچگاه بازنگشت. صمد بهرنگی متولد دوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب تبریز بود. وی در یک خانواده محروم بزرگ شد و از همان ابتدای کودکیاش به نوعی محرومیتهایی را کشف کرد که سنگ بنای شخصیت او در زندگیش شد. همان زندگی که سالهای بعد وی را واداشت تا مسائل و مشکلاتی را که پیرامون خود میدید به قالب داستان در بیاورد و ناگفتنیها را به زبان داستان بیان کند.
صمد گاهی ماهی سیاه کوچولو میشد و برای فرار از تفکری پوسیده راهی پیدا کردن دریا میشد و گاه کلاغی میشد و با دخترکی هم کلام و گاه درختکی هلو.
صمد در طول زندگی ۲۹ سالهاش و پس از اتمام تحصیل همواره دلش برای افراد محروم جامعه میتپید و به قول برخی از دوستانش ماهی سیاه کوچولو داستان زندگی خود صمد است.
صمد بعد از اتمام دوران تحصیل ابتدایی در دبستان ۲۱ آذر تبریز به دبیرستان تربیت وارد شد. سالهای اول دوره دبیرستان با حکومت ملی مصدق مصادف بود و او برای اولین بار در این دبیرستان درگیرهای سیاسی را از نزدیک لمس کرده و راه مبارزه با استبداد را میشناسد و با شرکت در اکثر گردهماییها و سخنرانیهای دانشآموزی به پویایی ذهن خود میافزاید و از همان اول راه مردم را برمیگزیند.
پس از اتمام دوره اول دبیرستان در سال ۱۳۳۴ وارد دانشسرای مقدماتی تبریز شد و دو سال در این دانشسرا تحصیل میکند.
صمد با یکی از دوستانش اقدام به انتشار روزنامه دیواری (خنده - سوره باجی) میکنند که بعضی شمارههای آنها به صورت پلیکپی بین دانشآموزان پخش میشد. موضوع این روزنامه دیواریها طنز بود و صمد میخواست با زبان طنز به قوانین خشک دانشسرا و مدیریت آن اعتراض کند و با این کار توانست لذت مبارزه با سلاح قلم را بچشد.
صمد از مهر ماه سال ۱۳۳۶ بعد از اتمام دوران تحصیلاتش در دانشسرا، در روستاهای آذرشهر به کار معلمی پرداخت. او عاشق شغلش بود. در این روستاها هم به والدین بچهها و هم به بچهها سواد میآموخت و واسطه خدماتش در روستاهای محروم در دل اهالی جای گرفت.
صمد با اینکه خودش معلم بود ولی هیچگاه دست از مطالعه و علمآموزی نکشید. در حین تدریس در مناطق محروم به صورت شبانه از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱ در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تبریز تحصیل کرد. در طول دوران تحصیل در دانشگاه تبریز خواهناخواه با رویدادهای سیاسی روز آشنایی مستقیم پیدا کرد.
وی علاوه بر تدریس در مدارس ابتدایی همواره به روشنگری دانشآموزان و همکارانش میپرداخت و همیشه نسبت به اوضاع نامناسب مدارس و وضع بهداشتی کلاسهای درس اعتراض میکرد و نتیجه اعتراضاتش انتقال تبعیدگونهاش از یک شهر به شهر دیگر بود.
صمد با وجود درگیریها و مشکلات و کارشکنیها در کار تدریس، هیچگاه از کارهای فرهنگی و تحقیق و پژوهش در این وادی غافل نمیشد. وی به طوری جدی از نخستین سالهای دهه چهل نویسندگی را شروع کرد و طی پنج، شش سال باقی عمرش آثار قابل توجهی در زمینههای مختلف پدید آورد. دکتر غلامحسین ساعدی (گوهرمراد) در جایی در خصوص بهرنگی گفته بود: در خلق آثارش معتقد بود که شناخت ادبیات عامیانه یک جامعه، شناخت دردهای تودههای محروم را آسانتر میکند و یادآوری فرهنگ و هویتهای ملی، تهاجم فرهنگی استعمار را با مشکل مواجه میکند. شاید به همین علت بود که هنگام انتشار کتاب فولکلور زبان ترکی به نام (متلها و چیستانها) اظهار خوشحالی کرد که توانسته قدمی هر چند کوتاه در این راه بردارد. از سوی دیگر با نگاهی به آثار صمد میتوان به علاقه غیر قابل تصور وی به زبان مادریش پی برد. صمد اگر چه به ترکی فکر میکرد و اغلب به فارسی مینوشت ولی رسایی قلمش و سادگی نوشتارش به آثارش اعتبار میبخشید. سیروس طاهباز وقتی از صمد میپرسد که چرا ترکی نمینویسی جواب سوالش را عدم اجازه چاپ به زبان ترکی دریافت میکند. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اولدوز و کلاغها (۱ و ۲)، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفترباز، پسرک لبو فروش، سرگذشت دانههای برف، پیرزن و جوجههای طلاییاش و یک هلو، هزار هلو.
ارسال نظر