پیدایش و سیر تحول برنامه‌ریزی اقتصادی

بخش اول

یکی از موضوعات و مقوله‌های نوظهور اقتصادی در نیمه اول قرن بیستم، پیدایش و گسترش برنامه‌ریزی اقتصادی برای عبور از بحران‌های اقتصادی و یا کوتاه کردن مسیر دستیابی به رشد و توسعه‌اقتصادی توسط دولت‌ بوده است. در بسیاری از کشورهای جهان با نظام‌های اقتصادی متفاوت (نظام بر مبنای بازار، نظام بر مبنای برنامه و نظام‌های مختلط یعنی ترکیبی از بازار و برنامه) برنامه‌ریزی اقتصادی با درجات متفاوت از نظر فراگیری بخش‌ها، گستردگی و با درجات متفاوت از نظر موفقیت، تجربه شده‌است. کشور ایران نیز از جمله کشورهای پیشگام در برنامه‌ریزی اقتصادی برای شکستن دور باطل فقر و دستیابی به توسعه اقتصادی است. در این مقاله با نگاهی تاریخی- تحلیلی به چگونگی پیدایش مقوله برنامه‌ریزی اقتصادی و توسعه‌آفرینی دولتی در جهان و سیر تحول آن همراه با خلاصه‌ای از نمونه‌های مهم تجربی روش‌های مختلف برنامه‌ریزی اقتصادی در جهان اشاره کرده و در انتها به تجربه ایران پرداخته شده‌است. محمدصادق جنت

پیدایش برنامه‌ریزی اقتصادی

تعریف واحد و فراگیری از برنامه‌ریزی و یا برنامه‌ریزی اقتصادی که مورد توافق همه صاحبنظران در این حوزه باشد، ارائه نشده‌است. دو نمونه‌ از تعریف‌های ارائه شده از برنامه و برنامه‌ریزی به این شرح است:

«برنامه همواره دستور کاری برای آینده و به دنبال دستیابی به هدف یا هدف‌هایی است و در آن همواره وسائلی برای دستیابی به هدف‌ها تدارک دیده می شود. دستور کار برای آینده را زمانی می‌توان برنامه نامید که بخش‌های گوناگون آن با یکدیگر هماهنگی (التزام منطقی) داشته باشند. هماهنگی در بخش‌های برنامه شامل: هماهنگی در هدف‌ها (اولویت میان هدف‌ها‌)، هماهنگی در وسائل (‌جلوگیری از پیدایش تنگناها‌)، هماهنگی در زمان (پیش و پسی فعالیت‌ها) و هماهنگی در مکان (توزیع جغرافیایی فعالیت‌ها) است. همچنین کمینه‌یابی و بهینه‌سازی از ویژگی‌های مهم برنامه است» (توفیق، ۱۳۷۹، صص۱-۲ ).

«برنامه‌ریزی، یک مساله بهینه‌سازی تحت محدودیت‌ها است» این تعریف سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، متولی برنامه‌ریزی ایران از برنامه‌ریزی است: (سازمان برنامه،۱۳۷۷، ص۷).

علم اقتصاد از علوم جوان است که گروهی از صاحبنظران، پایه‌گذاری آنرا با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت در سال ۱۷۷۶ همزمان می‌دانند. برنامه‌ریزی اقتصادی از شاخه‌های نوین علم اقتصاد به شمار می‌رود ولی برای شروع آن زمان مشخصی را نمی‌توان معین کرد. عده‌ای از صاحبنظران پیدایش کلمه برنامه (plan)‌ را به وزارت جنگ آلمان منتسب کرده‌اند و گروهی دیگر به فردریک لیست اقتصاددان معروف فرانسوی. قبل از فراگیر شدن برنامه‌ریزی اقتصادی تجربه‌هایی از آن در بعضی از کشورها وجود دارد ازجمله در کشور آلمان از آغاز دهه ۱۹۳۰ تجربه تهیه و اجرای نوعی از برنامه‌‌های اقتصادی وجود دارد.

