سیری در تاریخچه
تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی - ۵ آذر ۸۵
یعقوب به آئین
ذهن جستوجوگر انسان، همواره در پی یافتن نظم موجود در پدیدههای پیرامون و درک روابط و قانونمندیهای حاکم بر آنها بوده تا بتواند پدیدهها را تبیین و رفتار آنها را پیشبینی نماید. این نوع نگرش در راستای دسترسی به مجموعهای منسجم از اطلاعات بوده تا تصمیمگیریهای بهتری صورت گیرد. ضرورت اطلاعات مالی در جوامع بشری همواره موجب چالشهای فکری بوده تا اطلاعاتی مطلوب و مفید در اختیار تصمیمگیرندگان قرار گرفته و تعاریف و معیارهایی خاص برای این اطلاعات تعیین گردد.
بخش اول
یعقوب به آئین
ذهن جستوجوگر انسان، همواره در پی یافتن نظم موجود در پدیدههای پیرامون و درک روابط و قانونمندیهای حاکم بر آنها بوده تا بتواند پدیدهها را تبیین و رفتار آنها را پیشبینی نماید. این نوع نگرش در راستای دسترسی به مجموعهای منسجم از اطلاعات بوده تا تصمیمگیریهای بهتری صورت گیرد. ضرورت اطلاعات مالی در جوامع بشری همواره موجب چالشهای فکری بوده تا اطلاعاتی مطلوب و مفید در اختیار تصمیمگیرندگان قرار گرفته و تعاریف و معیارهایی خاص برای این اطلاعات تعیین گردد. یکی از این موارد، تلاش در پی کشف تناسب بین اطلاعات مالی مختلف بوده است. استفاده از نسبتهای مالی در تصمیمگیریها در قرن نوزده شکل گرفت، هر چند که قبل از آن «نظریه تناسب» در علوم بشری تدوین شده بود. از این تاریخ به بعد، نسبتهای مالی در حیطههای کاربردی و پژوهشی مورد استفاده قرار گرفته است. در مطالعات کاربردی از نسبتهای مالی جهت پیشبینی موفقیت آتی و تصمیمگیریها و در عرصه پژوهش در ساخت مدل استفاده شده است. روند این تلاشها، بیانگر آن است که هر چقدر اهداف تعیین رابطه بین اطلاعات مالی مشخص شده و ارائه اطلاعات در طبقهبندیهای معناداری بر حسب کارکرد یا ماهیت آنها صورت گرفته، ایجاد رابطه بین این اطلاعات در قالب نسبتها نیز قوت بیشتری یافته است. اولین نسبت مالی که در تجزیه و تحلیلهای مالی مورد استفاده قرار گرفت، نسبت جاری بود که بیشتر نیازهای اطلاعاتی اعطاکنندگان اعتبار را تامین میکرد، سپس دیدگاهی بهوجود آمد که بتوان مجموعه روابط بین اطلاعات مالی را در قالب یک سیستم بیان کرد. این اندیشه منجربه پیدایی سیستم مثلثی دوپونت شد که هنوز هم از اعتبار و مطلوبیت لازم برخوردار است. این چالشها از زوایای مختلف فعالیت یک موسسه تجاری، مانند: تصمیمگیریهای سرمایهگذاری، عملیاتی و تامین مالی ادامه داشته و منجربه شکلگیری مکتبهای مختلف نسبتهای مالی شده است.
سوابق استفاده از تحلیلهای مالی بیانگر کاربردهای مختلف نسبتهای مالی در انواع تصمیمگیریها بوده ولی از نظر تئوری، مبانی آنها مورد بررسی قرار نگرفته است. اغلب تحقیقات صورت گرفته در مورد نسبتهای مالی از نوع تجربی کاربردی (Pragmatical Empirism) بوده و بهرغم گرایش به رویکردهای تئوری، بررسیهای تئوری در مقایسه با بررسیهای تجربی کاربردی از پیشرفت قابل توجهی برخوردار نبوده است. عمده انگیزه استفاده از نسبتهای مالی در تجزیه و تحلیل، بیان اختصاری اطلاعات مالی در قالب مجموعهای خلاصه از نسبتها به جای صورتهای مالی مفصل و مشروح بوده است و در این راستا تلاش بر این بوده که خلاصهای از نسبتهای مالی تهیه شود که بیانگر مجموعه فعالیتهای یک واحد اقتصادی باشد.
