رسانهها و بحرانهای هستهای
امروزه ارتباطات در حوزههای بینالمللی و سیاست بین دول و عرصه دیپلماتیک نقش حیاتی و راهبردی را ایفا میکند و شیوههای مختلف نظامهای رسانهای در دنیا در کنار سیاستهای داخلی و خارجی کشورها به عنوان ابزاری موثر به نوعی دیپلماسی دست میزنند که قدرت و تاثیرگذاری آن هر روزه خود را نمایانتر میسازد.
داریوش سهرابی
امروزه ارتباطات در حوزههای بینالمللی و سیاست بین دول و عرصه دیپلماتیک نقش حیاتی و راهبردی را ایفا میکند و شیوههای مختلف نظامهای رسانهای در دنیا در کنار سیاستهای داخلی و خارجی کشورها به عنوان ابزاری موثر به نوعی دیپلماسی دست میزنند که قدرت و تاثیرگذاری آن هر روزه خود را نمایانتر میسازد. اینترنت و شبکههای تلویزیونی ماهوارهای در کنار رسانههای مکتوب آزاد فضاهای متکثری را در روابط بینالملل کشورها ایجاد کرده است که دست دولتها و حاکمیتها برای کنترل آنان کوتاه است و میتوانند به نحو چشمگیری تحولات عرصه جهانی را به دور از هرگونه سانسور انجام دهند، البته باید برخی رسانههای وابسته را از این مساله مستثنی دانست.
در این میان، افکار عمومی به عنوان یکی از ارکان اصلی در مبنای ایجادی رسانهها و همچنین احزاب سیاسی و سازمانهای غیردولتی از طریق همین فضای آزاد بیشترین فشار را بر سیاست خارجی کشور خود وارد میآورند و این آزادی و تاثیرگذاری با وجود فضای اطلاعاتی جدید میسر شده است که فرصتهای زیادی را برای همگرایی دولتها و ملتها ایجاد کرده است که هزاره سوم میلادی مبدا آغاز این تحول بنیادی در روابط بینالمللی است.
از سوی دیگر، گاهی تبلیغات، ابزاری بسیار موثر و تاثیرگذار محسوب میشود که در دستهای دولتمردان قرار میگیرد و دولتهای مردمی یا دموکراتیک از آنجا که به مشارکت و پشتوانه مردم به عنوان یک اهرم و نیروی بسیار قوی و جلب مشارکت آحاد مردم از رسانههای جمعی به شیوهای بسیار مدرن، حسابشده و توام با آگاهی استفاده میکنند و از طریق اهداف خود که عمدتا در هالهای از ابهام قرار دارد به طور جهتدار بهره برده و آن را به گونهای بیان مینمایند تا نزد افکار عمومی موثر واقع شود و به اهداف مستتر خود رسیده و به نظرهای آنان جهت دهد.
تبلیغات سیاسی و نقش آن در دیپلماسی
به طور کلی شیوه جنگ تبلیغاتی سیاسی جهتدار در ادبیات سیاسی امروزه بخش جداییناپذیر از سیاستهای دولتها در تمامی ابعاد سیاسی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محسوب میشود. زیرا با استفاده از این حربه میتوان افکار عمومی را که گاه و در بسیاری مواقع به شکل توده قرار دارد به صورتی منظم درآورده و به اعمال خود رنگ و جلای مشروعیت بخشد.
برخی کارشناسان علوم ارتباطات و رسانهای معتقدند افکار عمومی در رابطه با یک موضوع، زمانی شکل میگیرد که یکسری رویدادها مطالب و موضوعها حول یک محور مرکزی در جریان قرار گیرد. سپس با تاکید بر برخی نکات مساله برای مردم به صورت بزرگنمایی شده بیان شود و با استفاده از تکرار، طوری عمل شود که عموم مردم نسبت به موضوع دارای شناخت، جمعبندی و حتی موضعگیری مثبت و منفی شوند و وقتی قطبهای (مثبت و منفی) در اجتماع پدید آمد این به معنی آن است که افکار عمومی شکل گرفته است. به عنوان مثال در جنگ علیه افغانستان و عراق بسیاری از کشورها از مدتها پیش از حمله به این دو کشور دست به تبلیغاتی بسیار گسترده درخصوص تروریسم، سلاحهای شیمیایی میکروبی و کشتارجمعی زدند و بنا به اعلام برخی موسسات معتبر نظرسنجی در آمریکا سه روز پیش از جنگ با عراق، نظرسنجیها حاکی از این بود که ۶۹درصد شهروندان آمریکایی نسبت به جنگ موضعگیری مثبت نشان میدادند. در حالی که در داخل این کشور گروههای زیادی مخالف جنگ بودند، لذا افکار عمومی را باید با تبلیغات امری گره خورده تلقی کرد که با هدف جهت داده به افکار عمومی و نظرات مردم استفاده میشود.