اما پیدایش، گسترش و ضرورت برنامه‌ریزی اقتصادی به روش نوین و متکی بر اصول علم اقتصاد، عمدتا به پیدایش و ظهور چند پدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در قرن گذشته بر می‌گردد. با ظهور و بروز این پدیده‌ها، مبحث‌ برنامه‌ریزی وارد ادبیات اقتصادی شده و تکامل پیدا کرد. این پدیده‌ها عبارتند از:

-‌ استقرار نظام سیاسی برمبنای ایدئولوژی‌ کمونیستی در روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷.

-تشکیل دولت شوروی و ملی کردن صنایع و منابع تولید پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در این کشور- اقتصاد دولتی متکی بر برنامه و نظام برنامه‌ریزی، بعنوان نظام نوین اقتصادی به جهان معرفی‌ و بدیل نظام اقتصاد بازار شد و تا زمان سقوط نظام کمونیستی شوروی، هرچند با تحولاتی همراه بود اما ادامه یافت. با به کارگیری نظام برنامه‌ریزی اقتصادی در شوروی، تقسیم نظام‌های اقتصادی جهان به نظام‌های با برنامه و بدون برنامه معمول شد. (چمران، ۱۳۷۸،ص۲۱۳). اما نکته مهمی‌که باید یادآوری کرد، روی‌آوردن به برنامه‌ریزی اقتصادی در شوروی براساس راهکارهای از پیش تعیین شده اقتصاد کمونیستی نبوده زیرا ارائه راهکار برنامه‌ریزی برای هدایت اقتصاد در آثار و نوشته‌های نظریه‌‌پردازان اولیه آنها دیده نمی‌شود. در آثار‌ مارکس، انگلس و دیگر مارکسیستها از جمله روزا لوگزامبرگ به برنامه‌ریزی و یا هدایت اقتصاد به کمک برنامه پرداخته نشده‌است و منتهای تحلیل آنها «جایگزینی اقتصادی ارادی و آگاهانه به جای اقتصاد آشفته بازار» است. پس از پیروزی کمونیست‌ها در روسیه و تشکیل دولت، براساس آموزه‌های کمونیزم، تقریبا همه ابزار و منابع عمده تولید توسط دولت تملک شد و برای هدایت اقتصاد کشور، گزیر و گریزی از برنامه‌ریزی فراگیر و اجباری وجود نداشت. در‌سال‌های پس از ظهور شوروی، در پی بحث و مجادله‌های طولانی رهبران حزب کمونیست و با الهام گرفتن از نظرات مارکس و همفکرانش مبنی بر جایگزینی اقتصادی ارادی و آگاهانه به جای اقتصاد آشفته بازار و پس از آزمون و خطاهای پی‌درپی و تقریبا متوالی «نظام برنامه‌ریزی متمرکز» پدیدار گشت (توفیق، ۱۳۸۳، صص۱۹-۲۵). نظام برنامه‌ریزی متمرکز با ایجاد گروه کشورهای سوسیالیستی به رهبری شوروی گسترش یافت و در کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی و کشورهای هوادار شوروی در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین تجربه شده است. تجربه شوروی مهم‌ترین نمونه این نوع برنامه‌ریزی برای هدایت اقتصاد یک کشور است.