به دلیل استمرار استفاده از نسبتهای مالی و تحقیقات بهعمل آمده، بعضی از محققین این چالشها را تحت عنوان «مکتبهای تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی» (Schools of ratio analysis) نام بردهاند.
از دیدگاه فاستر (Foster ۱۹۸۶)، دلائل استفاده از نسبتهای مالی به شرح زیر بوده است:
۱ - بررسی روند شرکتها در مقایسه باهم و برای دوره زمانی خاص.
۲ - تهیه اطلاعاتی که بهتر بتواند فرضیات روشهای آماری را برآورده سازد.
۳ - آزمون این نظریه که یک نسبت، متغیری مناسب و قابل استفاده است.
۴ - بررسی شواهد قانونمند تجربی بین نسبتهای مالی و برآورد یا پیشبینی متغیر مورد علاقه.
نسبتهای مالی به شکل x/y بیان میشود که x و y ارقامی هستند که از صورتهای مالی و یا دیگر منابع اطلاعات مالی استخراج شدهاند. یکی از راههای تقسیمبندی نسبتها این است که x و y از کدام یک از منابع مذکور استخرج شده است. در تجزیه و تحلیل متداول نسبتهای مالی، در تعیین x و y از اطلاعات صورتهای مالی استفاده میشود. در صورتی که x و y و یا یکی از آنها از صورت سود و زیان گرفته شده باشد نسبت را پویا (Dynamic) و در صورتی که هر دو از ترازنامه گرفته شده باشد، نسبت را ایستا (Static) مینامیم. مفهوم نسبتهای مالی میتواند با استفاده از اطلاعاتی به غیر از اطلاعات صورتهای مالی، گسترش یابد. به طور مثال، ارقام صورتهای مالی و ارقام مبتنی بر بازار میتواند در ترکیب با هم این نوع نسبت را تشکیل دهد.
مکتبهای تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی، همانند سایر علوم در اثر تحقیقات، روند رشد و تکوین خود را ادامه میدهد. به طور کلی «هر دانشی که به وجود میآید از حالت نارسایی به طرف کمال میرود. نطفه این دانش از راه درک احساسی به وجود میآید و به تدریج به موضوعی که قابل بررسی است تبدیل میشود و سپس در آخر کار، به مطلبی که میتواند در ذهن مجسم شود، تبدیل میگردد.» به دلیل تعریف تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی در حیطه علوم اجتماعی، تدوین مبانی نظری آن تحت تاثیر تعریف کلی این علم است:
«بر خلاف علوم طبیعی و تجربی، پذیرش و به کارگیری پدیدهها در علوم انسانی، نیازمند شناخت مفاهیم و مبانی تئوری آنها است.» و استمرار و تداوم آن مستلزم پرداختن به «چیستی» و «چرایی» و توجیه ضرورت وجودی آن، یعنی فلسفه و مبانی نظری آن است. بدون وجود فلسفه و مبانی نظری، روشها و رویههای خاص مورد استفاده، تبدیل به قواعدی میشوند که بنابر عادت و سنت از آنها پیروی میشود نه به دلیل پذیرش منطقی آن.
بررسی روند تاریخی شکلگیری مکتبهای تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی، چگونگی رشد و تکوین و شکلگیری مفاهیم و مبانی نظری آن را نشان میدهد. در این مقاله، طرح کلی از این روند در قالب برهههای زمانی زیر ارائه شده است:
۱ - تاریخ شکلگیری نظریه تناسب و ریشههای پیدایش تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی.
۲ - سالهای بین ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۹
۳ - سالهای بین ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹
۴ - سالهای بین ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹
۵ - سالهای بین ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵
۶ - سالهای بین ۱۹۴۶ تا امروز
در تقسیمبندی مقاله و پرداختن به موضوعات مرتبط در هر برهه، سعی در بیان دوران رشد و تکوین با اهمیتی بوده که در تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی روی داده و یا از آن دوران شروع و تا به حال ادامه داشته است.
تاریخ شکلگیری نظریه تناسب و ریشههای پیدایش تجزیه و تحلیل نسبتهای مالی
مفهوم تناسب به عنوان دو نسبت برابر از عددهای طبیعی، خیلی پیش و در ژرفای تاریخ پدید آمد. مردم ساکن «بینالنهرین» با کشف مثلثهای مشابه، به تناسب ضلعهای آنها (البته با عددهای طبیعی) پی برده بودند.