البته بسیاری، رسانه را عامل اصلی تاثیرگذار و تکمیلکننده در شکلگیری، جهتدهی، خنثیکردن و نابود کردن افکار عمومی میدانند.
برخی از کارشناسان و جامعهشناسان افکار عمومی را مجموعه اندیشههایی که برای عموم بیان میشود تعریف کردهاند.
آنها افکار عمومی را تابعی از عوامل فرهنگی، جغرافیای منطقه و زمان میدانند. منظور این افراد از افکار عمومی، افکار و عقاید رسمی است که مردم مجبور به پذیرش آن هستند و حول مطالب از پیشتعیین شده توسط گردانندگان افکار عمومی که معتقدند «من تعیین میکنم که چه کاری انجام بدهی، به چه مطالبی گوش دهی و به چه چیزی فکر کنی و بیاندیشی» میچرخند.
صورتهای تبلیغات
برخی از متفکران علوم ارتباطات معتقدند تبلیغات چه به صورت سیاسی و یا تجاری اقتصادی آن شکل و صورتی از ارتباطات منظم شده است که با هدف خاصی انجام میگیرد.افراد اعم از نظریهپردازان به عنوان مغز جریان تبلیغات و رهبران فکری و چه مجریان آنکه صاحبان رسانهها، شبکهها و مطبوعات هستند سعی دارند با ارائه روشهای مختلف و شیوههای جذاب و جدید، راهکارهایی را برای جلب مخاطب یا مشتریان خود تدارک ببینند تا با این اقدام خود هم در بعد تجاری، افراد جامعه، کالاهای جدید و مدرن تولیدی کارخانههای آنها را خریداری کنند و هم در بعد سیاسی با جریانسازی و جهتدهی به اندیشههای مردم فرصتهای جدیدی را نزد افکار عمومی رقم زنند.
به طور کلی روند استفاده از تبلیغات هرچند ریشه در الواح گلی به دست آمده از تمدن بینالنهرین و مصر باستان دارد، اما روند بهکارگیری از آن به شیوه جدید با اختراع چاپ در گام نخست وارد مرحله جدیدی در ابعاد تجاری و فرهنگی شد و با ورود به عصر صنعتی شدن در اروپا شتاب بیشتری این موضوع به خود گرفت. با ورود به عصر مارکونی و اختراع رادیو تلویزیون و سپس ماهواره این تغییرات بسیار دگرگون شد و طرز معجزهآسایی تبلیغات سیاسی و تجاری وارد زندگی افراد و خانواده و اجتماع شد و نقطه عطفی در استفاده از تبلیغات در ابعاد سیاسی اقتصادی فرهنگی و اجتماعی در جامعه رقم زد.
تبلیغات سیاسی
بسیاری از کارشناسان علوم ارتباطات سابقه تبلیغات سیاسی یا پرو پاگاندا را مربوط به سال ۱۶۲۲میلادی یعنی آن هنگام که پاپ گریگوری در واتیکان تصمیم گرفت جامعه مقلد ترویج ایمان کلیسای کاتولیک را فعال کند، مرتبط میدانند. در آن سال وظیفه این هیات به عهده کشیشی به نام پروپاگاندیست قرار داده شد از آنجا که فعالیت آن اشاعه باورهای واتیکان در قاره آمریکا در مخالفت با پروتستانها بود لذا تبلیغ، معنایی مذموم یافت.
البته پروپاگاندا از نظر لغوی یعنی انتشار عقاید و ترویج افکار خوانده میشود، منتهی امروزه به معنی تبلیغ سیاسی به کار میرود. زیرا این واژه با برخی مفاهیم نظیر دروغ، تحریف، نیرنگ، تحریک، جنگ روانی و شستوشوی مغزی هم پیوند خورده است.
