اجرای نمایش «لیر شاه» با دیدگاههای «ساموئل بکت»
علیرضا تهرانی- نمایش «لیر شاه» به کارگردانی «روبرتو چولی» در حالی در سالن چهارسو به صحنه رفت که این تالار مملو از حضور تماشاگران و مشتاقان تئاتر بود. در بین مخاطبان حضور چهرههای شاخصی چون حمید سمندریان، عزتا... انتظامی، فرهاد آئیش، هرمز هدایت، بهزاد فراهانی و... دیده میشد که به نوعی صحهای بر اعتبار و اهمیت این کارگردان در تئاتر ایران قلمداد میشود. چولی در سبک و سیاقی کاملا متفاوت درام پرآوازه شکسپیر را به صحنه برد. اما اینکه این تفاوت چقدر به مذاق تماشاگران خوشایند بود، خود مساله دیگری است. حمید سمندریان، استاد و پیشکسوت تئاتر ایران که در کارنامه کاری خود اجراهای موفقی چون «دایره گچی قفقازی» و «بازی استریندبرگ» را دارد، درباره این اجرا میگوید: من از چولی تعجب میکنم! این نمایش از نظر بازیگری بسیار ضعیف بود و به هنرپیشگانی با تمرکز بالا احتیاج داشت. این ضعف تا جایی پیش رفت که نمایش را به حد یک روخوانی ساده مبدل ساخت. بازیگران قادر نبودند محتوای دیالوگها را منتقل کنند، منظورم از این نکته این است که آنها محتوا را رسانا نمیکردند و احساسی که بازیگر باید در راستای متن ایجاد کند، دیده نمیشد. متعجبم که چولی چگونه به این کار ضعیف راضی شده. در این نمایش هیچگونه طبیعت هنری که برای اجرای نمایشنامه لازم است وجود نداشت» وی در ادامه اضافه میکند: اجراهای قبلی او آثار ارزندهای بود، برای مثال میتوانم به اجرای «پینوکیو فاوست» اشاره کنم اما هیچ کاری از او را به ضعف اجرای لیر شاه ندیدم. از دیگر هنرمندان حاضر در این اجرا میتوان به حمیدرضا نعیمی اشاره کرد، وی درباره این نمایش میگوید: مسالهای که در اجرای این نمایش اتفاق افتاد عدم ارتباط با تماشاچی بود که به طراحی کارگردان از این اثر نمایشی بر میگردد. شاید ضرباهنگ کند این نمایش با مخاطبان آلمانی ارتباط برقرار کرده باشد و زمان اجرا با زمان حال و اکنونیت مخاطبان آلمانی یکی شده باشد، با توجه به وضعیتی که ما در جامعه داریم این اتفاق ایجاد نشد، به صورتی که زمان به حد برابری نرسید و تماشاگران احساس خستگی کردند و برخی نیز سالن را ترک کردند. به عبارتی میتوان گفت ضرباهنگ این نمایش با ضرباهنگ تماشاگران ایرانی نسبت به زمانی که در آن قرار دارند، یکی نبود و نمیتوانست آنها را روی صندلی نگه دارد. بازیگران این نمایش بنا به طراحی کارگردان بازی میکردند و نمیتوانستند مخاطب را به جایی برسانند. ما باید مخاطب را بشناسیم و بدانیم او در حال حاضر در چه وضعیتی از نظر دلمشغولیها، ذهنیات و حالات روحی قرار دارد تا او را با اثر خود مقابل کنیم. اگر بازیها به سمت پویاتری میرفت اتفاق جذابتری برای ما در سالن چهارسو شکل میگرفت.
اما بعد از پایان اجرای نمایش، جلسه پرسش و پاسخ با «روبرتو چولی» در حالی برگزار شد که او کاملا از این جلسه بی اطلاع بود. وی با توجه به خستگی فراوان قبول کرد تا ساعتی را به جوابگویی خبرنگاران و تماشاگران نمایش خود بپردازد. او در ابتدا خاطر نشان کرد: همواره از من میپرسند چرا به ایران میآیم؟ باید در جواب بگویم که اتفاقا من خیلی با میل و اشتیاق به ایران میآیم. این مساله برای خیلی از افراد قابل درک نیست. وی در ادامه گفت: حضور خیل تماشاگران در سالنی گرم و نامناسب و تمرکز بالای آنان در دیدن این نمایش برای من موهبت بزرگی است. این بیانگر این نکته است که در جامعهای که احتمالا مشکلات فراوانی موجود است، هسته اصلی علاقه به تئاتر همچنان وجود دارد. هیچ قطعیتی در مورد مرزهای هنرمندان تئاتر وجود ندارد، چون زبان تئاتر یک زبان جهانی است و هنرمندان تئاتر دارای یک زبان فرامرزی هستند. من از اینکه به جایی وارد میشوم که قلب تئاتر در آن میتپد، احساس مسرت میکنم. وی درباره سبک و شیوه اجرای خود افزود: من با عینک «بکت» به لیرشاه شکسپیر نگاه کردم. محوری که در اجرای من وجود دارد این است که کاراکترها همه چیز را به خاطر میآورند. در واقع با داستان واحدی روبهرو میشویم که با فرم یادآوری خاطرات اجرا میشود. وی سپس درباره زمان طولانی اجرای خود پاسخ داد: جواب این سوال به برداشت ما از واژه زمان بر میگردد. مثلا برداشت اروپاییها با برداشت آفریقاییها درباره زمان کاملا متفاوت است. بر فرض نمونه اروپاییان حدودا ۳۰ سال طولانیتر از آفریقاییها زندگی میکنند ولی آفریقاییها برداشت بیشتری از ماهیت زندگی دارند.وی سپس درباره تلفیق دو شخصیت مهم نمایش یعنی «کوردلیا» و «دلقک» توضیح داد: این به تاریخ تئاتر باز میگردد. اولین کارگردانی که به این مفهوم رسید «پیتر بروک» بود. در واقع این ایده بروک به یک سنت تبدیل شده و کارگردانهای اروپایی این شیوه و تلفیق این دو کاراکتر را ادامه دادهاند. ما از این تحلیل هم جلوتر رفتیم و شما در اجرا میبینید که در واقع «کوردلیا» دلقک جلوه میکند در واقع به این دلیل که «لیر» عذاب وجدانی را تحمل میکند که کوردلیا را یک احمق تصور میکند. باید بگویم بروک تنها انگلیسی است که میتواند شکسپیر را درست به صحنه ببرد. وی سپس در مورد توضیح بیشتری درباره اجرای لیرشاه با دیدگاههای بکت افزود: بکت از این نظر شهرت دارد که تنها هنرمند قرن بیستم است که به ما تئاتریها یادآور میشود تا به جوهر کار توجه کنیم. این اجرا در واقع ادای دینی است به بکت و ما سعی میکنیم متنی از شکسپیر را در قالب دیدگاههای بکت اجرا کنیم. این ادای دین در واقع ما را به جوهر نمایشنامه نزدیکتر کرد. وی همچنین درباره ریتم کند نمایش خود تصریح کرد: من این اجرا را بر پایه نمایشنامه «آخرین نوار کراپت» اثر بکت به صحنه بردم و از آنجا که کلیت نمایش به سوی تعریف و یادآوری خاطرات پیش میرود، کندی ریتم ایجاد میشود.
ارسال نظر