نخستین نظریه مربوط به نسبتهای برابر را فیثاغورس (حدود ۵۸۰ تا ۵۰۰ قبل از میلاد) ریاضیدان و شاگردان او کشف کردند. آنها سه گونه تناسب را میشناختند: تناسب حسابی، تناسب هندسی و تناسب همساز. در سده چهارم پیش از میلاد، «اودوکس» (حدود ۴۰۸ - ۳۵۵ قبل از میلاد)، تناسب را نه تنها برای عددهای طبیعی (آن طور که فیثاغورسیان به کار میبردند)، بلکه برای عددهای کسری هم به کاربرد.
نظریه دقیق تناسب را، اقلیدس در حدود سده سوم پیش از میلاد، در «مقدمات» مشهور خود، که شامل سیزده کتاب است، مطرح و کتاب پنجم خود را به این موضوع اختصاص داده است. اقلیدس، اساس نظریه خود را بر آموزش اودوکس قرار داده است.
در کتاب پنجم، نظریه تازه تناسب قابل استفاده در کمیتهای اندازهپذیر و اندازهناپذیر، کمیتهایی از هر نوع (مستقیمالخط، زاویهها، مساحتها، حجمها، اعداد، زمانها و غیره) مورد بحث قرار گرفته است. ریاضیات یونان نمیتواند به اکتشافی ظریفتر از این نظریه اودوکسی ببالد که نخستین بار جای پای محکمی برای وابسته کردن قسمت زیادی از هندسه مربوط به استفاده از تناسبها درست کرده است. نظریه تناسب قبلا نیز توسط ارسطو مطرح شده بود ولی اکتشاف آن یک حادثه مهم محسوب و توانسته بود این فرصت را به هندسه بدهد که بار دیگر پیشرفت خود را دنبال کند. در تعریف جایگاه این نظریه گفتهاند: «در تمامی متن کتاب مقدمات اقلیدس، هیچ ابداعی ظریفتر از آموزه تناسبها، هیچ مبحثی که مستحکمتر پیریزی شده و با دقت به آن پرداخته شده باشد، وجود ندارد.»
بهرغم شکلگیری اندیشه تناسب در علم سدههای کهن، به کارگیری نسبتها و تعیین روابط و معیاری خاص بین اقلام صورتهای مالی (اطلاعات حسابداری) تحت عنوان تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، پس از انقلاب صنعتی و در نیمه آخر قرن نوزده متداول شده است.
رشد و تکوین تجزیه و تحلیل صورتهای مالی برای اهداف اعطای اعتبار (در قالب بررسی توانایی پرداخت وام گیرنده) و اهداف مدیریتی (در قالب تعیین معیارهای سود دهی) شکل گرفته و مسیرهای مشخصی را پیموده است.
قبل از شروع قرن ۱۹، در گزارشگری مالی از قاعدهای خاص و فراگیر استفاده نمیشد و شرکتهای تجاری فعالیتهای حسابداری خود را محرمانه تلقی کرده و روشهای گزارشگری صرفا برای پاسخگویی به صاحبان شرکت و اعطاکنندگان وام صورت میگرفته و از آنجایی که سرمایهگذاری از گستردگی عمومی برخوردار نبوده و شرکتهای سهامی عام شکل نگرفته بودند، لذا در اکثر موارد تامین مالی این شرکتهای تجاری توسط اشخاصی معدود و بانکها صورت میگرفت. نگهداری دفاتر و گزارشهای حسابداری به قصد استفاده مدیریت شرکت و اعطاکنندگان وام و بانکها تهیه میشده است. بانکها و اعطاکنندگان اعتبار در وهله اول بر جریانات نقدی و توانایی شرکت در پرداخت بدهیهایش علاقهمند بودند. این امر باعث شده بود تا رویکرد تجزیه و تحلیل نسبتها جهت اعطای اعتبار از توسعه بیشتری به ویژه در کشور آمریکا برخوردار شود. بانکهای تجاری در اوایل دهه ۱۸۷۰ جهت اعطای اعتبار، نیاز به بررسی صورتهای مالی داشتند ولی این امر تا دهه ۱۸۹۰ به صورتی گسترده متداول نشده بود. طی دهه ۱۸۹۰، حجم و گردش اطلاعات مالی به طور وسیعی افزایش پیدا کرد. ابتدا گزارشهای مالی برحسب درخواست و اقلام مورد نیاز تهیه میشد، بعدا این اطلاعات به صورتی کلی و در شکل ستونی و مقایسهای ارائه شد.