در فرهنگ وبستر (Webster) پروپاگاندا به معنی: تبلیغ هرگونه نشر و ترویج گسترده و سازمانیافته ایدهها، نظریهها و کارهای شخص و.... برای پیشبرد یک هدف و یا ویران کردن هدفی متضاد با آن هدف معنا شده است.
در دایرهالمعارف علوم اجتماعی تبلیغ، تکنیکی است برای تاثیرگذاردن بر رفتار انسان به وسیله استفاده ماهرانه از نمادها و نشانهها.
کارشناسان علوم ارتباطات تبلیغ را عمدتا به سه صورت تبلیغ سفید، سیاه و خاکستری تقسیمبندی کردهاند. در تبلیغ سیاه اطلاعات منتشر شده را به منبع کاذبی نسبت میدهند البته احتمال دارد اصلا منبعی هم وجود نداشته و اطلاعات هم غلط باشد. در اینجا هدف فریب و نیرنگ است که به دروغ بزرگ معنی شده است. در این تقسیمبندی منبع اصلی و اولیه مخفی میشود و آنقدر موضوع حاد و داغ و با اهمیت بیان میشود که رسانهها آن را نقل میکنند.
در تبلیغ خاکستری منبع خبر به درستی اعلام میشود و قابل اتکا هم هست ولی اطلاعات درست نیست و چیدمان اطلاعات، نتیجه الزاما غیریکسان با مطلب اولیه دارد. اما در تبلیغ سفید تکلیف گیرنده با فرستنده روشن است انتشار اطلاعات صحیح و نحوه ارائه و چیدمان به نحوی است که فرستنده پیام، خیرخواه و صاحب حسننیت معرفی میشود.
در این بخش منبع پیام مشخص است و میداند پیام از چه کانالی انتشار مییابد همچنین محتوای پیام صورت روشن و آشکار دارد و هدفش یا اعتمادسازی و جلب اطمینان یا مادی و برای ذیل به مقاصد اقتصادی و تجاری است.
اهداف تبلیغات سیاسی
پروپاگاندا هدفش نفوذ، متقاعد کردن، دگرگون کردن، متضاد کردن، ویران کردن و محو کردن و درنهایت برانگیختن عواطف معطوف است. پروپاگاندا با هدف آماده کردن مردم برای قبول عقایدی معین به واسطه تبلیغ آمیختن حقیقت با دروغ است.
امور و اشیا عمدتا به صورتی جلوه مییابد که باعث تمکین مردم به خواستههای او میشود. محتوای پروپاگاندا را کارشناسان علوم ارتباطات مجموعهای از افکار، عقاید، ارزشها، معنویات، پرداختهای فکری و شایعهای نیمه راست یا دروغ میدانند. در جنگ افغانستان و عراق، رسانههای جمعی و شبکههای تلویزیونی نهایت تلاش خود در تهییج افکار عمومی و ضروری نشان دادن اقدام نظامی را به عمل آوردند.
در گذشته نیز هیتلر به واسطه گوبلز و زیر تبلیغات آلمان از حربه تبلیغاتی به خوبی استفاده کرد. او توانست به واسطه برخی تکنیکها و روشهای منحصر به فرد خود و استفاده از فیلمها و برنامههای تلویزیونی و رادیویی افکار عمومی را برای قانونی جلوه دادن حملات خود همراه کند.
او با بیان کردن ساده مطالب، بزرگنمایی، اغراق و برانگیختن احساسات با حربه تکرار مدام و توجه به ارزشها و گزینش حقایق و مطالب، گام موثری در سرایت روانی برداشت.
رسانهها و ماهواره امروزه اقناع را در تبلیغات شبکهای و زنجیرهای، توام با تکرار و بزرگنمایی، بهترین و موثرترین ابزار برای حل مناسبات و طرح موضوع میدانند. به عبارت دیگر از رسانههای همگانی به عنوان وسیله اصلی برای بسیاری از جاذبههای اقناعی استفاده میشود. زیرا علاوه بر تنوع و گستره روشها، ابزار نوینی را برای تبلیغات پدید آورده است.
