به بهانه سخنان اخیر مهندس میرحسین موسوی
اصلاحطلبی پوپولیسم چپ
پوپولیسم راست به رغم شعارهای پر طمطراق نه تنها عملا هیچ گامی در جهت اجرایی کردن
سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی بر نداشته است بلکه با گسترده تر کردن دخالتهای دولت در ساز و کار
همه بازارها در حقیقت در جهت ناممکن کردن اجرای آنها حرکت کرده است.
دکتر موسی غنینژاد
پوپولیسم راست به رغم شعارهای پر طمطراق نه تنها عملا هیچ گامی در جهت اجرایی کردن
سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی بر نداشته است بلکه با گسترده تر کردن دخالتهای دولت در ساز و کار
همه بازارها در حقیقت در جهت ناممکن کردن اجرای آنها حرکت کرده است. مناسبتهای تاریخی خرداد و تیر ماه سال ۱۳۸۶ فرصتی ایجاد کرد تا پوپولیستهای چپ به دلایلی کم و بیش روشن یک بار دیگر مطبوعات را عرصه تاخت و تازهای ایدئولوژیک خود قرار دهند. انقلاب فرهنگی، درگذشت مرحوم دکتر شریعتی و سالروز هفتم تیر ماه موجب طرح دیدگاههایی شد که در نهایت نشان میداد میان پوپولیسم راست و چپ تفاوت چندانی وجود ندارد و چه بسا نوع چپ آن زیانبارتر از همزاد راست خود است.
در بزرگداشت مرحوم دکتر شریعتی صفحات پر شماری از مطبوعات اصلاحطلب زندگی سیاسی و آثار و اندیشههای وی را مورد بررسی قرار دادند، اما هیچکدام معلوم نکردند که خطابهها و نوشتههای پر شور و احساس وی مخاطبان خود را به کدام ابزار عقلی و علمی مجهز میساخت تا به کمک آن بتوان جامعه مدرن و پر رونقی را ساخت. تنفر دکتر شریعتی از نظام بازار (تجارت) و القای این تنفر به عنوان معنویت با کدام اصل از اصول مدرنیته سازگار است، مدرنیتهای که چپهای سابق و اصلاح طلبان امروز به مدعیان پر شور آن تبدیل شدهاند؟ مفاهیم تو خالی یا ضد مفهومهایی مانند «استحمار» چه غنای فکری به جوان امروزی میبخشد که توسط آن به اندیشهورزی و تحلیل بپردازد؟ تبلیغ سوسیالیسم تخیلی با الفاظ اسلامی کدام گره از مشکلات اقتصادی عدیده جامعه ما را میتواند باز کند؟ ترویج اندیشههای منسوخ فرانتس فانون که قطع ارتباط و ستیز با جوامع صنعتی پیشرفته را پیش شرط توسعه سیاسی-اقتصادی میداند چه راه حلی برای معضلات روابط کشور ما با اقتصاد جهانی ارائه میدهد؟
اما شاید از همه جالب تر سخنان نخستوزیر سابق در خصوص مباحث اقتصادی باشد که برای نقد سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی، اصل ۴۳ را مورد تاکید قرار میدهد و «اقتصاد اخلاقی» را چارهساز مشکلات میداند. آقای میرحسین موسوی در سخنرانی خود به مناسبت سالروز هفتم تیر، کم رنگ شدن آرمانهای اولیه انقلاب، قطع ارتباط مسوولان با مردم و کنار نهادن احساسات و اخلاق در رابطه با مسائل اقتصادی را سر منشا مشکلات اقتصادی امروزی جامعه ما به خصوص فقر معرفی میکند.
او همچون گذشته توصیه میکند که کارشناسان اقتصادی باید «بروند حافظ و مولوی بخوانند» تا «اقتصاد اخلاقی» شکل بگیرد چرا که «رشد کشور ما در گرو یک اقتصاد اخلاقی و یک سیاست اخلاقی است و جز این با مردم نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم».{روزنامه هم میهن، ۳ تیر ۱۳۸۶ ص ۳} آقای موسوی در عین حال یکی از اشکالات نظام تصمیمگیری اقتصادی را در این میداند که در کشور ما پس از گذشت زمان و دور شدن از سالهای اولیه انقلاب، ذکر برخی «نظرها و شعارها مثلاً اشاره به انقلاب، صدور انقلاب و وضعیت مستضعفان» در مقدمه گزارشهای اقتصادی «سازمان مدیریت، بانک مرکزی و وزارت امور اقتصادی و دارایی» به فراموشی سپرده شده است. {همانجا، ص۲}او اصل ۴۳ قانون اساسی را مورد تاکید قرار میدهد و میگوید «من فکر میکنم این اصل به قدری با اهمیت و سرنوشت ساز برای انقلاب اسلامی است که قاعدتا باید سایر اصول قانون اساسی هنگامی که مورد تفسیر واقع میشوند با رجوع به این اصل و ملاحظات این اصل تفسیر شود» {همانجا، ص۳} منظور وی از تفسیر جدید اصل ۴۴ قانون اساسی است که گویا با غفلت از اصل ۴۳ صورت گرفته است.
اصل ۴۳ که این همه مورد تاکید آقای موسوی قرار میگیرد در واقع بیان مجموعهای از آرمانها و آرزوهاست که به توصیف وضعیت مطلوبی میپردازد که باید در جهت آن حرکت کرد.