تقریبا در همان زمان، تفکیک اقلام جاری و غیرجاری شروع و بررسی روابط بین اقلام مختلف دادهها متداول و در سالهای آخر دهه ۱۸۹۰، روند مقایسه داراییهای جاری به بدهیهای جاری شکل گرفت. هر چند که در دهه ۱۸۹۰ تعدادی نسبتهای مالی محاسبه و مورد استفاده قرار میگرفت ولی نسبت جاری اهمیتی بیشتر و تاثیری طولانی روی تحلیل صورتهای مالی نسبت به بقیه نسبتها داشت. در حقیقت، استفاده از نسبتها در تحلیل صورتهای مالی با نسبت جاری آغاز شد.
سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۹
در آغاز قرن، پیشرفتهای مهمی در تجزیه و تحلیل نسبتها روی داد. سه مورد از پیشرفتهای اساسی به شرح زیر است:
۱ - نسبتهای مختلفی متداول و مورد استفاده قرار گرفت.
۲ - در مورد هر نسبت، معیار ارزیابی تعیین شد که متداولترین آن معیار ۲ به ۱ برای نسبت جاری بود.
۳ - تعدادی از تحلیلگران نیاز به تجزیه و تحلیل بین شرکتها و ضرورت وجود معیار ارزیابی در این مورد را مطرح کردند.
دو رویداد مهم در این دوران، تاثیر قابل توجهی بر افزایش تقاضا برای صورتهای مالی و در نتیجه بهبود در محتوی آنها داشتند. این رویدادها عبارت بودند از:
۱ - تدوین اولین قانون مالیات بر درآمد در سال ۱۹۱۳.
۲ - تاسیس سیستم خزانه فدرال در سال ۱۹۱۴ که به نظام بانکداری مرکزی آمریکا اتلاق میشود.
در سال ۱۹۱۲ الکساندر وال Alexander wall، ضرورت محاسبه نسبتهای مختلف و تعیین معیاری برای ارزیابی آنها را مطرح و شروع به گردآوری اطلاعات صورتهای مالی از بایگانی اسناد و مدارک تجاری کرده و نتیجه کار خود را در گزارشی منحصر به فرد تحت عنوان «مطالعه سنجشهای اعتبار» در سال ۱۹۱۹ منتشر کرد. او در این بررسی شرکتها را براساس نوع صنعت و محل جغرافیایی طبقهبندی کرده بود که هر طبقه شامل ۹ گروه فرعی بود و اعتقاد داشت که این نوع طبقهبندی منجربه ایجاد نسبتهای مختلفی میشود. نتیجه این مطالعه، شناسایی هفت نسبت مالی برای دورههای نامشخص و در مورد ۹۸۱ شرکت بود. هر چند که طبق استانداردهای امروزی، نتایج یافتههای او پذیرش چندانی ندارد، ولی این مطالعه به لحاظ تاریخی مهم بوده و در حقیقت، نتیجه این مطالعه، ایده استفاده از نسبتهای مختلف با معیارهای ارزیابی مختص به آن نسبت را به جای استفاده از یک نسبت با یک معیار ارزیابی را متداول نمود.در این دوران در زمینه استفاده از تجزیه و تحلیل نسبتها برای اهداف مدیریتی نیز پیشرفتهایی حاصل شد. در شرکتهای کوچک، تجزیه و تحلیل نسبتها در قالب مفاهیم حاشیههای سود و فروش متداول شده بود. با وجود این، در واحدهای صنعتی کاربردی گستردهتر از این نسبتها آغاز شد. در حدود سال ۱۹۱۹، شرکت دوپونت Du pont، شروع به استفاده از سیستم مثلثی نسبتها در ارزیابی نتایج عملیات نمود.
راس مثلث، نسبت بازده سرمایهگذاری (سود بر جمع داراییها) و هرم آن شامل نسبت حاشیه سود (سود بر فروش) و نسبت گردش سرمایه (فروش بر جمع داراییها) بوده است.
این سیستم سعی در ارائه چارچوبی داشت تا رشد و توسعه نسبتها در قالبی منطقی صورت گیرد. این منطق در زمان حاضر نیز متداول و مورد استفاده قرار می گیرد.
ارسال نظر