در پروپاگاندا عمدتا سعی میشود با برچسب زدن به یک ایده، جریان و یا فرد، بدون ارائه هیچ دلیل و مستنداتی استفاده شود. در فعالیتهای صلحطلبانه اتمی ما، تلاش امپراتوری خبری بیشتر به این حربه تبلیغاتی معطوف بود که ایران قصد دستیابی به بمب اتمی دارد. در این تکنیک توجه به عوامل پس زمینه نیز بسیار موثر بود و سعی کرد افکار عمومی در دنیا را با استفاده از این حربه به خود مشغول و سپس همراه کند.
پیشاقناعی عامل موثر در تبلیغات
اولین مبحث در پیش اقناعی استفاده و بهکارگیری از کلمه و جملههای اثرگذار است که هدف جلب توجه در این روش اهمیت ویژهای دارد.
سپس استفاده از تصویرهایی که در ذهن وجود دارد تا تاثیرگذاری پیام بهتر انجام گیرد.
رسانههای جمعی در ایجاد این تصویر ذهنی از جهان در مردم نقش غیرقابل انکاری دارند.
در این میان گفته مشهوری وجود دارد که رسانهای جمعی شاید اکثر اوقات در تعیین آنچه که خوانندگان، شنوندگان و بینندگان درباره آن فکر میکنند موفقند.
موضوع دیگر در زمینهسازی برای تاثیرگذاری پیام، نقش تبلیغات در تصویرسازی است که رسانههای جمعی و حرفهای جهان با آن آشنایند.
این امر در جنگ خلیجفارس و حمله عراق به کویت و تهاجم کشورها به ایالاتمتحده آمریکا به افغانستان و عراق با مهارت انجام شد و افکار عمومی جهانی را به سمت و سوی دلخواه و مطلوب امپراتوریهای خبری سوق داد.
نقش رسانهها در جهتدهی فکری و خطدهی سیاسی به کارگزاران سیاست خارجی و تعیین ساختار هویت و تلاش برای منافع ملی بسیار مهم و تعیینکننده است. ولی متاسفانه انحصار فکری حاکم بر رسانههای جهان و عملکرد آنها در تامین منافع قدرتهای بزرگ و سطلهطلب نشان میدهد که ما در مسائل هستهای تاحدودی رسانهها را محرم ندانستهایم.
اگر بر مدیریت رسانهای و برنامهسازی رسانهها اعتماد حاکم شود، قطعا وضعیت، بهتر از وضع موجود خواهد بود و در چنین شرایطی رسانهها میتوانند زمینهساز روند رو به رشد اعتماد بین افکار عمومی جهان و کشور ما باشند که متاسفانه اکنون در جادهای یکطرفه و در خدمت انعکاس خواستههای صاحبان امپراتوری رسانهای قرار دارند.
دروغهای بزرگ با استفاده از ابزارهای پیشرفته و پیچیدهترین شیوهها به عنوان حقیقت به مردم دنیا القا میشود.
اکنون این سوال مطرح میشود که با این همه، غرب به مدد چه ابزاری هماکنون افکار عمومی در سطح بینالمللی را طبق اهداف پنهانش در زمینه پرونده هستهای ایران کنترل میکند؟ جواب این سوال هنگامی تامل برانگیزتر خواهد بود که بدانیم فعالیتهای گستردهای در رسانههای بینالمللی در حال شکلگیری است تا تکنولوژی صلحآمیز هستهای ایران در افکار عمومی غرب را مترادف با معنانی استفاده از فناوری هستهای در جهت دستیابی به تسلیحات هستهای و تهدید صلح جهانی القا نماید.
به طور کلی، توجه به نقش و جایگاه رسانهها و افکار عمومی در تعاملات بینالمللی و عنایت به اینکه سیاستهای خارجی قدرتهای بزرگ تنها در سایه کنترل افکار بینالمللی امکان اجرای برنامههای خود را پیدا میکنند، توصیفکننده اهمیت خاص مقوله افکار عمومی در دستگاه سیاست خارجی هر کشور برای رسیدن به منافع ملیاش است، به ویژه آنکه موضوع افکار عمومی در سطح جهانی و کلان و بحث تبلیغات گسترده و جنگ روانی از سوی قدرتهای بیگانه مورد نظر باشد.