تجربه برنامه‌ریزی اقتصادی در شوروی: شوروی محل پیدایش و نشو و نمو نظام برنامه‌ریزی متمرکز است. در فاصله‌سال‌های ۱۹۱۹-۱۹۲۰ قطعنامه‌ای در کنگره حزب کمونیست جهت ضرورت تهیه برنامه‌ای واحد برای کل کشور به تصویب ‌رسید. در اواخر دوران لنین برنامه بلند‌مدت گلرو که در حوزه برق‌رسانی بود در دستور کار قرار گرفت که بعدا کنار گذاشته‌شد. شروع منظم برنامه‌ریزی در شوروی عملا برمی‌گردد به شروع دوران جوزف استالین در شوروی. استالین برنامه‌ریزی فراگیر و متمرکز را در شوروی بنیان گذاشت. هدف او از برنامه‌ریزی اقتصادی، تبدیل اتحاد جماهیر شوروی از کشوری عمدتا کشاورزی به یک قدرت صنعتی بود. اولین برنامه‌ سالانه در شوروی با عنوان «ارقام کنترل اقتصاد ملی» از سال ۱۹۲۵ یعنی حدود ۸ سال بعد از وقوع انقلاب کمونیستی، شروع شد. پس از آن از سال ۱۹۲۷ به بعد برنامه‌ریزی فراگیر با تهیه برنامه‌های میان مدت (۵ تا ۷‌ساله) در دستور کار قرار گرفت و به‌طور منظم همراه با تحولات گسترده در روش تهیه، تا سقوط شوروی ادامه یافت. برنامه هفت‌ساله اول برای اجرا در دوره (۱۹۳۲- ۱۹۲۸) تهیه شد. محور برنامه اول شوروی صنایع سنگین و اشتراکی کردن کشاورزی بود. در برنامه پنج‌‌ساله دوم (۳۷- ۱۹۳۳) نیز تاکید بر صنایع سنگین قرار گرفت. در برنامه پنج‌‌ساله سوم (۴۱- ۱۹۳۸) نیز رشد صنعتی در دستور کار قرار داشت. دربرنامه پنج‌‌ساله چهارم(۵۰-۱۹۴۶) توجه بیشتر معطوف به بازسازی خرابی‌های جنگ بود. در سال ۱۹۵۶ برنامه پنج‌‌ساله ششم (۶۰- ۱۹۵۶) با بلندپروازی زیاد به راه افتاد، اما طولی نکشید که به دلیل عدم موفقیت، جای خود را به برنامه هفت‌ساله هفتم (۶۵- ۱۹۵۹) داد. برنامه پنج‌‌ساله هشتم (۷۰- ۱۹۶۶) نتایج نسبتا آبرومندی داشت. طبق آمارهای دولتی در این دوران درآمد ملی ۴۱‌درصد در پایان برنامه (حدود ۷‌درصد در سال) رشد داشته ‌است. در برنامه پنج‌‌ساله نهم (۷۵-۱۹۷۱) میزان رشد در همه بخش‌ها کند شد. در این برنامه مشکلات کشاورزی بیشتر شد و عدم توازن در عرضه و تقاضای محصولات این بخش آشکار گردید. عملکرد برنامه پنج‌‌ساله دهم (۸۰-۱۹۷۶) از برنامه نهم هم بدتر بود. رشد درآمد ملی از ۶/۳‌درصد در سال تجاوز نکرد. برآوردهای انجام شده، رشد تولید ناخالص ملی شوروی را در اواخر دهه ۱۹۷۰حدود ۲درصد در سال نشان‌داده اند. در برنامه پنج‌‌ساله یازدهم (۸۵-۱۹۸۱) توجه برنامه‌ریزان به اهمیت بهره‌وری جلب شده‌است. افزایش تولید از اهداف برنامه دوازدهم (۹۰-۱۹۸۶) بود که باید از طریق جایگزین کردن نیروی کار غیرماهر توسط ماشین‌آلات جدید تحقق یابد. در دوران برنامه دوازدهم، وضعیت اقتصادی شوروی رو به وخامت گرایید و وارد بحران شد. برنامه دوازدهم آخرین برنامه اتحاد جماهیر شوروی بود. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مکانیسم برنامه‌ریزی دولتی در روسیه و دیگر کشورهای تشکیل‌دهنده اتحاد جماهیر شوروی کنار گذاشته‌شد. آنچه در اتحاد جماهیر شوروی در طی مدت حدود ۶۵ سال با عنوان برنامه‌ریزی اقتصادی انجام شد را می‌توان کامل‌ترین نمونه اجرایی تخصیص منابع تولید توسط دولت برای هدایت اقتصاد نامید. این برنامه‌ها حاصل کار صدها نفر کارشناس، متخصص و نظریه‌پرداز از علوم مختلف بوده‌است که در گوسپلان (موسسه برنامه‌ریزی شوروی) به کار مشغول بودند. اقتصاددانان شوروی نسبت به قوت و ضعف نظام برنامه‌ریزی متمرکز مرکزی آگاه بودند. به همین دلیل در طول زمان تغییرات زیادی در ساختار، دامنه مسوولیت‌ها و صلاحیت سازمان‌های گوناگون برنامه‌ریزی و اداری انجام گرفت اما در مجموع رهیافتی که به صورت نظام فراگیر برنامه‌ریزی مرکزی در سال ۱۹۲۸ شکل گرفت تا دهه ۸۰ تقریبا دست نخورده باقی ماند و از این زمان به بعد تغییراتی در آن ایجاد شد. در یک نگاه کلی تجربه شوروی نشان می‌دهد برنامه‌های اقتصادی تا اوایل دهه هفتاد در ایجاد رشد در اقتصاد شوروی موثر واقع شد و شوروی را از یک کشور فقیر کشاورزی به یک کشور صنعتی تبدیل کرد. اقتصاد متکی بر برنامه‌ریزی متمرکز در شوروی از دهه هفتاد به بعد دچار افت و در دهه ۱۹۸۰ وارد بحران شد و در ۱۹۹۰ به بن‌بست رسید (همان، صص۲۰-۵۰)