در این اصل هیچ اشارهای به ساز و کار رسیدن به این آرمانها و یا ساختار نظام اقتصادی که لازمه تحقق بخشیدن به آنهاست نشده است. در واقع در اصل بعدی، یعنی همان اصل ۴۴ است که کلیات نظام اقتصادی جمهوری اسلامی توصیف میشود. تاکید مفاد صدر اصل ۴۴ بر دولتی بودن بخشهای وسیعی از اقتصاد ملی به ویژه بخشهای زیر بنایی، آشکارا هدفی جز تحقق بخشیدن به آرمانهای بیان شده در اصل ۴۳ و به ویژه هدف خودکفایی و استقلال اقتصادی ندارد. پس از نزدیک به سه دهه تجربه، اکثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان و نیز سیاستمداران رده بالای کشور به این نتیجه رسیدهاند که اقتصاد دولتی برای رسیدن به آرمانها و اهداف اعلام شده در اصل ۴۳ قانون اساسی کار ساز نیست. تدوین و ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی که عمدتا ناظر بر غیر دولتی کردن اقتصاد ملی است از این واقعیت نشات گرفته است و بر خلاف تصور آقای موسوی نه تنها نشانه غفلت از اصل ۴۳ نیست بلکه برعکس گویای توجه و نگرانی تدوینکنندگان این سیاستهای کلی به تحقق نیافتن آن است.
آقای نخستوزیر همانند اغلب همفکران چپگرای خود انسان دوستی را منحصر به فرقه خود میداند و معتقد است که آنهایی که مانند او نمیاندیشند احساسات انسان دوستانه ندارند. ایشان در سراسر گفتار خود چنین القا میکنند که همه دستاندرکاران سیاسی از آرمانهای انسان دوستانه اوایل انقلاب (که در اصل ۴۳ قانون اساسی تبلور یافته) فاصله گرفتهاند و نسخه اصلی آنها با گذشت زمان به کپی کم رنگ و بیخاصیتی تبدیل شده است.
آقای موسوی البته توضیح روشن و سازگاری درباره اینکه چرا چنین چیزی اتفاق افتاد نمیدهند و صرفا بر دور شدن مسوولان از مردم و غفلت از آرمانها تاکید میورزند. اگر ایشان انسان دوستی را در انحصار خود نمی دانستند آن وقت میپذیرفتند که ممکن است عدهای هم از روی اهداف خیرخواهانه به تفسیر جدید از اصل ۴۴ متوسل شده باشند و اینکه اختلاف نظر دیگران با ایشان بر سر اهداف انسان دوستانه نیست بلکه بر سر شیوههای تحقق بخشیدن به آنهاست. بنا بر این بحث اصلی بر سر موعظههای اخلاقی و گریه کردن به حال بینوایان نیست بلکه اندیشیدن تدبیر و ساز و کاری است که فقر و بد بختی را کاهش دهد و این نیست مگر اندیشیدن در باره نظام اقتصادی کارآمد که به بهبود وضعیت عامه مردم بیانجامد.
آقای موسوی و همفکران وی اگر منصف باشند و فرض را بر این بگذارند که رقبای فکری ایشان هم میتوانند از احساسات و ارزشهای انسان دوستانه برخوردار باشند ناگزیر باید درباره نظام اقتصادی مورد نظر خود بحث کنند.
بهتر است ایشان توضیح دهند که «اقتصاد اخلاقی» مورد نظرشان چه ساز و کاری دارد و تخصیص منابع را بر اساس کدام اصل علمی انجام میدهد. حافظ و سعدی قلههای اندیشه عرفانی اند و ایرانیان هشتصد سال است که آنها را میخوانند اما هنوز کسی نتوانسته است «نظام اقتصادی» از نوشتههای آنها استخراج کند و چنین توقعی هم البته کاملا بیربط است.
وارد کردن شعارهای احساسی و ذکر مصیبت ستم دیدگان در مقدمه گزارشهای اقتصادی رسمی به ارائه طریقی برای ایجاد اشتغال و فقرزدایی نمیانجامد. به صرف ساده زیستی و تشبه مسوولان به مردم عادی مشکلات اقتصادی حل نمی شود. اینها شعارهای پوپولیستی است و ما مدتی است که در حال سپری کردن این تجربه هستیم و نتایج آن را به عینه و روزمره میبینیم، بنابراین طرح چنین شعارهایی از موضع چپ چه دردی را دوا میکند؟ آیا قرار است پس از پوپولیسم راست این بار زمینه را برای سیطره پوپولیسم چپ آماده کنیم؟
پوپولیسم راست به رغم شعارهای پر طمطراق نه تنها عملا هیچ گامی در جهت اجرایی کردن سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی بر نداشته است بلکه با گسترده تر کردن دخالتهای دولت در ساز و کار همه بازارها در حقیقت در جهت ناممکن کردن اجرای آنها حرکت کرده است. اکنون به نظر میرسد که پوپولیسم چپ هم صدا با هم سنخان راست خود در یک اتحاد نامقدس آگاهانه یا تصادفی، تیشه به ریشه نهال کم جان اقتصادی آزاد در این مرز و بوم میزند. حمله چپ و راست بر اصلاحات اقتصادی اوایل دهه ۱۳۷۰ هنوز از یادها نرفته و آثار آن به صورت اقتصاد دولتی عظیم و بیقواره اکنون روی دستانمان است.
به راستی زیر سوال بردن اجماع مربوط به غیر دولتی کردن اقتصاد ملی کدام هدف متعالی را با چه وسیله ای دنبال میکند؟ روشنفکران اصلاحطلب که در مطبوعات خود پوپولیسم چپ را به صورت تایید آمیزی مطرح میکنند میخواهند چه درس اخلاقی به جوانان بدهند؟ اینکه هدف وسیله را توجیه میکند و در عصر سیطره پوپولیسم باید همرنگ جماعت شد؟
منبع: Rastak.com
ارسال نظر