با این نگاه اجمالی به روند پرونده هستهای ایران باید گفت که نزدیک به سه سال است که موضوع برنامههای هستهای ایران مورد توجه رسانههای دنیا قرار گرفته است، به نحوی که پرونده هستهای ایران که تا مدتی پیش به عنوان یک موضوع متعارف در گفتوگوها و مذاکرات تلقی میشد، به تدریج به صورت یک بحران بینالمللی مطرح میشود و چنین وانمود میشود که فقط شورای امنیت سازمان ملل، صلاحیت بررسی قضیه مذکور را دارد. آنچه که اغلب در رسانههای پرتیراژ تعقیب میشود، طرح مباحث جنجالی و همراه با عطش بیشتر در راستای زمینهچینی برای منازعهای رودررو و ماجراجویانه بین ایران و غرب است.
لذا دستگاه سیاست خارجی کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند دقت در اقدامات و برنامهریزیها در این زمینه خواهد بود تا بتوانند از همه ابزار و تواناییهای خود بیشترین استفاده را ببرد. اگر چه تعاریف مختلفی برای دیپلماسی ارائه شده است، اما معمولا دیپلماسی در نقطهمقابل استفاده نظامی قرار میگیرد و در حقیقت دیپلماسی به راههای به کارگیری ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تکنولوژیک در سیاست خارجی برای تامین منافع ملی و نیز شیوههای حل و فصل اختلافات بینالمللی اطلاق میشود. در این زمینه یکی از ابزارهایی که میتواند در ایفای نقش فعالتر دیپلماسی بسیار موثر جلوه کند، مساله تبلیغات و رسانههای جمعی و بینالمللی است.
تاثیر رسانهها در پیشبرد سیاست خارجی به قدری است که کارشناسان علوم سیاسی و روابط بینالملل از اصطلاح دیپلماسی رسانهای استفاده میکنند. دیپلماسی رسانهای از دو منظر قابل بررسی است:
۱ - کارکرد دیپلماتیک رسانهها: منظور آن دسته از کارکردهای رسانهای است که ابعاد بینالمللی پیدا کرده و بر عملکرد دولتها و بازیگران جهانی تاثیر میگذارند.
۲ - عملکرد و استراتژی رسانهای دولتها: منظور سیاستهایی است که دولتها در بخش رسانهای اتخاذ میکنند و از طریق آن بر افکار عمومی کشور خود یا سایر کشورها تاثیر میگذارند.
دیپلماسی رسانهای: مورد ایران
حال باید بررسی شود که عملکرد دیپلماسی رسانهای ایران در قضیه بحران هستهای ایران چگونه بوده است؟ و نقش رسانهها در برون رفتن از این بحران در سطح بینالمللی چیست؟ همانطور که قبلا نیز اشاره شد، غرب با آگاهی کامل از این مطلب و بهرهگیری بسیار وسیع از رسانهها در مسیر اهداف خود گام بر میدارد. استفاده از رسانهها به حدی است که میتوان به همایشی که در حاشیه اجلاس شورای حکام برگزار شد اشاره کرد. در این همایش که هیچ سنخیتی با موضوع آژانس یا مسوولیت و ماموریت ویژه این نهاد بینالمللی نداشت و تنها در راستای مخالفت با اظهارات دکتر محمود احمدینژاد، رییسجمهوری ایران در رابطه با تحقیق و تفحص در هولوکاست طراحی شده بود، نمایندگان غرب به کمک تبلیغات عظیم در کار فعالیتهای دیپلماتیک خود سعی میکردند به توجیه سیاستهای مورد نظر خود بپردازند. سیاستمداران غربی با استفاده از رسانهها سعی میکنند تا ایران را جنگطلب و ستیزهجو در عرصه معادلات بینالمللی و افکار عمومی قلمداد کنند.
در سطح تعاملات بازیگران بینالمللی با یکدیگر، یک اصل مهم در سیاست خارجی توجه به این نکته است که هر دولتی با هر رتبهای از نظر قدرتمندی سعی میکند از سایر بازیگران بینالمللی مانند کشورها، سازمانها و حتی نهادهای اقتصادی و اجتماعی و حتی جنبشهای آزادیبخش در راستای منافع خود بهره ببرند. به عبارت دیگر سعی میکند تا جایی که مقدورات اجازه میدهد بازیگر فعالی در عرصه بینالمللی باشد. در این راستا باید سیاست خارجی به گونهای طراحی شود که ضمن افزایش توان و آمادگی برخورد با انواع بحرانها، امکان بهرهگیری از قدرت رسانهای را نادیده نگیرد تا بتواند به سمت تحقق منافع ملی نزدیک شود، زیرا بسیج رسانهها میتواند در جذب افکار بازیگران بینالمللی از قبیل دولتها، سازمانها، نهادها و جنبشها در سطح بینالمللی موثر باشد.
