شادی و غم، همسایه یکدیگرند!
امیر موسوی- علی اکبر محلوجیان، سریال نویس متبحر تلویزیون، این بار دست‌نوشته‌های خود را به دست محمدرضا هنرمند سپرده است تا تصویر این نوشته‌ها هر چهارشنبه شب بر صفحه تلویزیون خانه‌های ما نقش ببندد.

محمدرضا هنرمند سازنده فیلم‌های چون مرد عوضی، مارمولک، عزیزم من کوک نیستم و سه گانه تلویزیونی کاکتوس که این آخری نوعی طنز روشنفکرانه و فاخر را در قالب تلویزیون ارائه داد، تنها به شرطی حاضر به کارگردانی این سریال شد که دو هنرپیشه مورد علاقه او که در فیلم‌هایش بیشترین همکاری را با آنها داشته است، نقش‌های اول‌ سریال را عهده‌دار باشند. این دو نفر پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا بودند که سال‌ها از آخرین همکاری‌شان با سریال‌های تلویزیونی می‌گذشت.
پرویز پرستویی به علت مشغولیت‌های فراوان فرصت حضور در سریال‌ها را پیدا نمی‌کرد که بعد از پروژه به نام پدر مستقیما به سر این پروژه رفت و فاطمه معتمدآریا هم غیبت چند ساله اما ناخواسته خود را با این سریال به اتمام رساند. ابتدا قرار بر بازی اکبر عبدی در نقش «جعفر» بود اما بنا به توافق نرسیدن ۲ طرف، آتیلا پسیانی جایگزین او شد که اتفاقا انتخاب بسیار درستی هم از آب درآمد.
خلاصه داستان سریال: جعفر و محمود دو دوست دوران بچگی اکنون صاحب خانواده‌ هستند، در کارخانه یخچال‌سازی کار می‌کنند. رضا پسر جعفر عاشق مریم دختر محمود است و قرار است تا پایان هفته با هم ازدواج کنند. از طرفی محمود متوجه دزدی‌هایی در کارخانه شده است که دنباله آن به قدرت برادر جعفر می‌رسد. قدرت هم از هیچ فرصتی برای بدگویی و ضربه زدن به محمود نمی‌گذرد. سوءظن بین دو رفیق دیرینه بالا می‌گیرد و در جریان دعوای بین این دو، جعفر کشته می‌شود، محمود به زندان می‌افتد و عروسی سر نمی‌گیرد... .
پروژه «زیر تیغ» به این ترتیب کلید خورد و بعد از ۷ ماه آماده پخش از شبکه اول سیما شد. اکنون که این مطلب نگاشته می‌شود تنها ۴ قسمت از پخش هفتگی این سریال گذشته است و شاید برای نقد و تحلیل آن کمی زود باشد. اما چون تعداد قسمت‌های سریال زیاد خواهد بود سعی می‌شود در چند مطلب دنباله‌دار به تحلیل جزء به جزء این مجموعه پرداخته شود. در فرصت پیش‌رو به دو مقوله از این مجموعه که تا به حال بیشتر جلب توجه کرده است می‌پردازیم.
تیتراژ: عنوان‌بندی یک اثر سینمایی و یا تلویزیونی به عنوان شناسنامه آن اثر محسوب می‌شود. در این میان عنوان‌بندی ابتدایی از اهمیت بیشتری نسبت به پایان‌بندی نهایی فیلم برخوردار است و مهم‌ترین ویژگی آن این است که یک آمادگی ذهنی برای برخورد با قصه و شروع آن را در مخاطب ایجاد می‌کند. در واقع برخلاف پایان‌بندی شاید کمتر کسی در عنوان‌بندی ابتدایی اهمیتی به اسامی حک شده بر پرده می‌دهد و بیشتر آماده وارد شدن به فضای داستان می‌شوند، به عنوان مثال تیتراژ مجموعه تلویزیونی «همسایه‌ها» ساخته بیژن بیرنگ و مسعود رسام را به یاد آورید.
بدون اینکه به اصل داستان اشاره‌ای شود با فضایی فانتزی به معرفی شخصیت‌های چهارگانه خود و حتی بعد روان‌شناختی آنان می‌پرداخت اما در مورد عنوان‌بندی مجموعه زیر تیغ باید بگویم که از دو حال خارج نیست: یا سازنده تیتراژ تحت‌تاثیر موسیقی و داستان غم‌انگیز مجموعه، غم‌انگیزترین تصاویر کل مجموعه را که مربوط به مراسم تشییع جنازه جعفر است برگزیده یا داستان و گره اصلی آن در آینده دچار چرخشی ناگهانی خواهد شد و به مسیری خواهد افتاد که اطلاعات این تصاویر در برابر داستان کل مجموعه از ارزش کمتری برخوردار است و سازنده به عمد خواسته است بر این عناصر تاکید کند تا تاثیر نهایی مورد نظر کارگردان بیشتر شود. اما در هر صورت به نظر نگارنده انتخاب بسیار غلطی در ساخت تیتراژ مجموعه اتفاق افتاده است چون به صورت خودبه‌خودی باعث پیش‌داوری مخاطب و از دست دادن ۵قسمت از این مجموعه می‌شود.
موسیقی متن: شاید سن نگارنده قد ندهد اما این اولین بار است که اسم استاد حسین علیزاده به عنوان سازنده موسیقی یک مجموعه تلویزیونی دیده می‌شود و چه‌قدر خوب و دقیق موسیقی‌ای ساخته شده است که در عین حال که توجه اضافی از مخاطب نمی‌گیرد اثر هر صحنه را چند برابر می‌کند.
در تمام صحنه‌های مربوط به تشییع جنازه جعفر، موسیقی و ملودی‌های استاد چنان حکمفرمایی بی‌چون و چرایی به راه انداخته بودند که در صورت قطع تصویر هم همان صحنه‌ها را در ذهن مخاطب تداعی می‌کرد. نکته جالب در ساخت موسیقی اینکه کاملا همساز و برآمده از محیط و محله‌ای است که داستان در حال روی دادن در آن است.
ادامه دارد...