شاید اولین زن اقتصاددان اما مارکسیست!

مارکس در‌مورد اضمحلال سرمایه‌داری نظر پیچیده‌ای داشت. او معتقد نبود که سرمایه‌داری مثل خانه‌ای پوشالی به راحتی فرو می‌ریزد، بلکه به خاطر اینکه تکامل آن همراه با بحران‌های دوره‌ای، بیکاری و از خودبیگانگی است، طبقه کارگر را برمی‌انگیزاند تا با اقدامات قهرآمیز آن را سرنگون کند. او در جلد دوم کتاب سرمایه‌ به تنظیم «معادلات تولید مجددی» مبادرت می‌کند که شرایط لازم را برای رشد ملایم یک اقتصاد سرمایه‌داری مرکب از دو بخش نشان می‌دهد. این شرایط بسیار دشوار بودند و شکی نیست که منظور او این بود که نشان دهد که چه آسان می‌توان این شرایط را نقض کرد. با این وجود، این معادلات را می‌توان به کار برد و نشان داد که رشد مداوم و ملایم در یک اقتصاد سرمایه‌داری بسته، میسر است. مارکس زنده نماند تا این فصول را برای چاپ بازخوانی کند و ما با کمک طرح تولید مجدد او تنها می‌توانیم حدس بزنیم که منظور او چه بوده است. این معادلات به طور کلی بعد از مرگ مارکس توسط مارکسیست‌ها نادیده گرفته شده بود. ولی کتاب انباشت سرمایه نوشته روزا لوکزامبورگ (۱۹۱۹-۱۸۷۰) که در سال ۱۹۱۳ منتشر شد، بحث مربوط به اضمحلال نظام سرمایه‌داری را میان مارکسیست‌های آلمانی باز گشود.

روزالوکزامبورگ شکی نداشت که منظور مارکس این بوده که رشد مداوم در یک نظام اقتصادی سرمایه‌داری بسته، امکان‌پذیر نیست و لذا این نظام باید به تولید غیرسرمایه‌داری، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، بپردازد. همراه با تجارتی شدن کشاورزی در اروپای صنعتی و کم شدن مهاجران اولیه به آمریکای شمالی، سرمایه‌داری به طور روزافزونی به استثمار ممالک آسیا، آفریقا و آمریکای‌لاتین روی آورد.

لوکزامبورگ نتیجه می‌گرفت که نارسایی ذاتی تقاضای کل، تحت نظام سرمایه‌داری، علت اصلی تنش‌های بین‌المللی و بی‌ثباتی‌های دنیای جدید است. او همچنین نتیجه می‌گرفت که سرنگونی نظام سرمایه‌داری برخلاف آنچه مارکس می‌گفت، تنها مستلزم انقلاب از درون نیست، بلکه مستلزم جنگ‌های بین‌المللی و مبارزات ضداستعماری و آزادیخواهی است.

برداشت لوکزامبورگ از کتاب سرمایه کارل مارکس مورد بحث و فحص فراوان قرار گرفته و از جمله میخائیل توگان- بارانووسکی، کارل کائوتسکی، نیکلای بوخارین و ادوارد برنشتاین بر او خرده گرفته‌اند.

لذا، لوکزامبورگ بخشی از ایام زندان خود را به نوشتن کتابی در پاسخ به این انتقادات اختصاص داد و این کتاب تحت عنوان امپریالیسم و انباشت سرمایه در سال ۱۹۷۲ در اختیار خوانندگان انگلیسی زبان قرار گرفت. بحثی که لوکزامبورگ برانگیخته بود، در دهه ۱۹۲۰نیز ادامه یافت و در این زمان، خصومت لنین نیز با او به واسطه انتشار جزوه‌ای درباره انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۷ آشکار شده بود.

لوکزامبورگ در آن جزوه نوشته بود که دیکتاتوری لنینی طبقه کارگر چیزی جز دیکتاتوری حزب کمونیست بر کارگران روسی نیست. لوکزامبورگ به محض رهایی از زندان، همراه با کارل لیبکنشت، حزب کمونیست‌ آلمان را تشکیل داد و در فعالیت‌های انقلابی سال ۱۹۱۹ که سراسر آلمان را فرا گرفت، مشارکت کرد. در نتیجه، هر دو نفر دستگیر شدند و در حالی که در توقیف ارتش بودند به نحو مرموزی کشته شدند.

روزا لوکزامبورگ در سال ۱۸۷۰ در لهستان متولد شد و ایام کودکی را در ورشو گذراند. هنگامی که هنوز در مدرسه بود، در نهضت‌های سوسیالیستی مشارکت می‌کرد و در نوجوانی مجبور شد به سوئیس فرار کند.

او به دانشگاه زوریخ وارد شد و دکترای خود را در سال ۱۸۹۸ با نوشتن پایان‌نامه‌ای درباره توسعه صنعتی لهستان دریافت کرد. با توجه به برداشتی که در آن روز نسبت به تحصیل زنان وجود داشت، لوکزامبورگ بی‌تردید یکی از نخستین زنانی است که در اقتصاد دکترا دریافت داشته است.

او که در سال ۱۸۹۷ به واسطه ازدواج به تابعیت آلمان درآمده بود، به برلین رفت و همراه با کارل کائوتسکی به مبارزه علیه تجدید نظر طلبی‌های برنشتاین پرداخت.

لوکزامبورگ به زودی از سیاست‌های محتاطانه کائوتسکی فاصله گرفت و خود را در جناح چپ حزب سوسیال دموکرات آلمان قرار داد. او از سال ۱۹۰۷ به طور مرتب در مدرسه حزب در برلین در مورد اقتصاد مارکسیسم سخنرانی می‌کرد و مطالب زیادی در مورد مسائل اقتصادی و سیاسی منتشر کرد.

مخالفت شدید او با جنگ باعث شد که دستگیر و سه سال زندانی شود و به دنبال آن مرگ اسفبار او در ۴۹سالگی روی داد.