به این ترتیب باید به کمک دیپلماسی فعال و رسانههای جمعی، علاوه بر تقویت تفاهمات فرهنگی و مشترکات موجود، عامل اصلی بیثباتی و ناامنی در منطقه یعنی حضور نظامی بیگانگان که هم اکنون در سایه تبلیغات و جنگ روانی نادیده گرفته میشود، بیش از پیش مشخص شود.
اما سوال این است که آیا نقش رسانهها در عرصه روابط بینالملل را میتوان انکار کرد؟آیا دیپلماسی رسانهای به ویژه در مدیریت بحرانهای بینالمللی نقشآفرین میباشد یا خیر؟ پاسخ به این سوالات و پاسخ به سوال اصلی که همان دیپلماسی رسانهها و مدیریت بحرانهای بینالمللی، محور مورد توجه این مقاله است که به ترتیب به تعریف نظری مفاهیم کلیدی آن میپردازیم.
تعریف مفاهیم
تعریف دیپلماسی: دیپلماسی را به عنوان فن اداره سیاست خارجی و یا تنظیم روابط بینالمللی و همچنین حل و فصل اختلافهای بینالمللی از طرق مسالمتآمیز تعریف و توصیف کردهاند. زیرا در بسیاری از مواقع دیپلماسی تنها یکی از ابزارهای اجرای سیاست خارجی در میان دیگر عوامل (اقتصادی، نظامی و فرهنگی) به شمار میرود و در روند بهرهگیری از حربههای اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی نیز کاربرد آن ضرورت مییابد.
دیپلماسی در شکل کلاسیک (سنتی) خود محدود و مخفی بود، ولی امروزه به صورت آشکار خود را نشان میدهد که تحتتاثیر عواملی مانند بسط و گسترش روابط بینالملل، تحولات تکنولوژیک، همبستگی و وابستگی متقابل واحدهای سیاسی به یکدیگر، تعارضات ایدئولوژیک، توسعه وسایل ارتباطجمعی، اهمیت یافتن افکار عمومی، افول دیکتاتورهای کلاسیک و ظهور دموکراسیهای نوین به صورت بارزی بر روابط بینالملل تاثیر میگذارد.
امروزه بسیاری از کشورها برای مشروعیت بخشیدن به تصمیمهای خویش، حداقل نتایج تصمیمگیریها و نتیجه مذاکرات را در معرض افکار عمومی قرار میدهند، زیرا میدانند در شرایط بحرانی به فداکاری و همکاری و تشریک مساعی مردم نیازمندند و از سوی دیگر ملتها نیز خود را محق میدانند تا در مواقعی که باید از خودگذشتگی نشان دهند، اطلاعاتی در اختیار آنها قرار گیرند.
دیپلماسی در دنیای امروز از لحاظ ترکیب، هدف و موضوع دستخوش دگرگونیهای اساسی شده است، مسائل دیپلماتیک، یا در سطوح سران دولتها، دیپلماتها، اعضای و روسای قوه مقننه و قضاییه و یا از طریق سازمانهای بینالمللی حل و فصل میشود.
تعریف دیپلماسی رسانهای: در فرآیند سیاست خارجی برای تامین منافع، عواملی مانند دیپلماسی، حربههای اقتصادی، نظامی و فرهنگی مورد استفاده واقع میشود. در مواردی مانند دیپلماسی، مسائل اقتصادی و نظامی، بیشتر دولتها مخاطب یکدیگرند ولی در بعد فرهنگی رابطه میان دولتها با ملتها میباشد. بنابراین، این در بعد فرهنگی، دیپلماسی رسانهای به مجموعه عواملی اطلاق میشود که دولتها سعی میکنند از طریق رسانهها و ابزارهای فرهنگی در بلندمدت الگوهای رفتاری و شیوه تفکر و زندگی ملتهای مورد نظر خود را در جهتی که تامینکننده منافع و خواستهای آنان باشد دگرگون سازند.