‌ بروز بحران بزرگ اقتصاد‌ی در کشورهای دارای نظام اقتصاد بازار

نظام اقتصاد بازار با مکانیزم قیمت و به‌کمک دست نامریی، در کشورهای اروپایی و آمریکای‌شمالی پس از انقلاب صنعتی با به خدمت گرفتن نتایج و دستاوردهای علوم مختلف به سرعت در حال رشد و شکوفایی بود و برای کشورهای دارای این نظام اقتصادی، تولید انبوه کالا و خدمات را به ارمغان آورد. این نظام اقتصادی در فاصله‌سال‌های ۱۹۳۴- ۱۹۲۹ با پدیده نوظهور فلج‌کننده‌ای که بعدها به نام «بحران بزرگ نظام بازار» معروف گشت، روبه‌رو شد. علمای اقتصاد بازار که تا آن زمان دولت‌ را از دخالت در اقتصاد منع می‌کردند، مجوز دخالت محدود دولت در بازارهای حساس را صادر نمودند. این دخالت‌ها بصورت اجرای یک سری برنامه‌های ارشادی و تشویقی توصیه شدند و محدود به کاهش بیکاری، ایجاد شوک برای رونق اقتصادی و در مواردی تثبیت قیمت‌ها بود. مداخله دولت در نظام بازار برای رفع نواقص مکانیزم بازار توصیه شده‌بود نه برای جانشینی آن و بصورت اجرای برنامه‌های اجباری و فراگیر، نظیر آنچه در شوروی وجود داشت. در فاصله‌سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ در کشورهای اروپای غربی و آمریکا برنامه‌ریزی اقتصادی در سطح ملی با عنوان مدل «کینزی» یا مدل «روزولت» شکل گرفت که هدف اصلی از این برنامه‌ها، اشتغال کامل بوده است. (چمران، ۱۳۷۸، صص ۲۱۳‌ -‌ ۲۱۴). تجربه آمریکا مثال مناسبی از این نوع برنامه‌ریزی برای ایجاد تحرک در اقتصاد است.

