یادداشتبه بهانه کنسرت خسرو آواز ایران، سیاوش عشق و آتش و موسیقی
مطرب عشق عجب سازونوایی دارد
از خیابانهای پیچ در پیچ شهر رد میشوی، شهری بیقافیه، شهری بیموسیقی که تنها آوایش دلخراشی اصواتی است که شهرنشینی مطلق بیقاعده، احاطهاش کرده است. از میان این همه هیاهوی میانتهی به امید شبی خاطرهانگیز از بین انبوه جمعیت و نگهبان و آدمهایی که به هر قیمتی میخواهند متفاوت باشند به سختی عبور میکنی تا وارد فضایی دیگر از شهر شوی، سالن اجتماعات وزارت کشور در انتظار است و چشمهای مشتاق پیجوی شهروندی متفاوت که آوای پرنیان را از آستین خاکیش چون حریر خیال در فضا میپراکند تا روح را به پرواز درآورد و خیال را آسمانی کند.
محسن پروان
از خیابانهای پیچ در پیچ شهر رد میشوی، شهری بیقافیه، شهری بیموسیقی که تنها آوایش دلخراشی اصواتی است که شهرنشینی مطلق بیقاعده، احاطهاش کرده است. از میان این همه هیاهوی میانتهی به امید شبی خاطرهانگیز از بین انبوه جمعیت و نگهبان و آدمهایی که به هر قیمتی میخواهند متفاوت باشند به سختی عبور میکنی تا وارد فضایی دیگر از شهر شوی، سالن اجتماعات وزارت کشور در انتظار است و چشمهای مشتاق پیجوی شهروندی متفاوت که آوای پرنیان را از آستین خاکیش چون حریر خیال در فضا میپراکند تا روح را به پرواز درآورد و خیال را آسمانی کند. خسروی آواز ایران استاد محمدرضا شجریان به همراه گروه آوا همچون همیشه، ساده، متفاوت و با وقار وارد میشود. جمعیت به اوج میرسد و تمنای خواستن در فضا میپیچید، گروه، سازهای خود را کوک میکند و جمعیت که از قبل، قلبها را برای استاد کوک کردهاند، حالا گوشهایشان را کوک میکنند و استاد لبخند میزند. امشب جاودانه خواهد شد، از سر شور جوانی تنبک همایون، احساس توامان زیبایی و بودن سعید فرجپوری و کمانچه، نوای دلنشین بربط محمد فیروزی و سخن مجید درخشانی به زبان تار، همه در کنار پختگی و درایت شجریان و جمعیتی که اشتیاق خالص است.
«ماهور» میرقصد، موسیقی تورا در آغوش میگیرد تا با قطعه آغازین «انتظار» انتظارها به پایان رسد. «آواز است»، «گشایش»، «داد»، «حصار»، «شکست» همه و همه فرود میآیند تا «سرو چمان» از میان ماهور درآید تا روحات به بلندای «آواز خاوران» به پرواز درآید.
چهار مضراب «دلکش»، «قرچه» و «قرائی» و «رضوی» را از اوج تا فرود به دنبال میکشد تا «سخن عشق» استاد سخن شیخ اجل، سعدی از زبان و هنر شجریان برآید. امشب همه در اوجاند و گویی «قدسیان بر عرش دست افشان کنند». در قسمت دوم هیجان جمع با «شور» آمیخت تا استاد «آواز افشاری» را زمزمه روحنواز کند و در «غم فراق» چهار مضراب از «رقص پروانه» را همراه با «باده عشق» سر دهد تا مشتاقان «جامه دران» شوند و از «شور، حجاز و دشتستانی و دیلمان» بگذرند.
هر چند این اجرا تنها تجدید خاطرات قطعات گذشته بود و شاید چیزی قابل توجه بر غنای موسیقی ایرانزمین نیافزود، اما آنچه شجریان و گروه آوا در راستای اعتلای فرهنگ و جریان موسیقی در فرهنگ عامه کردهاند، از هر نوآوری و بدعت هنرمندانه بزرگتر و قابل احترامتر است، چرا که در این شبها موسیقی به معنای واقعی کلمه در روزمره جامعه جاری شده است و مردم با موسیقی استادانه گره خوردهاند و طرب به حقیقی، معنا شده است و استاد، مطرب عشق، روح را به طرب واداشته است. طربی حقیقی که نوای پرنیانی دارد و قدسیان را به پایکوبی واداشته است. در این بازار مکاره که هر روز حبابی با تهمت بر نام موسیقی هجوی، خوش آب و رنگ را روانه بازار موسیقی میکند و فقر فرهنگی موجود باعث میشود تا این کالای بیبها و خالی از ارزشهای ایرانی و ملی خوراک جوانان جویای هیجان گردد، تا خطر در کمین موسیقی بیش از پیش جلوه نماید. شاید به همین سبب بود که در طول اجرای این برنامه همواره احساسی توام با سرخوشی و اندوه مخاطب را احاطه میکند. اندوه آنکه این برنامه پایان پذیرد و استاد برود سالها به انتظار باشیم که دوباره آیا او را در عرصه موسیقی ایران شاهد خواهیم بود یا قوانین و ضوابط، تابش را به سر خواهد آورد. استاد برود و بار دیگر جامعه تشنه بماند و آنچه نام موسیقی دارد و در حقیقت اهانت است به عرصه هنر، به ساحت بلند موسیقی، به کرامت انسانی و شعور دانش موسیقی، آنچه در بازار به نام موسیقی زیر زمینی اصالت و فرهنگ مردم را نشانه گرفته است، آنچه به نام هیجان، سطحینگری و هیچ را اشاعه میدهد. شاید این نکته باید مسوولان امر را به فکر وادارد که چه میشود که تنها ظرف کمتر از یک ساعت تمامی بلیتهای کنسرت به فروش میرود و از همان ساعات ابتدایی بازار سیاه رونق میگیرد. چرا کسی به فکر این اشتیاق نیست؟
از دیگر نکات قابل توجه این برنامه در اوج بودن همایون شجریان در آواز بود که نوید روزهای بزرگ این فرزند جوان آوای ایرانی را به عرصه موسیقی میدهد.
در پایان برنامه متوجه شدم این احساس اندوه تنها همراه با من نیست چرا که جمعیت، حاضر به ترک سالن نبود و با تشویق پیدرپی خواستار ادامه بود و این موضوع استاد را وا داشت که برنامه را برای مشتاقان از سر لطف ادامه دهد، تا استاد قطعه جدیدی را بخواند که شور مولانایی داشت و طراوت زمینی و فرجپوری که نشان داد به زیر و بم شعر خداوندگار آشناست تا در تصنیف جدید همراهی شعر مولانا و استادی شجریان و کاردانی فرجپوری دوباره شور را به حضار برگرداند و تا آنجا پیش برد که «مرغ سحر» ناله جمع را نیز درآورد و در حرکتی بینظیر جمعیت شروع به خواندن همراه با شجریان نمود و گروه بزرگ کرال حضار، شجریان را به بهترین شکل ممکن در «مرغ سحر» همراهی نمود شاید جمعیت نالهای داشت که به جای مرغ ناله سرداد تا این قفس زیر و زبر شود.
ارسال نظر