تعریف مدیریت بحرانهای بینالمللی
تعاریف بحران: «بحران» از ریشه یونانی (Krinon) به معنی نقطه عطف، به ویژه در مورد بیماری و همچنین به معنای بروز زمان خطر در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گرفته شده است.
برای بحران تعاریف گوناگونی ذکر شده است که از جمله آنها عبارتند از:
۱ - هرگاه پدیدهای به طور منظم جریان نیابد، حالتی از نابسامانی ایجاد شود، یا نظمی مختل شود و یا حالتی غیرطبیعی پدید آید، بحران مطرح میشود.
۲ - به وجود آمدن شرایط غیرمعمول یا غیر متعارف در جریان حرکت سیستم یا نظام، لحظه حساس در بحران، لحظهای است که بحران به اوج خود میرسد و سرنوشتساز است.
۳ - وضعیت ناپایدار و متزلزلی که در چارچوب آن، تغییر قطعی (بهتر یا بدتر) در شرف وقوع است.
۴ - هر نوع بیثباتی که به تغییرات اساسی منجر میشود.
۵ - شرایط، اوضاع یا دوران خطرناک و فاقد اطمینان در چارچوب و روش سیستمی، یک بحران عبارت است از: وضعیتی که نظم اصلی یا قسمتهایی از آن را (سیستم فرعی) مختل کرده و پایداری آن را بر هم زند. به سخن دیگر، بحران وضعیتی است که متغیری ناگهانی در یک یا چند قسمت از عوامل متغیر سیستم به وجود میآورد. از سویی، همانگونه که هر بحرانی با دگرگونی بنیادی همراه نیست، هر تغییر و دگرگونی در صحنه سیاست هم ناشی از بحران نمیباشد. برداشت عمومی از بحران عبارت است از «به وجود آمدن شرایط غیرمعمول یا غیرمتعارف در روند حرکت یک سیستم» به بیان دیگر، بحران وضعیتی است ناپایدار که در یک یا چند قسمت از عناصر متغیر نظم موجود ایجاد میشود.
پس مدیریت و راهبرد بحرانهای بینالمللی به ویژه بحرانهایی که دولتها با آن رو به رو میشوند چگونه باید باشد؟ و نقش رسانهها در این زمینه چگونه است؟ دیپلماسی رسانهای در قبل، حین و بعد از وقوع یک بحران به چه طریقی عمل مینماید تا بتواند به هدفهای مورد نظر دست یابد؟
دیدگاههای خوشبینانه و بدبینانه درخصوص رسانهها
۱ - نگاهخوشبینانه و انترناسیونالیستی: (مالکیت ایدهآلیسم یا آرمانگرایی) رسانهها در این مکتب، نقش فراملی دارند و جریان آزاد ارتباطات و اطلاعات در جستوجو، کسب، تنظیم، انتشار و توزیع اطلاعات یک اصل پذیرفته شده جهانی قلمداد میشود که دولتها نمیتوانند با نگاه سیاسی، حزبی، قومی و مذهبی خود مانع این فرآیند گردند که تحت عنوان جریان بینالمللی اطلاعات خود را نشان میدهد و نتیجه این فرآیند همگرایی جهانی از طریق ابزارهای ارتباطی در بازدارندگی و رسیدن به صلح و آرامش برای جهانیان است.
۲ - نگاه بدبینانه: نگاه دوم، نگاه به منافع ملی است که رسانهها را مجبور میسازد در چارچوب منافع و خواستهای دولت خود به سمت و سویی گام بردارند که از پرتو بحران به وجود آمده به نفع خود استفاده کنند و رسانهها باید بیشتر در جستوجو و انعکاس مطالبی باشند که مسائل راهبردی موضوع را کالبدشکافی نمایند تا بیشترین نفع و سود را کشور نسبت به قبل این بحران به دست آورد. ولی آنچه حائز اهمیت است ایجاد تعادل در این دو نظریه است که نیازمند تعمق و بررسی است.
آنچه هماکنون در عرصه رسانهای و تحلیلی درباره رویدادهای پیش گفته دیده میشود، بیشتر دو رویکرد افراطی و تفریطی است. برخی با بزرگنمایی غیرواقعی این بحرانها دست به نتیجهگیریهای عجولانه میزنند و مدام ضمن پرداختن بیش از حد به این موارد، آن هم تنها برای افکار عمومی عوام جامعه تلاش میکنند برای این طیف از جامعه، آرامش روانی ایجاد کنند. این روش بیش از همه در رسانههای بزرگ به کار گرفته میشود.