تجربه برنامه‌ریزی اقتصادی در آمریکا: یکی از معروف‌ترین برنامه‌های اقتصادی که به جهت کاهش آثار مخرب بحران بزرگ تهیه و اجرا شد، برنامه عمران دره تنسی آمریکا است. پس از بروز بحران بزرگ اقتصادی (۱۹۳۴-۱۹۲۹) که منجر به رکود گسترده در اقثصاد آمریکا شده‌بود، دولت این کشور را به چاره جویی واداشت. دولت آمریکا برای رفع این بحران عمیق اقتصادی که یکی از آثار مخرب آن بیکاری گسترده‌ بود (نرخ بیکاری ۲۵‌درصدی در آمریکا)، برنامه جدیدی به نام New Deal را آغاز کرد. از مهم‌ترین عناصر این برنامه اقتصادی، احداث زیر‌ساخت‌های عمومی اقتصادی در سطح گسترده در کشور آمریکا بود. در همین رابطه برنامه طرح توسعه منطقه دره تنسی (.A.V T) در یکی از فقیرترین مناطق آمریکا که قسمت‌های زیادی از هفت ایالت آن کشور را در بر‌می‌گرفت، در دستور کار قرار گرفت. برای اجرای این برنامه توسعه منطقه‌ای، نهاد مسوولی مستقل از دولت فدرال برای آن ایجاد شد. این نهاد احداث زیر‌ساخت‌های اقتصادی را در چارچوب طرح جامعی برای توسعه منطقه پیگیری کرد و به اجرای طرح‌های عظیم مدیریت منابع آب، سدسازی، احداث صنایع مختلف، توسعه کشاورزی، تولید برق و ساختن شهرهای جدید پرداخت. این حرکت یکپارچه در آمریکا برای‌سال‌های متمادی، برنامه‌ریزی‌ اقتصادی (توسعه منطقه‌ای) را مترادف طرح‌های جامع توسعه حوضه رودخانه‌ها قلمداد نمود. هر چند قرار به تکرار این رهیافت برای حوضه دیگر رودخانه‌های اصلی در آمریکا بود ولی به دلیل خروج آمریکا از بحران بزرگ و مقاومت روحیه آمریکایی در برابر دخالت دولت در اقتصاد، دیگر طرح‌ها یا به تصویب کنگره آمریکا نرسید و اگر مانند طرح توسعه منطقه آپالاچی بتصویب کنگره رسید، موفقیت چندانی در پی نداشت و تجربه موفق دره تنسی (.A.V T) در آمریکا منفرد باقی ماند. ( تایلر هنسن، ۱۳۷۶، صص۱۸۰ -۱۶۰ ).

جنگ دوم جهانی و پیامدهای آن

با شروع جنگ دوم جهانی در سال ۱۹۳۹ برنامه‌ریزی اقتصادی توسط دولت‌های اصلی درگیر در جنگ که دارای نظام اقتصاد بازار بودند مانند فرانسه، انگلیس، آلمان و ...، برای بسیج منابع و تامین نیازهای جنگ و نیازهای عمومی‌مردم، در دستور کار قرار گرفت. بروز و گسترش جنگ جهانی دوم در اروپا به دلیل گستردگی و به کارگیری تجهیزات پیشرفته و مخرب جنگی، زیربناهای اقتصادی دول درگیر‌ را تخریب و زندگی اجتماعی در این کشورها را مختل کرد. پس از پایان جنگ، کشورهای اروپای غربی و ژاپن که از جنگ خسارات گسترده‌ای به خصوص در بخش منابع، تاسیسات و زیربناهای اقتصادی متحمل شده بودند، برای بازسازی کشور، اقدام به تهیه و اجرای برنامه‌های بازسازی زیربناهای اقتصادی و خرابی‌های ناشی از جنگ کردند. این کشورها برای استفاده بیشتر از اعتبارات و کمک‌های طرح مارشال (برنامه کمک ایالات‌متحده آمریکا به ۱۶ کشور اروپایی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم برای بازسازی این کشورها) به تهیه و اجرای برنامه‌های اقتصادی در سطح گسترده‌تر و زمان طولانی‌تری ادامه دادند. (صرافی، ۱۳۷۹، صص ۱۷- ۲۹‌). از جمله این کشورها که برنامه‌های اقتصادی را پس از جنگ شروع کردند و برای‌سال‌های زیادی ادامه‌ دادند می‌توان از فرانسه، هلند، بلژیک و... نام برد. تجربه برنامه‌ریزی در فرانسه، شاخص و کامل‌ترین نمونه از این گروه کشورها است.