در مقابل، عدهای که خود را بسیار واقعبین میدانند، اینگونه بحرانهای غرب را امری بسیار عادی و حتی ساخته دست خود سردمداران کشورهای مذکور دانسته و حکومتهای مستقر در این جوامع را بسیار مستحکمتر از آن میخوانند که اساسا دچار بحران شوند!
اما به نظر میرسد این پدیده رویکردی واقعبینانهتر، آن هم برای نخبگان و فعالان عرصه دیپلماسی نظام را میطلبد. واقعیت آن است که در نظامهای دموکراتیک و حزبی غرب، مواردی نظیر برخی عزل و نصبها و تظاهرات و اختلافات، امری تعریف شده است، اما به هرحال بروز اختلافات میان حاکمان و نارضایتی مردمی در آنها، پدیدهای است که مثل همه جوامع، میتوانند به قوام دولتها و کشورها ضربات جدی وارد کند و این ضربات در مقطعی که این سه کشور (آمریکا، فرانسه و انگلیس) خود را آماده برخورد با ایران میکنند، میتواند و باید به عنوان یک فاکتور مورد توجه سیاستمداران کشور ما قرار گیرد.
روشن است که بحرانهای داخلی، توان این کشورها را در فشار بر کشورمان محدود میکند و به ویژه زمانی که تجربه تلخ جنگ عراق پیشروی مردم آمریکا و انگلیس است، گشودن یک جبهه تازه در برابر ایران، آن هم در مقطع انباشت مشکلات داخلی، اعتراض شدید افکار عمومی، نخبگان و مردم این کشورها را به دنبال خواهد داشت.
البته از نگاه دیگر، نیز میتوان این پدیده را تحلیل کرد و آن اینکه برخی حاکمان این کشورها برای برونرفت از بحران داخلی خود، به دنبال پیروزی در عرصه خارجی هستند و حتی برای آنکه تا اندازهای بر مشکلات درونی کشورهای خود فایق آیند و یا ذهن افکار عمومی خود را از معضلات داخلی منحرف کنند، با قاطعیت و توان بیشتر به مساله خارجی خود، ایران، بپردازند تا در صورت پیروزی احتمالی در این بحران، در داخل کشورهای خود نیز از آن بهرهبرداری کنند. اما آنچه مهم است، وظیفه دیپلماتها و سیاستمداران کشورمان است تا از فضایی که از اختلافات داخلی مقامات کشورهای رقیب به وجود میآید، نهایت استفاده را در راستای منافع ملی جمهوری اسلامی ببرند، نظیر آنکه در چنین شرایطی، میتوان با برخی چهرههای مستقلتر در همین کشورها به رایزنی و گفتوگو پرداخت و از نفوذ آنها برای چانهزنی در پرونده هستهای بهره برد.
نکته اصلی این است که گمان نکنیم حکومتهای متخاصم با ایران را طیف یکدست تشکیل دهند، بلکه در آن دیار نیز همچون کشور خودمان، اختلافات دیدگاهی، گروهی و حزبی وجود دارد که در صورت شناخت دقیق آنها، میتوان برای پیگیری منافع کشور بهرهبرداریهایی انجام داد. اشاره به نقش رسانهها در پررنگتر کردن این اختلافات و آگاهیدادن به سیاستمداران. اما نکته آخر، درسی است که باید از این واقعیت برای داخل کشور گرفت. روشن است که هرچه کشورهای رقیب ایران، تلاشهای خود را در ایجاد فشار، حتی از نوع خشن آن، نظیر تحریم و تهدید نظامی به کار گیرند، آنچه میتواند این فشارها را به نتیجه رسانده یا عقیم سازد، شاخصههای توانمندی و پایداری در داخل کشور است.
به این معنا که هرچه حاکمیت دارای توان بالاتری در مشروعیت و مقبولیت در افکار عمومی، کارآمدی و ایجاد رضایتمندی در مردم برخوردار باشد، میزان پایداری آن در تحمل فشارها نیز بیشتر است.
ارسال نظر