تجربه برنامه‌ریزی اقتصادی در فرانسه: یکی از مهم‌ترین تجربه‌های برنامه‌ریزی اقتصادی برای بازسازی اقتصاد آسیب‌دیده از جنگ دوم جهانی، تجربه کشور فرانسه است. برنامه‌ریزی در فرانسه درست پس از پایان جنگ جهانی دوم آغاز شد و فکر تهیه و اجرای آن را یکی از شخصیت‌های برجسته آن دوران فرانسه به نام ژان مونه (Jean Monnet) به کرسی نشاند. شورای برنامه نوسازی و تجهیز فرانسه در ژانویه ۱۹۴۶ تاسیس شد و متعاقبا نخستین برنامه کشورکه بنام برنامه مونه معروف است پا به عرصه وجود گذاشت. برنامه‌ریزی فرانسه در طول زمان هم از نظر محتوا و هم از نظر روش تهیه، تغییر و تحول زیادی را تجربه کرده است. اما در مجموع این شیوه برنامه‌ریزی از نمونه‌های کامل آن چیزی است که برنامه‌ریزی «ارشادی» یا «آگاهی» (اطلاع رسانی) نامیده شده است. پیِرماسه که خود مدت‌ها کمیسر کل برنامه‌ریزی فرانسه (رییس سازمان برنامه فرانسه) بود و از متفکران بنام فرانسوی در امر برنامه‌ریزی است در مقدمه‌ای که بر کتاب فرانسوا پرو (اقتصاددان معروف فرانسوی) نوشته حتی اصطلاح «ارشادی» را برای توصیف شیوه برنامه‌ریزی فرانسه، رسا ندانسته است: «... به نظر من برنامه‌ریزی فرانسه را، که کمتر از برنامه‌ریزی اجباری اما بیشتر از برنامه‌ریزی ارشادی است، می‌توان برنامه‌ریزی فعال نامید به این اعتبار که، در چارچوبی که خود ترسیم کرده، دست به سلسله اقدام‌های ویژه‌ای می‌زند تا برنامه را به واقعیت مبدل سازد» در جای دیگر ماسه برنامه‌ریزی به شیوه فرانسوی را «جست‌وجوی راه میانه‌ای که پایبندی به آزادی و ابتکار فردی را با جهت‌گیری مشترک برای توسعه، آشتی می‌دهد»، خوانده است. در دوران حدود نیم قرن هدایت اقتصاد به‌کمک برنامه در فرانسه، ۱۱ برنامه میان‌مدت تهیه و۱۰ برنامه به اجرا گذاشته شده است. دولت وقت فرانسه از پذیرفتن برنامه یازدهم که برای اجرا در دوره ۱۹۹۷-۱۹۹۳ تهیه شده‌بود، سرباز زد و مکانیسم برنامه‌ریزی ملی در فرانسه کنار گذاشته شد (توفیق، ۱۳۸۳، صص ۲۲۲-۲۵۲ ). اولین برنامه فرانسه برای اجرا در یک دوره چهار‌‌ساله تهیه شد. هدف اصلی برنامه اول فرانسه ترمیم خرابی‌های جنگ و نوسازی اقتصاد فرانسه بود. این برنامه، نخست برای دوره چهار‌ساله (۵۰ -۱۹۴۷) در نظر گفته شده بود. اما با پیش آمدن طرح مارشال تا سال ۱۹۵۳، سال پایان برنامه مارشال، تمدید شد. در این برنامه اولویت با اقدام‌هایی بود که تنگناهای ناشی از جنگ را از میان برمی‌داشت. در برنامه نخست فرانسه ‌تحلیل‌های اقتصادی کلان (ماکرو) و ‌تحلیل‌های اجتماعی (امحای بیکاری) جایی نداشت. با توجه به میزان تحقق هدف‌های کمی‌ برنامه در مجموع می‌توان نتیجه اجرای برنامه اول را رضایتبخش ارزیابی کرد. در برنامه دوم (۵۷-۱۹۵۴) علاوه بر «تولید بیشتر» شعار«تولید بهتر» یعنی بهبود کیفیت تولید و سودآوری هم در دستور برنامه‌ قرار گرفت. هدف برنامه سوم (۶۱-۱۹۵۸)اساسا تامین کار برای نسل جوان جویندگان‌کار و رقابتی کردن اقتصاد فرانسه در عرصه بازار مشترک (اروپایی) بود. در برنامه چهارم (۶۵-۱۹۶۲) علاوه بر هدف گسترش تولید، نوسازی و اولویت سرمایه‌گذاری‌ها، آرمان توزیع ثمره‌های رشد از سویی و آمایش سرزمین و اقدام‌های منطقه‌ای از سوی دیگر هم پدیدار می‌گردد. برنامه پنجم‌) ۷۰-۱۹۶۶ به خلاف برنامه‌های گذشته که چهار‌ساله بودند، پنج‌‌ساله شده است تا خاتمه آن مصادف با آغاز کار کامل «بازار مشترک اروپا» باشد و چون بر اثر این تحول قرار بود حمایت‌های گمرکی از تولیدات داخلی برداشته شود، مهم‌ترین هدف برنامه، افزایش توان رقابتی فرانسه بود، هدف برنامه ششم (۷۵-۱۹۷۱) رشد سریع اقتصاد (رشد ۶/۵ تا ۰/۶‌درصد در سال)، افزایش توان رقابتی، تعادل ارزی و پولی و ثبات نسبی قیمت‌ها (رشد قیمت‌ها کمتر از ۲/۳‌درصد در سال) اعلام شده و اولویت به صنعت داده شده است. هدف برنامه هفتم (۸۰-۱۹۷۶) با توجه به وضعیتی که پس از شوکت نفتی سال ۱۹۷۳ پیش آمد و به منظور مبارزه با بیکاری، رشد (۵/۵ تا ۶‌درصد در سال) انتخاب شد. در برنامه هشتم (۸۵-۱۹۸۱) نیز، همانند برنامه ششم، اولویت بخش صنعت با تکیه خاص بر زیربخش‌هایی با تکنولوژی برتر، از نو مطرح شد. هدف اصلی برنامه نهم (۸۸-۱۹۸۴) دگرگونی جامعه انتخاب و عنوان برنامه به «برنامه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» تغییر کرده است. دوران برنامه دهم (۹۲-۱۹۸۹) به دلیل آغاز کار بازار واحد اروپایی ۴‌ساله انتخاب شد و خاتمه برنامه سال ۱۹۹۲ در نظر گرفته شد. برنامه یازدهم (۹۷-۱۹۹۳) را که برای افق ۱۹۹۷ تهیه شده بود، دولتی که با انتخابات قوه‌مقننه سال ۱۹۹۳ سرکار آمد، نپذیرفت. دولت وقت ترجیح داد که سیاست‌های اقتصادی خود را در مجموعه‌ای از قوانین پنج‌‌ساله بگنجاند. بدین ترتیب است که بحران برنامه‌ریزی فرانسه کاملا آشکار شده و برنامه‌ریزی اقتصادی در سطح ملی کنار گذاشته می‌شود، اما برنامه‌ریزی در فرانسه به کلی از بین نمی‌رود. پس از کنار گذاشتن برنامه در سطح ملی، نسل سوم قراردادهای برنامه‌ای یعنی دولت- مناطق (۱۹۹۸-۱۹۹۴) پا به عرصه وجود می‌گذارد. همزمان رییسان شوراهای منطقه‌ای دعوت می‌شوند که با هماهنگی با همه دست‌اندرکاران و بازیگران اقتصادی و اجتماعی، برنامه‌های تمام‌عیار منطقه‌ای تهیه کنند (همان).

ادامه دارد